رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
عنوان دیدگاه: حقّی که بالذّات وجود دارد؛ ولی آن را نمیشناسیم.
دیدگاه:

درودی دیگر بر جیلو عزیز!
تحشیه ای مختصر.
در اینکه ایران، کشوریست که از گردآمد «قومهای متنوّع» شکل گرفته است و به نام «ایرانیان» مشهورند، ریشه اش بازمیگردد به تجربیات «فرهنگی» که تاریخ مشترک آنها را تا امروز رقم زده است. وقتی من میگویم که تحصیل کرده و کنشگر ایرانی از «تاریخ و فرهنگ مردم خودش» خبر ندارد یا اگر چیزی هم میداند از چارچوب «عینک باخترزمینیان و اساتید متابعت کننده از آنها»ست، حرف و اتّهام و تمسخر نیست؛ بلکه بیان درد جانسوزیست که تنها به یک یا دو حرف بسنده کرده ام و از حملات بی محابا پرهیز.

مسئله حقوق مردم به طور کلّی و حقوق «اقوام و اقلیّتهای گوناگون اتنیکی و غیره و ذالک» به طور علیحده، مبحثیست که هیچگاه در تاریخ ایران مطرح نبوده است، زیرا تا قبل از سیطره یابی «سلسله ساسانیان»، تمام اقوام ایران و اقلیّتها و قلمرو زیستبومی آنها، «استقلال» داشتند و شرط بقا و دوام لژیتیماتسیون زمامداران و والیان آنها فقط در گرو پایبندی به پرنسیپهای «فرهنگ باهمستان ایرانیان = گزندناپذیری جان و زندگی، دادورزی، مهرورزی، راستمنشی» بود که تضمین کننده اقتدار و قدرت والیان و شاهان مناطق امپراطوری ایران محسوب بود. علّت این که «اردشیر بابکان» با ترفند و حقّه بازیهای کثیف سیاسی تلاش کرد به «مقام کاهنی معبد آناهیتا در پارس» دست یاید، همش حول و حوش این میچرخید که «حقّانیّت به قدرت و اقتدار زمامداران» با نماد تمام آتشکده های سراسر مناطق و قلمروههای گوناگون از طریق آوردن مشعل آتش از «معبد آناهیتا» پیوند ناگزیر داشت که سمبل «سیمرغ گسترده پر و فرّ شاهنشاهی» بود؛ یعنی اینکه «شاهان/زمامداران قلمروهای مختلف امپراطوری ایران»، زمانی به فرمانروایی حقّانیّت داشتند که آتشکده های پیرامون قلمرو آنها با «مشعلی افروخته شده باشد که در معبد آناهیتا آتشش روشن شده باشد»، اگر چنین اتّفاقی نمی افتاد، مردم همان قلمرو، حقّ داشتند که بلافاصله، زمامدار مدّعی را معزول و از قدرت ساقط کنند و بقیّه اقوام نیز از آنها پشتیبانی کنند. این ایده بی همتا و ژرف که از «بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانیان و دلیل همبستگی و همعزمی و استواری آنها» ریشه گرفته و در واقعیّت باهمزیستی آنها کاربرد داشت در طول تاریخ فجایع از زمان سیطره یابی سلسله ساسانیان و جنگ گسترده آنها با پشتیبانی موبدان خبیث که تالی آخوندها و مراجع تقلید فعلی بودند تا همین امروز، پوسته اش در واژه ای دوام آورد که فقط نامگذاری بود و به آن میگفتند «ممالک محروسه»؛ ولی هیچگاه محتوا نداشت و دیگر قلمروها نیز استقلال اصیل را نداشتند و حسب حاکمیّت «حکومت-دولت نوع ساسانی»، دست نشانده و تابع و مطیع سلاطین قدرت و اقتدار مرکزی بودند.
اگر آنانی که هنوز تاریخ و فرهنگ مردم خود را نمیشناسند و مدام آب در هاون میکوبند و به دنبال «فدرالیسم!» هستند که هیچ سنخیّتی با تاریخ و فرهنگ ایران ندارد و اصلا سبقه ذهنی نیز در وجود مردم ما ندارد، ارزنی آگاهی از موضوع «معبد آناهیتا و آتشکده های ایرانیان» میداشتند و همینطور از خودشان میپرسیدند که در مغز واژه ترکیبی «ممالک محروسه»، کدام تجربیات و پرنسیپهای نیاکان نهفته بوده است، آنگاه دلیلی نداشت که برای کسب حقوق خودشان در مقام قوم ترک و کرد و بلوچ و عرب و گیلک و فارس و لر و مازنی و امثالهم به جنگ ابلهانه با اقوام دیگر آنهم با اتیکت مضحکی به نام «فارسیسم!!؟» شبانه روز عرق بریزند و به جایی نیز نرسند؛ بلکه تلاش میکردند در پیوند زدن خود با اصالت تجربیات نیاکان و اجداد و پدران خود، دقیقا حقّانیّتی را به دست آورند که ریشه کهن و اصیل دارد و حقّ مسلّم آنها بوده است از روز اول حضورشان در جغرافیای ایران. –( خمینی قبل از ماجرای فاجعه 1357 مدام به آخوندها و دیگر مراجع تقلید میگفت که چرا میگویید ما هیچ پایگاهی و سنگری نداریم؟. در هر ده کوره ای، مسجد و ملّا هست که)-. و دقیقا از همین راه بود که تا امروز آخوندها توانسته اند بر گرده مردم، حاکم اقتلویی بمانند.
مسئله رویکرد به تاریخ و فرهنگ ایرانیان با تفکّری انتقادی و زایشی-پرورشی میتواند بسیاری از مسائل و مقولات را حلّ و فصل ریشه ای کند، چنانچه کنشگران و تحصیل کردگان یاد بگیرند که با خودشان صادق و رادمنش باشند و به شناخت تاریخ و فرهنگ و مهمتر از همه، اقوام میهن خود تقلّا کنند و اینقدر از سر ناآگاهی و بلاهت، خصومت با تاریخ و فرهنگ مردم خود نکنند.
فاجعه لت و پار شدن فرهنگ باهمستان ایرانیان را میتوان در تمام متون مکتوب [مثل: بندهش، شاهنامه، اوستا، انواع و اقسام دیوان شاعران و متون نثر و نظم و همچنین باقیمانده های آثار و ساختمانها و عمارتها و هنرها و فرشها و غیره و ذالک] و آداب و رسوم و اعتقادات و زبانها و گویشهای مردم ایران پیدا کرد و به زایشی نو از زهدان قویمایه نیاکان خود کامیاب شد. این گوی و این میدان.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
عنوان دیدگاه: چرا در سنجشگری باید رادمنش بود و دلیر؟.
دیدگاه:

