رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

منوچهر برومند (م. ب. سها)
سیه بختی خلق بیگانه جو

سعادت ز دشمن کند آرزو
«دیکته‌ی نانوشته غلط ندارد؛ و من فکر می‌کنم «نویسنده» باید جرات و جُربزه‌ی گفتن، به نقد کشیده شدن و ترمیمِ داشته‌های خود را داشته باشد...»
ابوالفضل محققی
اپوزیسیون خارج از کشورمجموعه رنگارنگی است ازسازمان ها ،احزاب و افراد مستقلی که در یک چیز مشترک هستند و آن چیزی نیست جز پراکندگی و دمیدن بر شیپور جدائی. اپوزیسیونی که شهامت نقدعمل کرد خود نسبت به نقشی که دراین چهل سال مهاجرت بازی کرده ندارد.
ابوالفضل محققی
آفتابی تنبل، نورهای شنگرفی رقصان.درختانی چند که هنوز بتمامی در برابر پائیز جامه رنگین خود از تن نکشیده اند.
هنوز هوا به اندازه ای سرد نیست که زنبور های عسل با بدن های بی حس شده از دور خارج شوند . تعدادی در هوا می چرخد و آخرین بوسه نیشدار خود بر گلهای اطلسی و وته مانده رز های سفید و سرخ می زنند و بر می خیزند. سراغ گل دیگر می روند.دور آن ها می چرخند و با وز وزی دسته جمعی موسیقی طبیعت را اجرا می کنند.
ابوالفضل محققی
در تنهائی میچرخم از اطاقی به اطاقی ، به ایوان می روم با اناری بر دست . امشب شب یلدا است.چه میزان آرزو داشتم این شب در کنار خانواده باشم . اما زمانه بگونه ای پیش آمده که ناگزیر از جدائی وایستادن درغربتم . چه می توان کرد جزاین که بیاستم و تا آخر بکوشم
رضا بی شتاب
پرستو جان بهارِ آسمان ست
زمین سبز از صدایت در بیان ست
بر اساس کشف باستان شناسی فرهنگ و تمدن وینکا در جهان اولین است.
فرهنگ وینکا که به عنوان فرهنگ وینکا-توردوس نیز شناخته می شود، در دوره نوسنگی (حدود ۵۷۰۰ تا ۴۵۰۰ قبل از میلاد) در منطقه بالکان، به ویژه در صربستان، رومانی امروزی و بخش هایی از بلغارستان و مقدونیه شکوفا شد. این تمدن به دلیل الگوهای سکونتگاهی پیشرفته، دستاوردهای هنری و احتمالاً گام‌های اولیه به سمت نوشتن مشهور است
منوچهر برومند (م. ب. سها)
خزان در رهگذارى رو به پايان
همى مى رفت لنگان لنگ لنگان
منوچهر برومند (م. ب. سها)
سروده زیر ناظر به اشک تمساحی است که قاتل خون آشام خاشقچی پس از وقوف از ناتوانی پدافند هوایی ایران از سر ابراز قدرت موذیانه برخسار ریخته است .
ابوالفضل محققی
کودکی دهساله با قایق چوبی دست سازش
با دو گلوله نشسته بر قلب
درجستجوی خدای رنگین کمان خویش است
خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، هرازگاهی به بهانه‌ای پای اعضای خانواده پهلوی را وسط می‌کشد و از آنها انتقاد می‌کند. او اخیرا در یک سخنرانی‌ در روز دوم آبان‌، برگزاری «جشن هنر شیراز» را در راستای «دین‌زدایی از شیراز و استان فارس» ارزیابی کرد و آن را «سخیف» دانست و خطاب به حکومت پهلوی و دست‌اندرکاران آن جشن گفت: «غلط کردند کسانی که در آن دوره خیال کردند با اقدامات سخیفی مانند جشن هنر شیراز می‌توانند شیراز را از حرم اهل‌بیت و مرکز دین و ایمان به نقطه فساد برگردانند.»
محسن کردی
این تئاتر از موزیکال از جنبش مهسا و رقص دختران اکباتان الهام گرفته است اما پیام آن برای تابو زدایی از دگرباشان جنسی و کوئیرهاست و از این نظر قابل توجه است.
