رفتن به محتوای اصلی

_ در حالیکه اکثر احزاب سیاسی سرتاسری در حرف که هم شده حداقل بر حق آموزش زبان مادری و عدم تمرکز اداری به عنوان خواسته حقوق بشری مردم آذربایجان تاکید کرده اند، رسانه هایشان به تدریج بایکوت اولیه را شکسته اند و از حقوق بشری فرزندان آذربایجان که در بیدادگاههای رژیم هستند دفاع می کنند، این بیانیه به اصطلاح "جنبش آذربایجان" می خواهد با شعارهای رنگ باخته دهه های پیشین ...را برود!
_به گمانم کسانی که این بیانیه را داده
اند متوجه خطر پان
ترکیسم شده
اند.
دیگر برایم یک پرسش است که آیا هدف شمایان واقعا آزادی و نجات ایران است؟
من مخالفتی با این هم ندارم که در میان امضا کنندگان این بیانیه (یا هر بیانیه
ای)شماری سلطنت
طلب هم باشند. اما، یک جو شعور سیاسی کافی
ست که ما بفهمیم در پاره
ای عرصه
ها اصل باید بر بی
طرفی باشد و این بی
طرفی باید اتفاقاً با قاطعیت نشان داده شود.
من متأسفم که بیانیه را با شتاب بردم روی سایت ایران گلوبال.
مگر در سال 1381 به همت گروهی به خصوص جناب آقای حسین باقرزاده با حمایت روشنفکران برجسته ای مانند اسماعیل خویی و دیگران تحت عنوان منشور 81 چنین تلاشی صورت نگرفت؟ مگر این تلاش سرانجام شکست نخورد؟ وقتی آدم خوش نام و معتدلی مانند آقای باقرزاده و حامیانش کار به جایی نمیبرند و از طرف خیل اپوزیسیون ورشکسته ای که سی سال است همانجا که بوده ایستاده است مورد حتاکی و قلع و قمع واقع میشوند پس چه انتظاری از دیگران میرود؟
حقیقتا که در ابتدای بوف کور ؛ به هنگام و با دلیل مینویسد : این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند.
حمدون که بقول اطرافیانش کمی عقب مانده بود در یکی از شهرهای جنوب ایران پای منبر ی.. نشسته بود.آخوند می رسد به صحرای کربلا و شروع می کند که:علی اکبر جوان رشید رفت با اسب سفیدش رفت تو میدان و یک کافر را با سر نیزه تکه پاره کردودیگری را با زدن لگد به تخمش ودیگری را با دندان گاز گرفتن و آن یکی را چشمش را کور کرد و ...تا 50 نفر از کفاررا با جویدن و لگد پرانی و گاز گرفتن و خنجر و شمشیر نابود کرد.اما در این لحظه تیری ناحق از یک کافر بی حیا و نامرد به سینه مبارکش فرو رفت...
آقای گنجی ( به رغم بازنویسی بخش های قابل ملاحظه ای از کتاب مشروطه ی ایرانی ) نه تنها نامی از آن کتاب و نویسنده اش نمی آورد ، که سهل است ، همه ی یافته ها و دریافت های دکتر آجودانی را ( که از پی سالیان دراز تحقیق و جستجو در متون ِ تاریخی ِعمومأ نایاب ِ دوره ی مشروطیت فراهم آمده است ) به مثابه ی یافته ها و دریافت های تاریخی ِ خود وانمود می کند .
اين جمله از نوع جمله هائی است که در گذشته امثال ک گ . ب و بنگاهای مغزشوئی آن برای گول زدن عقب مانده ترين بخش روشنفکران اختراع می کردند. اما چرا آشنا شدن با اين مسائل برای ما مهم و حياتی است. چون وقت انسان محدود است. گنجايش مغز هم محدود است. نبايد آنرا صرف اين نوع فکار مسموم کرد. اما معيار چيست؟ در دنيای انفجار اطلاعات، بسيار مهم است که چيزهای لازم را بخوانيم ولی به همان اندازه و بلکه بيشتر مهم است چه چيزی را نخوانيم. هم وقت انسان محدود است و هم آنکه...
آن تفكرى كه در شورش ارتجاعى 15 خرداد در مقابله با اصلاحات شاه به بهانه اين كه از بالاست؛ در كنار خمينى ايستاد و آن را قيام خواند و سپس در بهمن 57 به دنبال انقلابى كه از سوى عقب مانده ترين لايه هاى اجتماعى رهبرى مى شد، افتاد و آن را” شكوهمند“ و” خلقى“ ناميد و در ادامه آن، خط امام (ضدامپرياليستى ـ خلقى) را ساخت. در 2 خرداد 76 به دنبال خاتمى و اصلاح طلبان دينى افتاد و از دكترين دمكراسى ”دينى“ حمايت كرد.
بنابراین، دوستان فقط یک آلرژی را نبینند. با وجود ِ همه ی ِ این آلرژی ها، هواداران ِ پادشاهی بزرگترین مخرج ِ مشترک را در ایران دارند: راز ِ آشکاری که در مورد ِ فاش نکردن اش به همرائی رسیده ایم. امری که باید بر آن نقطه ی ِ پایانی گذارد و از این هژمونی، که ما نام ِ آن را «هژمونی ِ تاج» می گذاریم، و امکانات اش برای ِ تاسیس ِ آزادی و حکومت ِ قانون، به روشنی سخن گفت.
متاسفانه برخی از ماها نه اصلا با جامعه ایران ساسانی آشنایی داریم، نه با جامعه مصر باستان و غیره و نه با جامعه ایلامی و نه.... و از تمامی جامعهها، جامعه سنتی ازدواجی اعراب را گرفتید و میخواهید بگویید چون چنین طرز و تفکری با جامعه مدرن این صدسال نمسیازد ، پس هزار و چهارصد سال تمدن ایرانی-اسلامی با نکات درخشانش را به سطل آشغال بریزیم، و یک آیین بیپیشینه تاریخی مانند «زردشتی نوین" و یا «زنخدایی" و «سیمرغی" و غیره.. بسازیم. نه عزیزم، من نمیتوانم منطق الطیر عطار و پنج گنج نظامی و...