[ادامهی کامنت]
ناشناس
[ادامهی کامنت]
در ایران استبدادزده آندسته از نظریه پردازان فارس که از سیاست یکسانسازی ملتها در ایران حمایت می کنند برای ملل غیر فارس هویت ساختگی تراشیدهاند و تقریبا ٨٥ سال است این هویت ساختگی برای نفی موجودیت ملل غیر فارس در ایران تبلیغ می شود. متاسفانه در آوریل سال ١٩٢٦ رضا میرپنج در نتیجه کوتادی نظامی خود را پادشاه ایران خواند. او به چندگانگی ارزشهای انسانی اعتقاد نداشت از اینرو سیاست اصلی حاکمیت وی یکسانسازی ملل ایران بود. برای رسیدن به این منظور ملل ساکن غیر فارس از جمله آذربایجانیها، بطور سیستماتیک از طریق رسانههای گروهی، تعلیم وتربیت مورد شستشوی مغزی واقع شدند ...
تقریبا در طول ٨٥ سال یعنی از بدو پیدایش رژیم پهلوی تاکنون که جمهوری اسلامی بر سر کار است در ایران سیاست یکسانسازی ملل دنبال شده است و در نتیجه این سیاست، تعدادی از آذربایجانیها با هویت ملی خود بیگانه شده اند وگاهی تا آنجا پیش می روند که بر علیه منافع ملی آذربایجان عمل می کنند... فردی که مورد شستشوی مغزی واقع شده است دو هویت متضاد را با خود حمل می کند. برای مثال یک مانقورت آذربایجانی بجای نژاد ترک، خود را از نژاد آریائی میداند و زبان ترکی آذربایجانی را زبان آذری می شمارد. در واقع در تبیین هویت ملی خود فرق اساسی با فارسها ندارد... چنگیز آیتماتف در رمان "روزی برابر یک قرن" به زیبائی عمق سقوط مانقورتها را با کلمات به تصویر می کشد. او به ما به خوبی نشان می دهد که چگونه فرد مانقورت ممکن است تا آنجا پیش رود حتی مادر خود را نشناسد و تیری به قصد کشتن او از کمانش رها کند و او را بکشد.... ایران از نقطه نظر اطلاعات پروسه ای بالنده را طی میکند و سیاست یکسان سازی ملتها در ایران دیر یا زود محکوم به شکست می باشد ... بابک آذری حقوقدان
همان طور که گفته شد در پایان رمان (یک روز به اندازه یک قرن) مانقورت مادر خود را نشناخته و او را کشت در این رمان کسانی که فرزندانشان به مانقورت تبدیل شده بود به ناچار فرزند خود را به کل فراموش میکردند و بنا را بر این میگذاشتند که فرزندشان مرده است اما از میان این خانواده ها مادری پیدا شد که نتوانست فرزند خود را فراموش کند و برای پیدا کردن او خود را به بیابان زد و در نهایت وقتی که فرزند دلبند خود را پس از هزاران مشقت پیدا کرد و با وجود تمام تلاشش برای اینکه فرزندش او را به خاطر آورد اما او مادرش را نشناخت و با انداختن تیری به طرف مادرش او را کشت بنابرین ما هم اگر سعی کنیم مانقورتهای جامعه خود را به اصلیتش بازگردانیم تنها نتیجه آن آسیب دیدن خودمان خواهد بود آنها هرگر به اصلیت خود باز نخواهند گشت هر گونه بحث کردن در نهایت باعث آسیب روحی و روانی به خودمان خواهد شد تنها راه این هست که انها را فراموش کنیم و به حال خودشان رها سازیم آنها جر بردگی هیچ کاری از دستشان بر نمیآید و تا ابد نیز در همین وضعیت خواهند بود آنها تمام گذشته و پدر و مادر خود را فراموش کردهاند و دشمن منیت آنها را از آنها گرفته است و از خود اختیاری ندارند.
منبع: http://figures-azerbaijan.blogfa.com/tag/افسانه-مانقورت
همان طور که گفته شد در پایان رمان (یک روز به اندازه یک قرن) مانقورت مادر خود را نشناخته و او را کشت در این رمان کسانی که فرزندانشان به مانقورت تبدیل شده بود به ناچار فرزند خود را به کل فراموش میکردند و بنا را بر این میگذاشتند که فرزندشان مرده است اما از میان این خانواده ها مادری پیدا شد که نتوانست فرزند خود را فراموش کند و برای پیدا کردن او خود را به بیابان زد و در نهایت وقتی که فرزند دلبند خود را پس از هزاران مشقت پیدا کرد و با وجود تمام تلاشش برای اینکه فرزندش او را به خاطر آورد اما او مادرش را نشناخت و با انداختن تیری به طرف مادرش او را کشت بنابرین ما هم اگر سعی کنیم مانقورتهای جامعه خود را به اصلیتش بازگردانیم تنها نتیجه آن آسیب دیدن خودمان خواهد بود آنها هرگر به اصلیت خود باز نخواهند گشت هر گونه بحث کردن در نهایت باعث آسیب روحی و روانی به خودمان خواهد شد تنها راه این هست که انها را فراموش کنیم و به حال خودشان رها سازیم آنها جر بردگی هیچ کاری از دستشان بر نمیآید و تا ابد نیز در همین وضعیت خواهند بود آنها تمام گذشته و پدر و مادر خود را فراموش کردهاند و دشمن منیت آنها را از آنها گرفته است و از خود اختیاری ندارند.
منبع: http://figures-azerbaijan.blogfa.com/tag/افسانه-مانقورت