دروود مجدّد به جیلو عزیز!
تکمله ای دیگر برای ژرفاندیشی انتقادی.

اگه مقاله مرا در باره «ریشه یابی و علّت دوام حکومت و اقتدار آخوندها»، دقیق خوانده باشی، حتمّا متوجه شده ای که ریشه معضل «حکومت-دولت»، قدمت بسیار کهنسالی در تاریخ و فرهنگ ایران دارد و ردّپاهای آن را حتّا در «شاهنامه» نیز میتوان پیدا کرد. دلایل این مُعضل به تحوّلاتی بازمیگردد که در مناسبات پادشاهان با مردم ایران و جنگ علیه فرهنگ باهمستانآنها در جامعیّت وجودی به وجود آمد؛ یعنی از دوره میترائیسم و سپس غالب شدن سلسله ساسانیان که با «حقّه بازیهای اردشیر بابکان برای کاهن معبد آناهید شدن» و سپس به کار گماریدن فک و فامیل خودش بر اقصاء نقاط ایران و سپس میدان دادن به موبدان کلّاش و رسمی کردن اجباری دین زرتشتیگری، فلاکت و خوار زاری ایران و مردمش تا امروز ادامه داشته است. بنابر این قدمت مُعضل «حکومت-دولت»، سبقه هزاره ای دارد و یک «بُغرنج فرهنگی» است؛ نه «معضل سیاسی» و تا زمانی که از لحاظ «فرهنگی»، سنجیده و بررسی و اندیشیده و در عبارتها و مفاهیم واضح فکری-فلسفی فرمولبندی نشود، محال است که بتوان در دامنه «سیاسی» به تحوّلاتی کلیدی اقدام کرد. نگاهی ژرف به تاریخ تحوّلات فکری باختر زمینیان از عصر رنسانس تا همین امروز نشان میدهد و اثبات میکند که زایش «مناسبات دمکراسی و نتایج ناشی از آن» در رویکردی بود که متفکّران و فیلسوفان و هنرمندان و نویسندگان و شاعران و پژوهشگران از یک طرف به «اساطیر و افکار فیلسوفان یونان» و از طرف دیگر به «بُنیانهای فرهنگ و زبان مردم خودشان» عنایت کردند.

