غبارزدایی از آینهها
ناشناس
غبارزدایی از آینهها
دفاعيات پرشور شکرالله پاک نژاد
من از دوسال قبل از دستگیری بیشتر اوقات خود را در دورافتادهترین دهات ایران گذرانده ام، از چاهبهار بلوچستان تا ماکوی آذربایجان و از خرمشهر خوزستان تا دره سند خراسان همه جا را دیدهام که علیرغم تبلیغات دستگاه، فقر و فلاکت از سر و روی مردم میبارد. گرسنگی، بیسوادی، مرض، نداشتن مسکن، یکتاپیراهنی و محرومیتهای مادی و معنوی، را دیدهام که در تمام نقاط ایران بیداد میکند. با این حساب مراسم شب یلدا در سرتاسر نظام پهلوی برگزار نشده است و اگر هم به روال سابق بوده، پس در آن نظام کذایی که یک فرهنگ سرمایه داری وابسته به امپریالیسم جهانی بوده است از شب یلدا چیزی نسیب کارگران، دهقانان، کشاورزان و رنجبران نشده است.
آزادی، این کلمه زیبا و دوست داشتنی را هیچ کس نمیتواند فراموش کند، آزادی انسان ازقید گرسنگی، جهل، دغدغه، هراس، بی عدالتی، زور و استبداد. مفاهیم کهنه که حافظ منافع انسان بر علیه انسان است...
چگونه میتوان در میان مردمی که در چنگال استبداد، گرسنگی، بیسوادی و وحشت اسیرند، احساس آزادی کرد؟ نظم سرمایه داری که در زیر سایه خود گرسنگان را با ثروتمندان یکجا اداره میکند. قانون سرمایه داری که بر این عدم تساوی حکومت میکند، اخلاق و اقتصاد سرمایه داری که بر این عدم تساوی حکومت میکند، اخلاق و اقتصاد سرمایه داری که این رابطه غیر طبیعی و غیر انسانی را تأئید میکند. محدودهای که به نام وطن، گرسنگی و سیری، آزادی و محدودیت، ظالم و مظلوم، حاکم و محکوم، فقر و ثروت را در خود جای داده، اینها و همه ارزشهایی از این قبیل در عصر ما از بوی تعفن خود دماغ بشریت را آزار میدهد. زیرا بشریت امروز این واقعیت را درک میکند که تا زمانیکه در روی زمین یک انسان زندانی، یک انسان گرسنه، یک انسان مظلوم، یک انسان محروم و یک انسان بی فرهنگ وجود داشته باشد آزادی تنها یک کلمه توخالی و بدون مفهوم است. امروز بعد از گذشت سی سال زندگی در کشور سوسیال دمکرات نروژ به این امر مهم واقف میباشم که انسانهای زیادی در این کشور زندانی هستند، انسانهای محروم و گرسنهای که نه تنها خودشان بلکه فرزندانشان نیز گرسنه سر به بالین میگذارند، انسانهای مظلومی که مورد سو استفاده قرار میگیرند و انسانهایی که بی فرهنگ هستند و فارغ از هر نوع قید و بندی. آیا با توجه به جملات پر شور و وحی آمیز آقای پاکنژاد، ما و همه انسانهای در بالا ذکر شده در این کشور آزادی نداریم؟
چگونه میتوان در میان مردمی که در چنگال استبداد، گرسنگی، بیسوادی و وحشت اسیرند، احساس آزادی کرد؟ نظم سرمایه داری که در زیر سایه خود گرسنگان را با ثروتمندان یکجا اداره میکند. قانون سرمایه داری که بر این عدم تساوی حکومت میکند، اخلاق و اقتصاد سرمایه داری که بر این عدم تساوی حکومت میکند، اخلاق و اقتصاد سرمایه داری که این رابطه غیر طبیعی و غیر انسانی را تأئید میکند. محدودهای که به نام وطن، گرسنگی و سیری، آزادی و محدودیت، ظالم و مظلوم، حاکم و محکوم، فقر و ثروت را در خود جای داده، اینها و همه ارزشهایی از این قبیل در عصر ما از بوی تعفن خود دماغ بشریت را آزار میدهد. زیرا بشریت امروز این واقعیت را درک میکند که تا زمانیکه در روی زمین یک انسان زندانی، یک انسان گرسنه، یک انسان مظلوم، یک انسان محروم و یک انسان بی فرهنگ وجود داشته باشد آزادی تنها یک کلمه توخالی و بدون مفهوم است. امروز بعد از گذشت سی سال زندگی در کشور سوسیال دمکرات نروژ به این امر مهم واقف میباشم که انسانهای زیادی در این کشور زندانی هستند، انسانهای محروم و گرسنهای که نه تنها خودشان بلکه فرزندانشان نیز گرسنه سر به بالین میگذارند، انسانهای مظلومی که مورد سو استفاده قرار میگیرند و انسانهایی که بی فرهنگ هستند و فارغ از هر نوع قید و بندی. آیا با توجه به جملات پر شور و وحی آمیز آقای پاکنژاد، ما و همه انسانهای در بالا ذکر شده در این کشور آزادی نداریم؟