ابوالفضل محققی
کودکان نا آرام دست بر گردن مادرانشان در خوابند خوابهای آشفته می بینند .چرا که دیر گاهیست اهرمن بر این سرزمین اهورائی مسلط گردیده ،سایه تلخ فقر، ظلم ،شکنجه وزندان ،مرگ ونهایت جنگی خانمانسوز را بر سرتاسر کشور گشوده است صبحی نیست که خبر اعدام انسانی تن شهر را نلرزاند ومادران همسران وفرزندان در عزای عزیزانشان بسوک ننشیند
ابوالفضل محققی
بعد از برگشتنمان لوگینف استاد مدرسه حزبی را همراه غفور مترجممان دیدم .با خنده گفت"راضی بودی "؟گفتم "عالی بود ! بخصوص ارمیتاژ"!پرسید "چه دیدی "؟گفتم "عظمت انسان در آفرینش کار های عظیم هنری و نا پایداری قدرت .گفت "همین"؟گفتم "در لابلای آن همه ثروت وقدرت صدای خوردن تبر بر درختان باغ آلبالو را هم شنیدم "!
۱- سکانس گشت ارشادمهین (به مامور گشت ارشاد): دخترای مردم رو پیاده کن! به خاطر چهارتا تار مو می‌خوای ببری بکشی؟مامور گشت ارشاد: به تو چه ربطی داره دخالت می‌کنی؟ مهین: چرا هل می‌دی؟ مگه آدم نیستی؟ مگه خودت مادر نداری؟مهین (به دختران داخل ماشین گشت ارشاد): پیاده شین، پیاده شین دیگه!دختر (پس از رفتن گشت ارشاد): اصلا فکر نمی‌کردم ولم کنن. مرسی.مهین: نباید جلوشون کم بیاری. هر چقدر تو مظلوم‌تر باشی اینا بیشتر تو سرت می‌زنن. من اینو تازه فهمیدم.🔸 ۲- سکانس داخل تاکسی فرامرزفرامرز
رضا مقصدی
سخن، زعاطفه های قشنگ باید گفت.
سخن ، ززیبایی.
سروده منوچهر برومند م ب سها
مرگ ندارد هراس
گر ز پیِ زندگی است
زندگی ایستادگی است
گوی به زورآوران:
اسد سیف
چهل‌ویکمین شماره آوای تبعید که در واقع آخرین شماره آن است در حجمی نزدیک به هزار صفحه در سه جلد منتشر شد.
سروده منوچهر برومند م ب سها
اصفهانی ولی نه نصف جهان

رنج چل ساله ات به چهره عیان
ابوالفضل محققی
ریش توپی سیاهی داشت، با دهانی بزرگ که همیشه خندان بود. یک گوشواره نقره ای در گوش چپ. دور چشمهایش را سرمه می کشید. پیراهن و تنبان سیاه می پوشید با یک جلیقه رنگ و رو رفته خاکستری. تمام هفته کار می کرد. صبحها خیلی زود و با عجله از پله ها بالا می آمد، سطلهای آشغال را که پشت در آپارتمانها می گذاشتند بر می داشت و با همان عجله از پله ها سرازیر می شد. سطلها را خالی می کرد و دوباره پشت درها مینهاد.
فرزانه سید سعیدی
صورتش شبیه زنان ژاپنی بود و پوست سفید و چشمان کشیده ای داشت. اما چشمانش از زنان ژاپنی درشت تر بود. آرایش جزوی از وجودش بود و در حالیکه اشک می ریخت خط چشمش را هم ترمیم می‌کرد.
ابوالفضل محققی
مهر ماه نامی زیبا بر پیشانی ماهی که با مهر آغاز می شود وبا نخستین روز مدرسه در هم می آمیزد ونخستین خاطره در ذهن کودک رها شده از خانه و قرارگرفته در جمع بزرگ همسالان را نقش می زند .شاید به گونه ای نحستین قدم در راستای فردیت و قائم به ذات گردیدن .تهداب نهادن ساختمان آینده خود.
ابوالفضل محققی
در آن جا شهری بود با مردمان پاکیزه و راست گوی ! امانت دار! که به قول چنگیز ایتماتوف "هر بار که کودکی به دنیا می آمد گوزن شاخ طلائی ننوئی برای آن کودک نوزاد می آورد زمانی که راستی از آن شهر رخت بر بست دیگر هرگز آن گوزن ننوئی برای کودکی نیاورد ."