آنچه ما از بیگانگان میتوانیم و به عبارت دقیقتر، نسل عصر مشروطه و نسلهای پس از آنها باید و میتوانستند از باختر زمینیان بیاموزند و بیاموزیم، دقیقا همین «انگیخته شدن از تجربه رویکردی» به «تاریخ و فرهنگ و اساطیر = بُندهشهای ایرانیان» بود و هست که شرایط تحوّلات کلیدی را میتوانستندو می توانند از راه اندیشیدن و سنجشگری بار آور در جامعه ایرانی ایجاد کنند. غفلتی که متاسفانه «آخوند جماعت» توانست از آن سوء استفاد کند و خودش را یکه تار میدان تا امروز به کرسی نشاند.
در دوران مشروطه، همونطور که ذکر کردم، تعریف مفاهیم در ذهنیّت کنشگران، شفّاف و مشخّص و کرانمند نشده بود. آنها به تقلید از شعارهای «انقلاب فرانسه» که مردم فریاد میزدند: فیفا لا ناسیون = Viva la Nation»، آمدند و همان شعار را در ایران، تکرار کردند و گفتند: «زنده باد ملّت!». بدون آنکه تفاوت معنایی آنها را فهمیده و گواریده باشند. در کشور فرانسه، در پسزمینه شعار «فیفا لا ناسیون»، منبعی عظیم از تفکّرات و ایده های «روسو، منتسکیو، اصحاب دایرة المعارف و دیگر متفکران و فیلسوفان عصر روشن اندیشی و نوزایی» نهفته بود. ولی در ایران ما، معنای «ملّت» در چارچوب عقاید و نصوص اسلامیّت؛ آنهم نوع شیعی فهمیده میشد که پشتوانه هزار و دویست ساله «فقه و شرایع اسلامی» و بدتر از آن، فاجعه تداوم «حکومت-دولت» نوع ساسانیان و زرتشتیگری نهفته بود. به همین دلیل نیز بود که «آخوندها» کاملا به حقّ و دقیق و دُرُست میگفتند که مردم ایران با شعار دادن «زنده باد ملّت!»، منظورشان اسلامیّت و شرع مبین است!.
وظیفه و تکلیف »تحصیل کردگان و کنشگران» عصر مشروطه بود که ذهنیّت مردم را از این خبط و خطای هولناک روشن و شفّاف کنند. ولی به دلیل آنکه کنشگران و تحصیلکردگان ایرانی، هنوز در آغاز راه بودند و هیچ سر رشته ای از اساطیر ایرانی و هنر فلسفیدن در باره تصاویر اسطوره ای نداشتند، از اجرای وظیفه خود واماندند و دست بالا را اخوندها گرفتند که قرنهای قرن در پرتو مفتخواری و انگل صفتی، فرصت آن را داشتند تا اراجیف خود را در خروارها خروار کتاب، تثبیت و سپس بر سر منابر به ذهنیّت مردم، تلقین و اماله کنند. شکست انقلاب مشروطه و به دنبالش شکست تمام خیزشها و قیامها و حتّا انقلاب 1357 به دلیل آن بود که «تحصیلکردگان و کنشگران ایرانی»، هیچ پیوندی با «تاریخ و فرهنگ» مردم خود نداشتند و به دنبال ناکجاآبادهایی تا همین امروز سگدو میزدند و همچنان میزنند که هیچ سنخیّتی و ربطی به تاریخ و فرهنگ مردم ایران ندارند.
و اگر در این حیص و بیصهای هولناک بوده اند کسانی که کاری را؛ ولو انتقادی مختصر بوده باشد، به دلیل سیطره گرایشهای غالب، هیچ شانسی برای مطرح شدن و تاثیر گذار بودن نداشته اند. بنابر این در جامعه ای که تحصیل کردگان و استادان و کنشگرانش، هیچ آگاهی ژرف و عمیق و استخواندار از تاریخ و فرهنگ مردم خود ندارند، نباید از ایجاد و دوام حکومت خلفای الله، شاخ در آورد!. حکومت فقاهتی، محصول قرنها نیندیشیدن ایرانیان در باره «چه بودن و که بودن» خودشان است که در دنیای اینترنت و هوش مصنوعی به «بُن بست هولناک عواقب نیندیشیدن» مختوم و گرفتار شده اند.
امروزه روز برای آنکه بتوان معضلات میهنی و کشورداری را ریشه ای حلّ و فصل کرد، راهی نیست سوای اندیشیدن سنجشگرانه و بی محابا در باره «تاریخ و فرهنگ مردم» خود و کشف و زایش و پروراندن تخمه های ایده و افکار از بطن «سنجشگریهای خود» برای پی ریزی ساختمان کشورداری و آیین کشور آرایی. تا گرایشهای مختلف سیاسی و طیف مختلف اساتید و تحصیل کردگان ایرانی به ژرفای این مسئله پی نبرند، قدرت و حاکمیّت آخوند جماعت در انواع و اقسام البسه فریبنده بر سرنوشت ایران و مردمش دوام خواهد آورد.
کنشگران و تحصیلکردگانی که به جای اندیشیدن در باره معضلات میهنی به مُتعگی و رکابداری حضرات حاکم میشتابند، هیچگاه نخواهند توانست برغم قیافه های دمکرات مآب که میگیرند، میلیمتری برای خوشبختی و آزادی مردم خود بردارند. بردار یک نگاهی گذرا به کتاب «شوروی و جنبش جنگل»، نوشته زنده یاد «مصطفی شعاعیان» بکن. بیش از صد صفحه کتاب به حول و حوش هشدار دهی به رفقا و دوستان است که در پروسه مبارزه به هیچ وجه به زیر عبای آخوند جماعت نروند. ولی خودت و میلیونها نفر دیدند و تجربه کردند که «چپها»، افتخار خود میدانستند که «رکابدار و مُتعه» آخوند جماعت باشند حتّا تا همین امروز. نماینده نامدارشان نیز آقای «فرّخ نگهدار» است. با چنین اعجوبه های بی کاراکتر و هرزه، ایران و مردمش ناچارند که در تحت سیطره حکومت خلفای الله، مکافاتها پس بدهند و هر روز شاهد «اعدام جوانان و تجاوز به نوامیس خودشان» باشند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: اصغر جیلو
عنوان دیدگاه: با درود متقابل به جناب…
دیدگاه:

با درود متقابل به جناب فرامرز حیدیریان
با سپاس از دقت نظر و توجه شما به سبت به این نوشته. به تصور من هم تلاش برای تعریفی مدرن و نوین از مقوله ملت-دولت از مشروطه به بعد به سر انجام نرسید. اغلب تلاشگران این مسیر نه می‌خواستند و نه می‌توانستند مدرنیته نوع ایرانی را از درون نقد سنت و مذهب و یا متولیان یعنی دین و دولت بیرون بکشند. گفتار شما در مورد مفهوم ملت عینا در مورد مفهوم دولت هم صدق می‌کند. اگر ملت در آن زمان به مفهوم امت اسلامی بود، روحانیت به عنوان روسا و نمایندگان ملت محسوب می‌شدند و دولت نیز نماینده سلطان و شاه بود.
به نظر این جانب می‌توان استدلال کرد این دوگانکی تحت تاثیر نظریه ولایت فقهی تا به امروز هم ادامه یافته است. وجود دو قدرت موازی در حاکمیت در جمهوری اسلامی یعنی دستگاه ولایت و دستگاه دولت علیرغم تبعیت دومی از اولی در زمان ما کم یا بیش ادامه همان وضع سابق در شرایط امروزیست که در آن دستگاه دین برعکس زمان قاجارها نقش فائقه در حکمرانی یافته است. می‌توان گفت که مفاهیم و تعاریف راه گشاه برای فردا و آینده کشور نمی‌توانند بدون نقد “مشروطه ابتر ایرانی”، بدون نقد دین و سنت و در عین حال بدون توجه همزمان به تجربه کشورهای آزاد غربی در دوران اخیر در امر حکمرانی خوب به دست آید. گسترش جنبش‌های هویت طلبانه در چند دهه اخیر مضمونی نوین به شکافهای فرهنگی و نژادی موجود از قبل موجود بخشیده و پدیده های متنقاضی را در درون و پیرامون این شکافها ایجاد کرده است.
به گمان این جانب، برای تولید مفاهیم مشترک راه گشا در سیاست‌های راهبری اپوزیسیون ایرانی نسبت به جنبش‌های هویت‌طلب دو شرط اصلی لازم است: اول پذیرش تفاوت‌ها و اختلاف‌ها و به رسمیت شناختن آنها و دوم؛ تکیه بر اشترکات تاریخی، فرهنگی، سر

تاریخ:
عنوان دیدگاه: درووود بر جیلو عزیز!
دیدگاه:

درووود بر جیلو عزیز!

