س از اسلام، در نخستین قرنهای هجری کمتر شهر ایرانی میشد یافت که بخش عمده ای از مردمش عرب نباشند. یعقوبی، مورخ و جغرافیدان قرن سوم هجری، در «کتاب البُلدان» چندین شهر بزرگ و مهم ایران را نام میبرد و میگوید: « و اهلها اخلاط من العرب و العجم» (مردمش آمیزه ای از عرب و عجم اند). مانند سیروان و صیمره ( در بلاد جبل و خوزستان)، حلوان (در چند فرسنگی قصر شیرین) دینور، قزوین، نهاوند، ری، اصفهان، طوس، مرو، هرات، نیشابور و بخارا. به گفتۀ او، در همۀ شهرهای خراسان گروههایی از اعراب از مُضَر و ربیعه و دیگر تیرههای یمن جایگیر شده بودند مگر در اُسْروشَنه (در ماوراءالنهر) که مردمش عربان را به شهر راه نمیدادند تا آن که مردی از بنی شیبان به آنجا رفت و نشیمن گرفت و با زنی از ایشان ازدواج کرد. سندی در دست نیست که نشان دهد همۀ آن اعراب سپس شهرهای ایران را ترک کرده به جزیره العرب بازگشته باشند.
س از اسلام، در نخستین قرنهای
س از اسلام، در نخستین قرنهای
ناشناس
آنان پیش از برآمدن حکومتهای ایرانی با مردم آن شهرها درآمیخته و بومی شده بودند. بد نیست بدانیم که خاندان بنی شیبان به مدت دو قرن از زمان نادرشاه تا اوایل دورۀ پهلویِ اول بر طبس و نواحی آن فرمان میراندند. به عقیدۀ آرتور کریستنسن، ایرانشناس دانمارکی، جشن نوروز در اصل جشنی بابلی بوده که در آغاز بهار به مدت 12 روز در پرستشگاه اِساگیلای مَردوک (بزرگترین خدای بابل، خدای باروری و آفرینش و نگهبان بابل در عصر حمورابی) در حضور شاه بابل با شکوه تمام برگزار میشده است و به آن زَگموک (جشن آغاز سال) میگفتند. کورش پس از گشودن شهر بابل در سال 539 پیش از میلاد، برای دلجویی از مردم بابل این جشن را در نخستین روز بهار سال 538 پیش از میلاد با حضور کاهنان شهر ومردم برپا کرد. از آن زمان این جشن در امپراتوری هخامنشی معمول شد و مردمانی که در قلمرو آن امپراتوری میزیستند، رفته رفته آن را پذیرفتند. سال ایرانیان باستان، چنان که از سنگنوشتههای بیستون پیداست، در پاییز آغاز میشد.