ابوالفضل محققی
این بدین معنی نیست که باید گذشته را بدست فراموشی سپرد و فراموش کرد. درتلخی وشیرینی دوران سپری شده بعنوان برگی از یک تاریخ که باید جنبه های مثبت ومنفی آن را دید،آموخت و درحیات اجتماعی ،سیاسی بکار گرفت جای بحث نیست !
ابوالفضل محققی
مادری با بارانی سفید ،مادری با عکس چهار فرزندش و مادری نشسته بر چرخ دستی داغدار پنج فرزند .همه رفته اند .با اندوهی عمیق بر دل
هاجر خسروانجم ( هاله )
آتشی در سینه دارم شعله ای افسون گرا
کوه غم در دل نشسته مملو از فریاد ها
منوچهر برومند (م. ب. سها)
نه او را بال استغنا که بینم اوج افلاکش 
نه او را نور پژواکی که ظلمت را زداید موج ادراکش 
ابوالفضل محققی
آیا آرزو های ما در خواب هایمان نقش می بندد؟ چیست این دنیای جادوئی خواب وخواب دیدن که گاه سرشار از ترس وگاه سرشار ازشادیت می کند.گاه چون بختگ بر سرت آوار می شود .وحشت زده از خوابت می پراند .گاه غرق در لذتی سکر آور میان ابر ها بپروازت در می آورد .بملاقات عزیزانی می برد که سال هاست از دستشان داده ای .دیداری چنان روشن مانند یک واقعیت . که روحت را نوازش می کند.
ابوالفضل محققی
ازگذرمان نوشتم برجسم که که قامت کمانی می کند .از توان رفتن می کاهد. آرام آرام ترا به گوشه محدوده ای که حیات ترسیم کرده است می راند. تلاش می کند بر روحت جنگ اندازد وپایان یک راه را رقم زند.
هاجر خسروانجم ( هاله )
مانده ام در کشوری افسرده با نوری که نیست

شاعری هم درد توماجم که در دنیای خویش
ابوالفضل محققی
دوحیاط بود اولی حیاط بیرونی در وسط یک اطاق پذیرائی و کتاب خانه قرار داشت ، دومی حیاط اندرونی نامیده می شد .آن‌ اطاق که بزرگتر بود، اطاق مهمان بود؛ وکوچکتر کتابخانه. در اطاق کتابخانه قفسه‌های پر از کتاب بود وچند تابلو قدیمی. زیباترین‌شان تصویری ازیک زن بود که به سختی، با گاو‌آهنی زمین را شخم می زد. خسته و با چشمانی غمگین!
ابوالفضل محققی
آن کس که چاقو خورد مردی بود بنام "ژنرال حسیب" .مردی بلند قد با چهره ای سبزه و خوش آیند .چهل سال بیشتر نداشت .از بزرگان قوم منگل بود.یکی از اقوام قدیمی پشتون .رئیس یکی از ادارات امنیت دولتی که برمهمانان خارجی نظارت میکرد. مردی که ژنرال حسیب در خانه او چاقو خورد مردی بود بنام "فرمانده عصمت مسلم" یکی از سر کردگان مخالف دولت . هر دو پشتون بودند .هر دو فرمانده .یکی در خدمت دولت مرکزی ودیگری فرمانده یک گروه مخالف د ولت که سال ها بود با یک دیگر می جنگیدند
ابوالفضل محققی
بر بلندای تخته سنگی مشرف بر دره ای زیبا در پامیر ایستاده ام .همه چیز ساکن و آرام است ، هیچ صدائی شنیده نمی شود جز خش خش علف ها.
ناهید باقری-گلدشمید شاعر مهربان ایرانی بر اثر ایست قلبی و به مرگی ناگهانی درگذشت و دوستان و دوستدارانش را در سوک خود نشاند.
ناهید باقری- گلدشمید، شاعر، نویسنده، مترجم ادبی و روزنامه نگار، زاده‌ی تهران بود. او دارای تحصیلات در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی بود و به زبان‌های فارسی و آلمانی می نوشت. وی از سال 1980 میلادی در شهر وین (تریش) زندگی می کرد.
ابوالفضل محققی
کفشی از نمد
شنلی ازکرباس
ایستاده بر بالای یک سکوی سیمانی
گوی پادشاهیش توپیست رنگین بر سرچوب