اندکی خلافگویی در تقابل با دستور صبحگاهی. تمام حرف بر سر همون «چهار خط اول مقاله‌ات» است. اغتشاش در کلمه سازی و لغت پرانی از طرف کسانی که مسائل را با لغت پرانی میخواهند حلّ و فصل کنند؛ نه از راه مفهوم اندیشی که محصول تفکّر ژرف و شفّافیّت مفهوم برای شناخت معضلات و مسائل و بغرنجها باشد. کلمه «ترمینوس» در زبان لاتین به معنای «مرز گذاری/تعیین قطعی برای تک معنایی بودن کلمه» است. هدف از اندیشیدن نیز خلاص کردن انسانها از شبکه معنایی کلمات است برای پیشگیری از هر نوع کژفهمی و احتمالا شاخه شونه کشیدنهای خونین و هولناک ناشی از آن. وقتی صحبت از «ملّت» میشود؛ بلافاصله اکثر افراد، آن را معادل ناسیون/Nation» میپندارند. در حالیکه کلمه «ناسیون» در کشورهای باختری مثل فرانسه، انگلیس، آلمان، معنای دیگری دارد با پسزمینه های فرهنگی و تاریخی و کشوری خاصّ خودش.
کلمه «ملّت» نیز در زبان «عربی و فارسی» معانی دیگری دارند که خلط معانی آنها باعث بزرگترین کشمکشهای سیاسی نیز از عصر مشروطه تا همین امروز شده است. مثلا «ملّت» در زبان آخوندهای عصر مشروطه؛ بویژه «شیخ فضل الله نوری» به معنای «شریعت و امّت اسلام» بوده است که دقیقا معنایی صحیح است از دیدگاه اسلامیّت البته. امّا از دیدگاه کنشگران عصر مشروطه به معنای «مردم ایران در جامعیّت وجودی» بوده است که ماسبق تئوریک همچون «ناسیون» در کشورهای باختری نداشته است و باعث سوء تفاهم شده است.
ایرانیان در طول تاریخ، خودشان را نه با مفهوم «ملّت» که هیچ سابقه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران نداشته است؛ بلکه با «فرهنگ و قلمرو» می‌شناخته‌اند و مشخّص می‌کرده‌اند بدون تاکید بر قوم و زبان خاصّی. وقتی کسانی قرار است وقت خودشان را در باره مُعضلات حادّ یا کمتر حادّ مملکت به طور کلّی مشغول کنند، باید در ابتدا بکوشند که تعاریف خود را به طور شفّاف و مستدل توضیح دهند؛ نه اینکه با لغت پرانی به اغتشاش و بدبینی و صفبندی تهاجمی اقدام کنند که البته چنین اشخاصی از نظر من، «مُغرض و آپاراتچی» هستند و هیچ سر رشته‌ای از پژوهیدن ندارند؛ بلکه تمام همّ و غمّشان این است که نفرت و بیزاری خود را از دیگران در لفّافه‌ای از کلمات ساختگی پنهان کنند و آنها را برای رسیدن به اهداف و اغراض خودشان رواج دهند به جای اینکه صمیمانه بکوشند که در باره «اصل موضوع» بیندیشند و مسائل را طرح کنند.
من در گفتگویی که با دوستان «کرد» خودم داشتم، یک بار در باره شعار «دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان» از آنها پرسیدم که دلیر باشید و به من توضیح دهید که «دمکراسی یعنی چه؟. خودمختاری یعنی چه؟.». از میان آنها فقط یک نفرشان با هوش بود و فوری فهمید که من، منظورم از طرح سئوال چیست و سکوت کرد. بقیه سوای اینکه با حرف‌های سخیف و بی‌مقدارشان و توضیحات پا در هوا، نه تنها ناآگاهی خودشان را اثبات کردند؛ بلکه حتّا نتوانستند توضیح دهند که مسئله و مشکلشان چیست.
جیلو جان! آفتها از آسمون نازل نمی‌شوند. ارثی نیز نیستند. آفتها از کژفهمی و ناآگاهی و نیندیشیدن در باره اصل موضوع مسائل است که ریشه میگیرند و همچون هجوم ملخها به جان آدمها می‌افتند. اینکه در پسزمینه اینهمه اغتشاشات معنایی کلمات به ضرب و زور ساختگی، کدام غرایز و نیّات و اهداف سیاسی نهفته است، بحث ثانویست، ولی زنگ خطری برای هوشیار ماندن از بهر سنجشگری بی‌محابا. مسئله اینه که ما هنوز نیاموخته‌ایم و نتوانسته‌ایم و کوشش نیز نمی‌کنیم که «خودمان را = گردآمد تمام اقوام از ریز و درشت در جغرافیای کشوری به نام ایران» در مقام «ایرانی» تعریف کنیم و تا زمانی که به تعریف دقیق آن کامیاب نشده‌ایم، عرصه کشمکشهای ناشی از کلمات ساختگی و لغت پرانیها به گسست ایرانیان از همدیگر امتداد خواهند داد و امکانهای دوام حکومت فقاهتی را تامین و تضمین خواهند کرد.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان