رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: خواهشا نظرنده
دیدگاه:

سالام
خاطره خوبی بود،
بخاطراحترام به آرمان این گونه افراد
صادق وسالم وازمال وجان گذشته
چون تفکرت التقاطی شده و
راه گم کرده ایی،لطفا نظرند ه،
تامیتوانی ازگذشته وازانسانهایی که
درراهشان پاک وصادق وسالم زندگی
کردند،
اگرخاطره و داستانی داری بنویس،
بدون اینکه نظر بدهی،
هم خودت راخراب میکنی،
هم به آنها خیانت را تداوم می بخشی.
وهم بدعت بدمی گذاری،
و فرصت طلبان را محق میکنی.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: شما تقصیرندارید.
دیدگاه:

سالام.
جناب توکلی شما تقصیر ندارید،
حق هم دارید ،سلیقه ایی برخورد کنید.
اگرمنهم جای شما بود،به دلایلی رویه
شمارا پیش میبردم،
بهرحال حقم دارید.
این تناقضات یک امر آشکار و ثابت شده است،
که تعدادی مانور عمل در گفتار و کردار
داشته باشند،
بلی،چندبار گفته اید،
ولی چندبار توهین های افرادی از بامدادان تا دوست وهم گروه را
که بدترین توهین‌ها ی پدر ومادر
و ناموسی و غیر راندیده اید؟
حتی به خودشما چندین بار دستور
حذف داده وتهدید هایش را ندیده اید؟
برای چی میخواهی مشخصات من راداشته باشید؟
دوماه پبش ،عرض کردم،
همین نوشته هارا و دیگر نوشته هایم را در اداره اطلاعات جلویم گذاشتند،
شما میخواهید،نژادپرستان فاشیست
پالانی وساواکی هم بشناسند؟
تقصیرندارید،،
روشنفکران پان فارس تمامیت خواه
همیشه دوست دارند،یک نفر مانقورد،
پان ایرانیست تورک،بیسوادتورک،خودزن،ساده و
عوام تورک راگیرآورده ،کین خودرا،عقده های درونی خودرا،
توهین‌های مرموزانه وسیاست خودرا
توسط آنها درجامعه نشر وپخش کنند،
بهمین دلیل ،ازاین پان ایرانیستهای خودزن،پان ایرانیست سوء استفاده کرده وآنهارا بزرگشان میکنید،
درجایی مینویسی ،
درموردفلان کس بنویس حذف نمی کنم،
توهین‌های فوق شعبان بی مخی را
چاپ میکنی،
ولی جواب متین من را حذف میکنی،
اسم خودرا لیبرال دموکرات می‌گذاری
بعدمیگی ،،من خرده دیکتاتورم،
همیشه کرم ازخود درخت بوده است،
اگراین عقب مانده های خودزن درسایه
دیگران نخوابند،یا برای دیگران سنگربان نشوند،
سنگری برای سرکوب ملت آنها نخواهدبود،
این برای ما آشکاراست،
که تعدادی نژادپرست، یک تورک کم سواد،آسیمله شده،شستشوی مغزی شده راوقتی گیرمی آورند،
میگویند،،بلانسبت شما ،
شما تورک نیستید شما آذری هستید،
شما با تورکان فرق دارید،تورکان فلان

فلان فلان شده هستند،
تورکیه ایی ها تورک هستند،شمانیستید
این نوع عقده گشایی ها برای ملت و بخصوص برای روشنفکران ما دیگر
شناخته شده هستند،
حال هم شما تقصیر ندارید،
تقصیرازاین آسیمله شده های خودزن
میباشد،که نمی‌دانند، برای خانه کی
چراغ شده اند.
هروقت خواستی ،هرچه خواستی،
هرگونه خواستی عمل کن،
بهمین دلیل است ،که اعتقاد دارم،وداریم،که راهمان جداست،
مگراینکه سیستمی باشد،همه را چیزرا
بدرستی مشخص کند،
بهمین دلیل است،که خیلی ها وارد گروه هایی میشوند،که بتوانند بازهم
تفکرات راسیستی خودرا پیش ببرند،
بهمین دلیل انقلاب مشروطه موازی
با اصل مشروطه درست کردند.
بهمین دلیل است،که انقلاب ۵۷ شکست خورد.
بهمین دلیل است که اتحادی برای رهیافت از معضلات پیدا نمیشود،
من تمام گفته هارا بصورت واضح می
نویسم،
حالا شما بهانه اسم و مشخصات بیاورید.
سن ساغ من سالامات.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: تامّلات کاوشی
دیدگاه:

اندیشیدن در باره محتویات متون؛ نه حفظ و روخوانی متون.
کشف تجربیات مایه ای

شاید میلونها نفر اگر شاهنامه را هم نخوانده باشند، دست کم در گوشه و کنار و در نزد دیگران یا در مطبوعات و شبکه های اجتماعی و کتابهای درسی و غیره و ذالک، بخشهایی را شنیده باشند. چرا هیچکس از اینهمه شاهنامه خوان از خودش یک بار نپرسید که «خرد، چشم جان است، چون بنگری»، یعنی چه؟. یا وقتی که از زبان ایرج شاه گفته میشود که: «نباشد به جُز مردمی، دین من». چرا هیچکس نمیپرسد، «دین مردمی» یعنی چه و تفاوتش با ادیان و مذاهب نوری و ابراهیمی در چیست؟. یا وقتی میگوید: «پسندی و همداستانی کنی ... که جان داری و جانستانی کنی؟». »پسندیدن» در تجربیات ایرانیان، چه معنای کلیدی و ریشه ای داشته است؟. چرا «جانستانی» نکوهیده و اقدامی و جنایتی «علیه خدا» بوده است؟. چرا هیچکس از خودش نمیپرسد که در «سیاستنامه خواجه نظام الملک»، اشخاصی که به «یاوگیان» مشهور بودند، چه کسانی بودند؟. آنها وقتی زندگی انسانها در خطر بود، داوطلبانه گرد می آمدند و به پیکار با آزارندگان زندگی میپرداختند و هرگز فرمانده و سپاه و سردسته ای نداشتند؟. «یاوگیان»، چه کسانی بودند در تاریخ ایران و بر شالوده کدام پرنسیپها به پیکار با آزارندگان جان و زندگی روی میآورند؛ آنهم بدون هیچ فرمانده ای؟.

چرا هیچکس نمیپرسد که ماجرای «موسی و شبان» در مثنوی مولوی، ریشه هایش به کدام تصاویر و تجربیات مایه ای ایرانیان از «خدا» بازمیگردد؟. وقتی شبان میسراید: «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقد دوزم کنم شانه سرت». چرا هیچکس نمیپرسد که مگر خدا «زن» است که چارقد بخواهد؟. چرا در نظر «شبان»، «خدا»، «زن» است و گیسوان بلند و افشانی دارد که میتواند شانه بر آنها بزند؟. وقتی «خدا» به رفتار موسی در قبال شبان، ایراد میگیرد و تغیّر میکند که چرا بنده ما را رنجاندی و خدا به موسی میگوید: «تو برای وصل کردن آمدی، نی برای فصل کردن». چرا هیچکس نمی اندیشد و نمیپرسد که «بنیان دین» همانا وصل و اتّصال و امتزاج بوده است؛ نه انفصال و گسستن و تبعیض. در تجربیات ایرانیان، معنای دین، عشقبازی و امتزاج بوده است؛ نه شرایع قیراطی و امریّه ای. چرا هیچکس نمیپرسد که خانواده «محمد ابن عبدالله و قبیله قریش» به چه دلیل موهایشان بلند بودند و حتّا محمد تا قبل از ادّعای نبوّت، گیسوانش بلند بوده اند. رمز و راز بلندی گیسوان «محمّد و خانواده قریش» در چه چیزی نهفته بود؟. آیا سوای این است که «سروش»، گیسوان بلند داشته و خدای نگهبان جان و زندگی بوده است و قبیله قریش در باره تصاویر خدایان ایرانی، کاملا آگاه بوده اند و همواره دوست داشته اند که اینهمانی خود را با خدایان ایرانی حفظ کننند وموهایشان را همچون «سروش» بلند و افشان میکردند. چرا هیچکس نمیپرسد که دوام سنّت بلند بودن موهای عارفان و صوفیان و دراویش به کجا باز میگردد و ریشه از کجا میگیرد؟.
چرا هیچکس نمیپرسد که شاه عباس کبیر در جنگ با ترکان عثمانی، چرا از هنر «جوانمردی در پیکار» یاد میکند و حاضر نیست به توصیه افسران و سرلشگران که موقعیّت را مناسب میبینند برای حمله، تن در دهد تا به لشکریان عثمانی شبیخون بزند؛ بلکه به سرلشگرانش میگوید: «از جوانمردی به دور است که ما به آنها حمله کنیم؛ زیرا آنان هنوز آماده نبرد نشده اند». منشاء رفتاری شاه عباس کبیر به کدام تجربیات عمیق و تکاندهنده ایرانیان بازمیگردد؟. چرا هیچکس در این خصوص پرسشی از خودش نمیکند؟. چرا وقتی پژوهشگری به نام زنده یاد« سیّدجواد طباطبائی» در کتاب «انحطاط ایران» در باره این واقعه بحث میکند، آن فهم و ژرفبینی و دانش عمیق و و فرزانگی را نداشته است تا تمییز و تشخیص دهد که ««نبرد و پیکار در بینش ایرانی» به چه معناست و ظرافت بسیار ستودنی ایرانی تا چه وسعت شگفت انگیزی گسترده و ریشه دار است؛ بلکه خیلی ابلهانه در باره رفتار «شاه عبّاس کبیر» قضاوت کرده و شیوه های ماکیاولیستی را برای «سیاست نبرد و جنگ»، صحیح دانسته و دیدگاه خودش را پژوهش خیلی علمی نیز! پنداشته است. چرا؟. چرا تحصیل کرده و پژوهشگر ایرانی، توانمند به اندیشیدن و تشخیص دادن تفاوت «دوغ از دوشاب» نیست؛ ولی ادّعا و تکبّر همه چیزدانی را دارد؟. چرا؟.
چرا هیچکس از خودش نمیپرسد که رمز و راز محبوبیّت زنده یاد «تختی» بر کدامین پرنسیپهای فرهنگ ایرانی استوارند و نام او را سلطان قلبها کرده است؟. مگر ما اینهمه کشتی گیر ماهر و مطرح نداشته ایم و نداریم؟. چرا «تحتی» اینقدر محبوبه؟. چرا هیچکس تا امروز از خودش نپرسیده است شعر سعدی که بر فراز سازمان ملل، آویخته شده است، در کدامین تجربیات ایرانیان، ریشه دارد که «آفرینش انسانها را از یک گوهر میدانند و هر گونه آزاری و جانستانی را در حقّ تک تک موجودات به معنای آزردن و آسیب زدن به «کلّ موجودات» میدانند؟. آفرینش از یک گوهر به کدام تصویر از تجربیات ایرانیان بازمیگردد؟. چرا هیچکس نمیپرسد از خودش که وقتی زنده یاد «فروغ فرّخزاد» سرود که: «ای مهربان! اگر به خانه من آمدی، برای من چراغ بیاور تا با آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم». چرا نمیگوید ای دوست.؟ ای همقطار؟. ای همسایه؟. ای باجی؟. ای همکلاسی؟. در ذهن و روان اعماق قلب «فروغ»، چه تجربه ای از «تصویر مهربانی» پایدار مانده بوده است که چراغ را نه برای روشنایی خانه و خوشبختی و سعادت خودش؛ بلکه برای «دیدن شادمانی و خوشبختی دیگران در کوچه» آرزو میکرده است؟. ریشه اینهمه عشق به انسانها و شادمانی و خوشی آنها از کدامین تجربیات عمیق ایرانیان برخاسته اند که هزاره هاست بی لیاقترینهای تاریخ سیاسی ایران علیه آن جنگیده اند و هرگز نتوانسته اند آن را از دل انسانها بزدایند و حتّا در زبان زنده یاد «سیمین بهبهانی»، فریاد شده است که «دوباره میسازمت ای وطن با خشت جان خویش». جان ایرانی چه مایه هایی داشته است که خشت سازندگی بوده است؛ نه ماشین ویرانگری و کشتار و نابودی؟ در جان ایرانی، چه نیرویی و گوهر شبچراغی نهفته است که مایه اش، سازندگی و ابادانی و زیبا ارایی است؟. نه تخریب و ویرانی و خانه خراب کنی. چرا هیچکس در باره اینهمه فریادهای رسا و آشکار نمیاندیشد و پرسشی را برای جستجوی شناخت ریشه های اصالت ایرانی بودن خودش مطرح نمیکند؟. چرا؟ چرا ما بعد از یکصد سال آزگار که با تمدنهای معاصر آشنا شده ایم، هنوز که هنوز است دست و دهانمان را به آنها دوخته ایم و آرزومند علاج دردهای بی درمانمان هستیم و نمیدانیم و نمیفهمیم که خودمان کیستیم و چه دردی داریم؟. چرا؟. چرا هر نوع موضوعات فکری که در باختر زمین مطرح میشود، تحصیل کرده و کنشگر ایرانی تصور میکند که موضوع وطن و مردم میهنش است؟. کی ما میخواهیم یاد بگیریم که کشک خودمان را بسابیم شاید در انتهای کشک سابیهای خودمان به هنر «سابیدن کشک دیگران» نیز توانمند شدیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم. چرا؟.
این سخنها میتوان میدانی گشوده دامن باشند برای پرسیدن و اندیشیدن.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ای دزد را بگیرید.
دیدگاه:

دولت اسراییل اولین کشورتروریستی جهان است که اساسن با ترور انگلیسی ها در اورشلیم بوجود آمد.
دولت اسرائیل بیش ازهردولتی درجهان مخالفان خود را ترور کرده است. بسیاری از ترورها ی انجام شده به‌دستور دولت اسرائیل ولی با دست دیگران آنجام گرفته است.
ترور دانشمندان ایرانی نظامیان ایران در درون ودر سوریه و لبنان از عملیات پلید دولت صهیونیستی میباشد.
اگر در اروپا تروری روی داد بدون شک کار سازمان جاسوسی اسراییل و یا عوامل جیره خوار آن دولت بچه کش است.
عوامل دولت یهود با دروغ و برنامه سازی برای ترور های آتی خود برنامه سازی می‌کنند. بدن شک سازمان های
جاسوسی غرب از حقه اسراییلی ها خبر دارند و بدام بدنامان تاریخ یهود نخواهند افتاد.
بسیاری از جریانات رسانه ها عامل خبر چینی و جاسوسی برای دولت یهود هستند و با در ج اخبار ضد و نقیض
بسود دولت یهود برنامه سازی می‌کنند.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: به خود آمدن و بیدار شدن
دیدگاه:

درودد بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
چشمه ای دیگر برای کاویدن ممتدد.

چرا باید آنانی که خود را تحصیل کرده و کنشگر عرصه سیاست میشمارند، بعد از فاجعه 1357 و حاکم شدن زمامداران یکی از خونریزترین حکومتهای تاریخ ایران و جهان، در حول و حوش محور «چیستی ایرانی» تمرکز میکردند؟. وقتی که انسان در باره «خطاهای خودش» نیندیشید و در صدد ردیابی و علّتکاوی خطاها بر نیاید، خود به خود پیداست که هر گونه توجیه تراشی، فقط فریب دادن خود است و مسبّب تکرار خطاهای دیگر. اندیشیدن در باره فاجعه به قدرت رسیدن آخوندها و دوام سیطره آنها باید رانه ای باشد که بتواند هر انسانی را که خودش را در مقام «ایرانی» میداند به تفکّر در باره «چیستی/مایه/گوهر/ذات/تار و پود ایرانی بودن» بینگیزاند. باید از خودش بپرسد که ایرانی بودن یعنی چه و شاخصهای ریشه دار آن کدامینند؟. چه چیزهایی «ماهیّت وجودی مرا به حیث ایرانی بودن» رقم میزنند و متعیّن میکنند و تفاوت مرا با ملّتهای دیگر نشان میدهند؟. چه چیزی در گوهر رفتاری و کرداری و منشی من وجود دارد که ایرانی بودن مرا «تعیّن هویّتی» میکند؟. چگونه است که آنچه برای من در وطن و در انظار هموطنانم، بدیهی جلوه میکند، چرا در جوامع بیگانه باعث شگفتی دیگران میشود؟. چرا آنچه برای من و مردم میهن من، «مهرورزی، جوانمردی، پهلوانی، دادگزاری، مهمان نوازی، فرّ و لیاقت» و امثالهم محسوب میشود در بیرون از مرزهای میهن، در انظار ملتهای دیگر، شگفت انگیز و باورنکردنی و ناممکن بودن در مناسبات اجتماعی و کشوری محسوب میشوند؟. چرا؟.

چرا خدایان ایرانی، هیچکدامشان، کتاب و رسول و انبیاء نداشته اند؟. چرا آنچه در فرهنگ و ریشه تجربیات ایرانیان به نام «دین» خوانده میشود، هرگز با معنای تقلیب و مسخسازی شده امروزی از دین، هیچ سنخیّتی ندارد و دقیقا خلاف و در تضاد با آن است؟. چرا «دین» برای ایرانی، «زیباترین گوهر وجودی خود انسان» بوده است که به «دادورزی» در عرصه مناسبات انسانی و کشوری می انجامیده و ضمانت اجرائی اش نیز «وجدان فردی» بوده است؛ نه گیوتین اقتلویی شرایع و قوانین خشک و استبدادی؟. چرا خدایان ایرانی هرگز حاضر نبوده اند «اصنام» دیگران را از بین ببرند و هر گونه توهین و نابودی اصنام دیگران را به حیث «جان آزاری و ضدّ زندگی» می دانسته اند؟. چرا خدایان ایرانی، «ساقی میخانه زندگی» بوده اند و شراب افکن شادمانیها؟. چرا ایرانی یقین داشته است که هرگز نمیتوان در جامعه ای دادورزی را برپا کرد؛ مگر اینکه ضمانت دوام و اجرای آن بر پایه «مهرورزی» استوار شده باشد؟. چرا خدایان ایرانی همه بدون استثناء، «زن» بوده اند و معشوق و همیال و همپا و رفیق و همدم و نگاهبان و مشاور و رقآص و رامشگر و نوازنده و مطرب و شوخ و شنگ و ساقی و همبازی و پرستار آدمیان؟. چرا خدایان ایرانی هیچگاه به خونریزی امر نداده اند؟. چرا زندگی برای ایرانی، شادخواری و جشن و پایکوبی و آوازخوانی و خویشکاری و زیباآرایی جامعه و جهان بوده است؛ نه غارت و نابودی زندگی و جهان؟. چرا ایرانی، آنچه را که شایسته «قداست» میداند، همانا «جان و زندگی« است؟. چرا زنخدایان ایرانی هرگز آمر و پنهان نیستند؛ بلکه برهنه و لخت و عریان و آشکار هستند و پاسخگوی تمام پرسشهای آدمی؟. چرا زنخدایان ایرانی هرگز نمیگویند که راه چیست و شیوه زیستن کدام است؛ بلکه میگویند: «خودت را در هماوردیهای روزگار بیازما تا توانمندیها و استعدادها و هنرهای خودت را کشف کنی و سرانجام خدا شوی«؟. چرا مرگ برای ایرانی، عروسی کردن با خدا بود؟. چرا برای ایرانیان، «خدایان» همواره خود را در جهان و کائنات میگسترانند و هرگز بریده از همدیگر نیستند؛ بلکه همبسته و همپیما هستند؟. چرا انسان ایرانی با خدایانش همتراز است و هرگز مناسبات تابع و مطیع وجود ندارد؟.
و صدها چرا و چرا و چرای دیگر که باید اگر به راستی کسانی خود را «ایرانی» میدانند در صدد پاسخگویی بر آیند و رادمنشانه توضیح دهند که چه چیزی در طول نیم قرن سیطره فاجعه بار حکومت جنایتکاران الهی آموخته اند و به دنبال چه چیزی به راستی هستند؟. آنانی که اندیشیدن در باره «چیستی ایرانی بودن» خود را پشت گوش می اندازند و در مجامع مختلف فقط زر مفت و کذّایی در باره مقولات و مسائل نظری و فکری و آکادمیکی و غیره و ذالک جوامع دیگر میزنند، بی شک تا زمانی که زنده اند، مقهور سیطره و سیادت آنانی خواهند ماند که حاکم بر سرنوشت ایرانی و ایرانیان هستند و امکانهای «نوزایی ملّت خود» را سالها و دهه ها و چه بسا قرنها به تاخیر خواهند انداخت.
این صحبتها میتوانند همواره ادامه داشته باشند و موضوع بحث و اندیشیدن
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: ییین جناب ع.ب.تورک اوغلی…
دیدگاه:

ییین جناب ع.ب.تورک اوغلی گرامی / 1- صد بار نوشتم لطفا با نام واقعی بیا و هر چه دل تنگت خواست بنویس و به شما اکانت داده می شود مثل محسن کردی ؛ فرامرز حیدریان و.... بنویس 2- من جلوی پرو پاگاندا یک جریان سیاسی مشخص با نام مستعار علیه اشخاص حقیقی و نویسندگان سایت را خواهم گرفت .اره جانم , من یک خورده دیکتاتورم

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دیدی اعتقادی حتی به حرفتان ندارید.
دیدگاه:

سالام
بازهم جوابیه من رابه قبرستان بقیح
فرستادی،
دیدی به حرفتان هم اعتقادی ندارید.
اگرمتنی هم چاپ می‌شود بیشتر بخاطر بازار گرمی است.
تا فاشیست های جولان گر درسایت
جولان بیشتری بدهند.
نتیجه آزادی های دوران قاجار بیشتر
به روشنفکرنماهای ماسونی بود،
که ماسونهای روشنفکرنماهای لائیک
رضا پالانی را باکمک انگلیس روی کار
آوردند،
آزادی دودان پالانی به مولاهای ماسونی
بود، که مولاهای ماسونی راحاکم کردند،
ولی اینبار اشتباه نکنید،
دوران عوض شده ،چندین بارنوشته ام
که زمان رادر یابید،
دیگر اشتباهی درکارنیست،
اگر یک بار اشتباه کرده وخطا رویم،وگولمان بزنند،
لعنت برآنها باد،که مارا گول زدند،
اگر دوبار گول بخوریم،لعنت برخودمان
باشد، که نفهمیدیم و دوبار گول خوردیم،
اگر برای سومین بار گول بخوریم،
دیگرحق زندگی کردن نداریم،
چون حقمان مردن است.
ولی این نو لیبرال‌های فاشیست وپان ایرانیست باید بدانند،
که چنین خبری نیست ،
و این آرزو رابگور خواهندبرد.
ماتورکان ایران راهمان رابدرستی
شناخته. اگر دیگران با ما همراه نگردند،
به ایران دیگر برگشتی نخواهند داشت.
حکومت وتمام اروپا وآمریکا تمام نیرویش را بکار گرفته توانش راندارند،
چندفاشیست باستانگرا اصلا فکرش را
هم نباید بکنند.

توانش راندارد

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

کشتارهای جمعی فاشیست ها در جنگ جهانی دوم بین. ۷۰ تا ۸۵ میلیون بوده
در حکومت‌های کمونیستی کشتارهای جمعی رخ داد که میزان تلفات آن‌ها بین ۸۵ تا ۱۰۰ میلیون تخمین زده می‌شود منابع علمی بر علل کشتارهای جمعی در یک جامعه تمرکز می‌کنند گرچه برخی ادعاها در خصوص علل مشترک کشتارهای جمعی طرح شده‌است. بیشترین کشتارها در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به رهبری ژوزف استالین در جمهوری خلق چین به رهبری مائو تسه‌تونگ و در کامبوج به رهبری خمرهای سرخ و در ایران به رهبری امام خمینی و یاری توده ای ها وسازمان اکثریتی فداییان رخ داده است

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

... همه نگاهها به سوی ایران و همه نگاهها به سوی رفَح
در واقع هیچ گونه نگاهی جدی به سویِ ایران وجود ندارد.
اما نگاههای چه بسا ۱۰ ها میلیونی وحشت زده و نگران به سوی رفح دوخته شده اند
پاکسازی غزه از اراذل و اوباشانِ اخوان المسلمینِ مسلّح (حماس و هوادارانش) یک سونامی سیاسی در خاورمیانه بوجود خواهد آورد. که پتانسیلِ ایجادِ تغییراتِ گسترده ای در اوباش کَده هایی مانند ترکیه عثمانی و قطَر را در خود دارد.
غزه نخستین مهرهٔ دومینو است و اوباشان شیعه لبنانی نقشِ مهرهٔ دوم را به عهده دارند به قول ناپلئون ...مردان بزرک فرزندان خطر هستند

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شازده اسدالله میرزا یک…
دیدگاه:

شازده اسدالله میرزا یک فاشیست بزدل است

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

‏معاوضه هر گروگان اسرائیلی با ۱۰۰ دانشجوی آمریکایی حامی حماس
معامله‌ای که هم بنفع اسرائیله و هم بنفع حماس و آمریکا

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: صمد بهرنگی در نامه ای از…
دیدگاه:

صمد بهرنگی در نامه ای از بهروز دهقانی دفاع میکند. یاد هر دو خوش.
https://roshangari.info/%d8%a7%d8%b2-%d8%b5%d9%85%db%8c%d9%85-%d9%82%d9…

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شهناز پارسا،فرهیخته زنی که…
دیدگاه:

شهناز پارسا،فرهیخته زنی که ۳۶ سال از پایه های اصلی داد خواهان خاوران بود درگذشت.
شهناز خانم همسر زنده یاد محمد رضا گلپایگانی بود،که در فاجعه ی کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد..
شهناز بعدازاعدام جنایتکارانه ی رضا،یک تنه وبا رنج ومشقت بسیار ،دو دختر خردسالش مریم و مینا را به زیبا ترین شکل بزرگ کرد .
من توصیف شخصیت متینِ شهناز را چند بار از زبان رضا شنیده بودم.حالاوقتی مریم زیر عکس خودش ومینا،درحال بوسیدن مادرشان نوشت:
[[مادر قشنگم وهمه ی زندگیم رفت.]]
خیلی خیلی متاثر شدم.
یاد مهربانی های رضا و قهرمانی های شهناز. همیشه برایم زنده است.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جان انسان برای یهود معنا ندارد
دیدگاه:

نمی‌توان هفت اکتبر را آغاز یک رویداد شوم نامید بی آنکه از پایان تلخ جنگ اول و فروپاشی عثمانی نامی نبرد.
نطفه هفت اکتبر زمانی بسته شدکه گروه گروه یهودیان فراری از کورهای آدم سوزی هیتلر به سر زمین فلستین دزدانه وشبانه وارد شدند و مردم فلستین را تا امروز مورد تجاوز و قتل وغارت قرار می‌دهند.
مقاومت مشروع مردم فلستین با مهاجمان استعمارگر با خشونت و همکاری دولت انگلستان و امریکا تا امروز ادامه‌دارد. فراریان از آشویتس نه برای همکاری و جستن سرپناهی بودند بلکه برای عملی کردن وعده ای که خدا به موسی داده بود وارد فلستین شدند یعنی از نیل تا فرات را سرزمین توراتی خود می‌دانند.

ما اکنون شاهد هستیم که دولت های غربی برای دوران استعماری خود عذر خواهی می‌کنند اما در مقابل دولت یهود
یک جریان استعماری انسان ستیز میباشد که جنگ غزه نشان داد نژاد پرستی ریشه در آموزه های حضرت موسی علیه السلام دارد.
سیاست نژاد پرستانه دولت یهود متاسفانه پای کشور ما ایران را به منازعات کشید و اگر دولت یهود صلح طلب و
قوانین سازمان ملل را می‌پذیرفت، خاورمیانه روزگار بهتری داشت.
نه تنها خاورمیانه میدان تاخت و تاز دولت یهود است بلکه دولت و سنای آمریکا تحت فشار لابی های یهودی هستند.
سیاست نژاد پرستانه دولت یهود را مردم جهان بر نمی‌تابند و مانند دانشجویان آمریکایی اعتراض می‌کنند.
دولت های آمریکا و اروپایی با حمایت از نژاد پرستان یهودی به جهان عرب و مسلمین جهان توهین آشکار می‌کنند.
اخراج استادان مخالف نژاد پرستی از دانشگاه نمونه کوچکی از قدرت شیطانی یهود است.
اقدام مشترک جهانی علیه فاشیسم یهود و دخالت نظامی جهانی برای تقسیم دو کشور راه حل منطقی بنظر میرسد.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شازده اسدالله میرزا؛ تو یک…
دیدگاه:

شازده اسدالله میرزا؛ تو یک فاشیست هستی ؛ شازده دیگه درشو‌‌ بذار که موش توش‌ نره.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: اسم جمع و خلط معنا
دیدگاه:

باز هم درود بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!.
نکته ای و اشاره ای.

از شواهد و قراین پیداست که هر گرایش و تشکیلات و سازمان و گروه و حزب و غیره و ذالک با صف آرایی در مقابل جمهوری اسلامی آخوندها و اعوان و انصارشان، خودش را به نام «اپوزیسیون» معرفی میکند. ولی هیچکدام از اینهمه مدّعیان اپوزیسیون تا امروز مُقر نیامده اند که «اپوزیسیون»، «اسم جمع» است، نه اسم خاصّ. این به این معناست که هر گرایشی، خودش را محقّ جانشینی حکومت فقها و آخوندها میداند و دیگران را به حیث بخشی از جامعه ایرانی به رسمیّت نمیشناسد؛ زیرا اگر چنین نیّتی و باوری میداشتند که هر گرایشی، بخشی از جامعه ایرانی است، مطمئنا بعد از سپری شدن نزدیک به نیم قرن حکومت خونریز فقاهتی تا امروز توانسته بودند به حدّاقلی از باهمآیی و باهماندیشی و باهمگرایی و همبستگی کامیاب شوند. اصلا علّت دوام نیم قرنه حکومت اسلامی از پیامدهای پراکندگی و خودمحوربینی تک تک گرایشهای سیاسی مدّعی اپوزیسیون برخاست و به استحکام حکومت فقاهتی دوام داد. به همین دلیل نیز وقتی که کلمه «اپوزیسیون» را از تاریخچه و پسزمینه های فکری و اجتماعی آن در جوامع اروپایی، پس بزنیم و مفهوم را فقط از چشم انداز برداشت رایج در زبان و گفتار « گرایش/گرایشهایی که مخالف زمامداران وقت – و در اینجا مسئله ایران به طور اخص» هستند، در نظر بگیریم، آنگاه دقیق که آن را زیر ذرّه بین بگذاری، کثرت گرایشهای عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی/نحله ای و غیره و ذالک محالفان حکومت فقاهتی را در بر میگیرد که حتّا به دامنه مذهبیون در داخل میهن نیز میرسد, یعنی کسانی که اندکی ملایم در رفتار و گفتار با شمشیر کُند و لک و پیسه ای! هستند.

اینکه هر کدام از گرایشهای مدّعی «اپوزیسیون»، چه اهداف و برنامه ها و ذهنیّت عقیدتی خاصّ خودشان را دارد، مبحثیست که شفّاف بودن آن برای هیچکس معلوم نیست؛ زیرا هر گرایشی به کلّیاتی تمسک میجوید که میلیونها بار در حالتهای ضدّ و نقیضی و توجیهی میتوانند «تاویل و تفسیر پذیر» باشند. آنچه در سایه کلیّات جذّاب و چشمگیر و حتّا ایده الی است و هیچگاه در معرض دید دیگران گذاشته نمیشود، همان مسئله «لژیتیماتسیون» است خواه در دامنه گزینش نمایندگان مردم باشد، خواه در دامنه حکومت و دولت. یعنی در حقیقت، «شاخصهای آیین کشورداری» نامعلومند. اینکه قدرت و اقتدار چیستند، یک طرف قضیه است و از لحاظ تئوریک معنا پذیر. امّا اینکه «حقانیّت به قدرتورزی و اعمال اقتدار» بر کدام «پرنسیپ» باید استوار باشد و منشاء خودشان را از کجا می آورند و چه چیزی ضمانت اجرایی آنها را تضمین و تصدیق میکند، هیچکس در باره اش لام تا کام، حرفی نمیزند. و دقیقا همین مُعضل کلیدیست که باید در دایره تمام گرایشهای سیاسی، روشن همچون اظهر من الشّمس باشد تا مردم بتوانند به آنها اعتماد کنند. منشا حقّانیّت دهی به قدرت و اقتدار چیست؟. پاسخ به این سئوال میتواند ماهیّت و اغراض و نیّات تک تک گرایشهای سیاسی را مشخّص و معلوم کند. احتمالا هر گرایشی نیز کما فی السّابق به کاسه پیاله کلیّات دم دست و حرف نخ نما شده و بی مزه و بی بو و خاصیّت «اراده مردم» آویزان میشود که مبهم بودنش رسواگر بی معنا بودنش است!. مبهم بودن منشاء لژیتیماتسیون در ذهنیّت گرایشهایی سیاسی و اعتماد نداشتن مردم ایران در جامعیّت وجودی و بلوغ طبیعی به هیچ گرایشی در این علّت، نهفته است که گرایشها و سازمانها و گروهها و حزبها و تشکیلات سیاسی از زمینه های تاریخی و فرهنگی و اجتماعی ایران، ریشه نگرفته اند؛ بلکه از «ذهنیّتهای پیش پرداخته و آکبندی» ریشه گرفته اند که التقاطی از انواع و اقسام اطّلاعات ناموثّق و ناسنجیده و ناسرند شده و اکتسابی و تقلیدی و رونویسی شده و عادات و تخیّلات شخصی و گروهی و ایدئولوزیکی و مذهبی و مدرنیته نمایی هستند. به عبارتی دقیق تر و سر راستر: گرایشهای سیاسی در تاریخ و فرهنگ ایرانیان، ریشه ندارند؛ بلکه همچون جلبکهایی هستند که زیبا و سبز و جذّاب جلوه میکنند و بدون هیچ ریشه ای و تنه و ساقه ای بر سطح دریای تاریخ و فرهنگ مردم ایران فقط موج میزنند و علنا هیچ خاصیّتی برای مردم و جامعه ندارند.
این بحث همچنان ادامه میتواند داشته باشد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

فروزان عبدی کاپیتان تیم والیبال زنان در زمان شاه بود. سال ۵۷ طرفدار انقلاب اسلامی به رهبری خمینی شد و سپس به مجاهدین پیوست و در نهایت تبدیل به یکی از قربانیان کشتار ۶۷ گردید.
حیرت انگیز است که با شورت ورزشی به انقلاب اسلامی و سپس یک گروه مارکسیست اسلامیستی بپیوندی که لچک و محدود کردن زنان از ابتدایی ترین ویژگی های آن است. مسابقه دادن در میادین بین المللی با لباس معمول و آدمیزادی که دیگر پیشکش.

جماعت چپ و سر و کون لخت و همجنسگرا و الباقی «مفسدین فی الارض» طرفدار حماس و غزه و رفح مرا یاد فروزان عبدی ها می اندازند.
اگر فرنگی نمی فهمد قابل درک است. ندیده و نهایتا در کتابها خوانده است. اما ایرانی حق ندارد با تجربه هولناک ۴۵ ساله نفهمد. بحث اسراییل نیست. سخن از شر ترسناک اسلامی و چپیست.
همه از مرگ کودکان ناراحت می شویم. برای همین معتقدیم که حماس باید بدون قید و شرط تسلیم شود. برای خودشان هم بهتر است چون اسراییل مجازات اعدام ندارد.

به طرفداران حکومت کودک‌کش‌ اشغالگر ایران‌ که ژست انساندوستی‌‌ می گیرند هم باید گفت: تو دیگه درشو‌‌ بذار که موش توش‌ نره.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: ژرفبینی و گامنوردی
دیدگاه:

مجددا درووود بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
حواشی دیگر، مختصر و مفید.

در دامنه سیاست به معنای رایج برای خلع و عزل زمامدارانی که میخواهند مطلقیّت حکومت خود را فقط با تکیه به گیوتین خونریزی و سرکوبگری مردم و کاربست انواع و اقسام آلات و ابزارهای شکنجه و زندان و کشتار و تجاوز و نفی بلد و شانتاژ و اتّهام و مصادره و توقیف اموال و محرومیّت از حقوق انسانی و اجتماعی و غیره و ذالک تضمین ابدی کنند، باید ششدانگ حواس خود را جمع کرد که چگونه برای خلع و عزل آنها اقدامهای بایسته و کارگشا را پیش برد. صرف نوشتن حتّا شیواترین و عالی ترین برنامه های اهدافی و ایده آلی از لحاظ نظری به تنهایی کفایت نمیکنند؛ زیرا »اهداف و آرزوها و آرمانها» میتوانند فقط به حیث افق انگیزشی و مقصدی به شمار آیند برای تلاش از بهر واقعیّت پذیر کردن آنها و همپایی کنشگران. نکته کلیدی برای برآورده شدن چنین آرزویی به «شیوه ها و متدها و روشهای» رسیدن به آنهاست منوط است که کامیاب شدن اهداف و خواسته ها و آرزوها را امکانپذیر میکند یا اینکه با شکست کنشگران همچنان در همان وضعیّت آرمانی و ایده آلی میمانند. مثالی ساده و گویا برای تفهیم مسئله:

حزب توده و سازمان چریکهای فدائیان خلق و مجاهدین خلق برای خودشان آرمانها و ایده آلهایی داشتند. نحوه و روش و متد مبارزه مسلحانه و جبهه گیریهای خصمانه و نفرت غلوّ آمیز تا سرحدّ نابودی طرف مقابل برای رسیدن و واقعیّت پذیر کردن چنان آرمانهایی در تجربه اثبات کرد که خطای محض بوده است و به بهای نه تنها درب و داغانی حزب و سازمانهای فوق مختوم شد؛ بلکه بی رنگ شدن آرمانها و ایده آلها را نیز رقم زد و تمام زحمات و نیروهای بسیار پُر انرژی اشخاصی را که در سازمانها و حزب فوق گرد آمده بودند و میتوانستند از راههای دیگر برای میهن و مردم، مفید و کارگزار ارزشمند باشند به مناسبات نظامی و روابط به شدّت محافظتی و محرمانه و اسرار آمیز و حتّا مافیایی تبدیل کرد؛ طوری که مابین ایده آلها و واقعیّت اجرایی متدها، درّه ای عظیم و عمیق ایجاد شد و کنشگران را در خودش بلعید.
کوشش برای اندیشیدن در باره «روشها و متدها و شیوه ها و از همه مهمتر، امکانهای دم دست» از مهمترین سازمایه اقدامهای اصولی و گام به گام و وسیع یا به عبارت دقیق تر، «کشیدن راه آهن سراسری به گرداگرد ایران» محسوب میشود برای همپایی ثمربخش رفتار و متد در سمت و سویی واقعیّت پذیری اهداف. هر چقدر بر ظرافت و عمق و استخواندار بودن متدها و روشهای دقیق محاسبه ای و اجرایی بدون خشونت و خونریزی و پرهیز آگاهانه از تصادم و شدّت عمل فیزیکی و حتّا گفتاری در قبال طرف مقابل پی ریخته شده باشد، به همان میزان میتوان بر واقعیّت پذیری ریشه ای و کلیدی آرمانها و اهداف و خواسته ها امیدوار بود و یقین داشت.
متاسفانه اکثر کنشگران ایرانی در گلاویز شدن با حکومتگران فقاهتی بر اهداف و آرمانها زوم کرده اند؛ به جای آنکه بر «متدها و روشها و شیوه های ممکن» تمرکز کنند. جاذبه ایده آلها و آرمانها و خواسته ها و اهداف نباید آنقدر رنگ آمیزی رویایی داشته باشند که روشها و متدها را به حاشیه برانند و هر نوع اقدامی را خنثی و بی بو و خاصیت بار آورند.
پیکار برای خلع ید و معزول کردن زمامدارانی که حکومتگری آنها هیچ حقّانیّتی ندارد، نباید از کنشگران مسئول و بیدارفهم، جنگندگانی زره پوش با اسلحه خونریز و زبان اسلحه ای تربیت کند؛ بلکه رجال و شخصیّتها و کشور آرایانی فرزانه و مسئولیّت پذیر و قائم به ذات بار آورد که به درد درمانگر فلاکتهای میهن بخورند. هدف نباید فقط «خلع و معزول کردن» باشد؛ بلکه برنامه اساسی باید حول و حوش آفرینش باهمستانی بچرخد که تمام تار و پودش به سوی خوشبختی و سعادت و نیکی مردم جامعه بدون هیچ تبعیض و تفاوتی بیانجامد. یک نگاه ساده به «محتویات اعلامیه استقلال آمریکا» به شیوایی خبر از عمق بینش و ذکاوت و فرزانگی نویسندگان آن میدهد که گفته اند: «انسانها در آفرینش، برابر هستند و مادرزاد حقوق ذاتی خود را به جهان می آورند و حقّ تک تک آنهاست که برای زیستن و آزادی فردی و جستجوی سعادت فردی خودشان تلاش کنند». آنها هیچگاه و هرگز نگفته اند و ننوشته اند و هیچ تعریفی نیز نکرده اند که «آزادی فردی و سعادت و شیوه زیستن هر انسانی» چیست و چگونه باید باشد؛ بلکه بر حقوقی تاکید مبرم کرده اند که ذاتا و اصالتا با زایش انسانها به عرصه گیتی پدیدار میشود.
بنابر این کوشش برای تغییر و تبدیل سیاست حکومتگرانی که به گیوتین و شمشیر متکّی هستند، باید با هوشیاری و ژرفبینی مخالفان در تقابل با حکومتگران خونریز به نحوی باشد که اقدامهای کنشگران از پرنسیپها و اصولی ریشه بگیرند که در تاریخ و فرهنگ مردم ایران، سبقه هزاره ای و ملموس داشته باشند و نتایج و بهره های اقدامهای کنشگران بر زمینه های صخره سان استوار شوند؛ یعنی طوری که در حقّ هیچ نسلی از آحاد مردم ایران در هیچ زمانی، کسانی نتوانند به قدرت و اقتدار مطلق دست یابند تا بخواهند که مجدّدا گیوتین و شمشیر را «الاهه عبادتی خود» محسوب کنند از بهر حاکمیت و قدرت و اجبار و اقتدار بر کرامت و وجدان و هستی و نیستی مردم و غارت و کشتار و تجاوز به حقوق ذاتی آنها.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .دختر رعیت.
دیدگاه:

در سالهای نخست انقلاب که سازمانهای چپ، بعضی از استانها،ایالات و ولایات را: خلق کرد، خلق آذری، خلق عرب،خلق بلوچ . .... مینامیدند، یک احساس همبستگی زیبا در میان روشنفکران و مبازان فارس و ایرانی و غیره نیز ایحاد میشد. حتی امروزه این عنوان خلقهای ایران مناسبتر از نامیدن قوم ،و دقیق تر از نامیدن ملل ساکن ایران است.چرا اسلامیست ها، سلطنت طلبان، بیسوادان، و شونیست های ایرانی، اینهمه اصرار دارند که از واژه قوم ، یا عنوان هایی مانند:عرب زبان، ترک زبان، و غیره استفاده شود؟ بهترین تعاریف را در جوامع مترقی غرب، جامعه شناسان چپ، مارکسیست ،و سوسیال دمکرات، از مفاهیم و اقشار و طبقات و اقوام و ملل و خلقها در طول 3 قرن اخیر نموده اند و نه زبان و فرهنگ عرب زده و اسلام زده ارتجاعی زبان فارسی.

مشکل زبان در تعریف "ملت و خلق".ملت شامل خلق هاست، یا برعکس؟ آیا خلق و ملت یکی هستند یا خلق یخشی از ملت است؟ در دانشنامه های لیبرال و چپ تعاریف گوناگونی از این دو مقوله و مفهوم و واژه وجود دارد، از جمله خلقی که دارای دولت باشد، ملت نامیده میشود. ملت در آغاز بشکل ملت بورژوایی بوجود آمد و توانست از طریق قدرت اقتصادی و سیاسی، نظام فئودالیسم را کنار بزند. چپ ها و عوام معمولا به ملت، خلق هم میگویند. گاهی هم از خلق و ملت به یک معنی استفاده میشود.
ملت به زبان لاتین در غرب قرنهاست که وجود دارد. افراد آن دارای زندگی مشترک با آگاهی به گذشته فرهنگی، سیاسی و دارای اراده برای تشکیل دولت بودند. ملت ترکیب و اتحادی است از فاکتورهای اتنیکی فرهنگی و اجتماعی. ملت ها بشکل تاریخی بوجود آمده اند. لنین میگفت: ملت محصول عصر بورژوازی است و نیاز به یک زبان مشترک و بازار داخلی مشترک برای اقتصاد ملی خود دارد.
ملت گروه بزرگی از جمعیت یک کشور است که خود را از طریق: زبان، اجداد، محل زندگی، دین، مرز جغرافیایی، وابستگی فرهنگی اتنیکی، و تصورات ارزشی مشترک، تعریف میکند. ملت شکل تحول و ساختاری تاریخی، در جامعه انسانی است که از طریق زندگی اقتصادی مشترک، جغرافیا، زبان، و فرهنگ بوجود می آید. ملت بورژوایی بر اساس روابط تولید کاپیتالیستی بنا شده و بدلیل تضاد و مبارزات طبقاتی دارای وحدت نیست. در هر ملت مدرن 2 ملت متضاد وجود دارد که علیه هم فعال هستند. مشخصه ملت کاپیتایستی تضاد پرولتاریا و طبقه بورژوازی است. کوشش هر ملت تشکیل یک دولت ملی است.
خلق گروه عظیم انسانی است که بشکل تاریخی بوجود آمده و جماعتی است متحد که از طریق:زبان ریشه، و فرهنگ مشترک، در جایی سکونت دارد. خلق از طریق ارثیه فرهنگی مشترک، سرنوشت تاریخی مشترک، و زندگی مشترک، بوجود آمده. خلق، مفهوم و واژه ای است آلمانی، و مقوله ای متغیر. چون مطابق عصر تاریخی خود برای اجرای منافع عینی خود کوشش میکند. در زبان لاتین اشاره شده که ملت ها از خلق ها بوجود آمده اند و نه برعکس. خلقی که از طریق دمکراسی و قانون اساسی به استقلال برسد، تشکیل دولت ملی میدهد. اصطلاح روانشناسی خلق شامل: روانشناسی اجتماعی، فرهنگ، اتنولوگی و انسانشناسی فرهنگی است.
ملت، خلقی است که دولت سیاسی خود را تشکیل داده است و از طریق دولت ملی، وحدت سیاسی دارد. ملت یک شکل تحول در جامعه است. از جمله خصوصیات ملی: زبان، فرهنگ، و نوع زندگی مشترک است. فیلسوفانی مانند هگل، فیشته، و شلایرماخر، مردم کشور خود را دعوت به تشکیل دولت ملی نمودند. در اروپا ملت ها معمولا از طریق دولت ملی مرکزی بوجود آمدند. در بعضی از کشورها، خلقها بعدا بصورت ملت درآمدند. به این دلیل ممکن است در یک کشور چند ملت یا دولت چند ملیتی وجود داشته باشد. غیر از وابستگی فرهنگی اتنیکی، امروزه یک فرد میتواند تقاضای دارابودن ملیت یک کشور دیگر بنمایند. در فرانسه به "صنف سوم" ملت میگفتند.
بعد از کوشش برای توضیح فرق بین ملت و خلق، در اینجا به یکی از عوارض احتمالی آندو یعنی شونیسم اشاره میشود که نتیجه ناسیونالیسم افراطی است. اینگونه تعصب و جهالت موجب تنفر ملی و جنون ملی میشود که خلاف غرور ملی و تشکیل دولت ملی است. شونیسم موجب تفرقه و دشمنی میان ملل میگردد. کانت میگفت: جنون ملی باید جای خود را به میهن پرستی و جهانوطنی بدهد. ناسیونالیسم، ایدئولوژی قرون 20-19 میلادی خواهان تبدیل گروههای جمعیتی بشکل ملی بود که مثلا از طریق زبان مشترک با همسایه ها مرزبندی دارند و خواسته های سیاسی مشترک را دنبال میکنند.
در کشورهای جهان سوم ناسیونالیسم بورژوایی میتواند نقش ملی بعهده بگیرد. پرسشها، موضوعات و مشکلات ملی معمولا در ارتباط با دولتها و کشورهای دیگر و بیگانه مطرح میشوند. ایدئولوژی سرمایه داری انحصاری در راستای ناسیونالیسم ارتجاعی وآنتی کمونیسم است. گلوبالیسم کاپیتالیستی امپریالیستی متکی به ناسیونالیسم، امروزه دچار نیهلیسم ملی شده است.
شونیسم از سال 1831 میلادی واژه ای فرانسوی مرسوم، بشکل ناسیونالیسم اغراق آمیز، سیاست و ایدئولوژی ارتجاعی بورژوای و مردسالار ضد زن است که به تحقیر خلقهای دیگر میپردازد. اصرار خشن و مستقیم به سلطه بر انسانهای دیگر، و دشمنی و فشار بر ملت خود دارد. کانت میگفت: قصد ناسیونالیسم حداقل خدمت بخود است، ولی قصد شونیسم بدلیل نارسیسم و خوشیفتگی زیاد، حتی بر ملت خود فشار و سلطه اعمال میکند. شکل مقابل و مخالف ایدئولوژی شونیسم، اندیشه جهانوطنی است. خشن ترین نوع شونیسم در فاشیسم آلمانی به نمایش درآمد. شونیسم نوعی قدرت طلبی کاپیتالیستی امپریالیستی بورژوایی همراه با راسیسم و انتقام گیری در یک کشور است. سوسیالیسم و لیبرالیسم سیاسی خواهان مبارزه سازش ناپذیر علیه آن هستند.
خلقها برای گذشته زدایی ارتجاعی خود معمولا نیاز به یک "انقلاب فرهنگی" دارند. فلسفه مانند سایر علوم، دانشی عمومی، جامع و بین المللی است که مخالف نوع خلقی و ناسیونالیستی آن است. در پایان بیاد شعار، آزادی برای ایران، و خودمختاری فولکلوریک برای خلق های ایران! این نوشته را به پایان میرسانم.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: میبخشید ها ولی همین عکس به قران فسم خوردن مم باقر.
دیدگاه:

ثابت میکنه که خدا نیست. چون اگر بود و اگر قران واقعی است و محمد رسول او بوده باید در دم مم باقر سنگ میشد.
اگر خدا اینجا دخالت نکنه یا نیست یا بیهوشش کردن.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یعنی چون ج.ا. از غزه حمایت کرده(البته خودش میگه).
دیدگاه:

ومیدانیم که یک روده راست تو شکم ملا جماعت نیست, پس ما هم باید برعکس عقیده ی ج.ا. از غزه ای ها بدمان بیاد؟
چون ج.ا. پول کشور مارا گرفته و داده به غزه و لبنان پس ما باید دشمن آنها باشیم؟ یعنی اگر دزدی جیب مان را زد و با پول ما رفت ماشین خرید ما باید یقه ماشین فروش را بگیریم؟
با این حساب فردا ج.ا. اعلام میکنه مردم فضولات سگ نخورید! حالا ما باید برای خوردن فضولات سگ حمله کنیم.
میبینید چقدر بچه گانه است؟ منطق بعضی ایرانیان خیلی دانا.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .تفکر انقلابی اجتماعی.
دیدگاه:

بازار گرم هایدگر گرایی در ایران آخوندی به چه دلیل است؟ در فرهنگ عقب افتاده کشورهای جهان سوم، هر مدتی یک متفکر غربی بت محافل مذهبی، اصلاحگرا، دانشگاهی، دولتی، التقاطی، رمانتیک عرفانی، غرب ستیز قرون وسطایی، یهودی ستیز، نژادپرست، هپروتی، ایده آلیستی، ماوراء الطبیعی، بیسواد، و غیره میشود.
در کشوری که مترجم فلسفه، استاد فلسفه در دانشگاه میشود و رسانه ها او را فیلسوف مینامند ! در مملکتی که مترجم فلسفه حتی یکروز در کشور زبان منبع برای ترجمه زبان مقصد نبوده، چگونه میتوان یک مترجم توانا و بی عیب شد؟
در کشور امام زمان و سربازان آخوندی اش، هیچ چیز در جای درست خود نیست. نوحه خوان و مداح استاد ادبیات میشود. هایدگر هوادار فاشیسم ،سنیل دفاع از آزادی فرد میگردد.

نیاز به هایدگر زدایی در فلسفه جهان سوم .هایدگر ، فیلسوف آلمانی (1976-1889 ) در نوجوانی میخواست روحانی مسیحی شود و در میانه سالی مدتی عضو حزب نازی آلمان هیتلری بود . در آلمان آدرنو از مکتب روشنفکری فرانکفورت، توانست هایدگر را برای همیشه از فضای فرهنگی آن کشور بیرون کند . در امریکا نگاه به هایدگر با عینک پسامدرنهای فرانسوی بوده است . ورود اندیشه های هایدگر به ایران از طریق ترجمه فیلسوفان فرانسوی مخصوصا دریدا بوده است . در ژاپن حتی سن بودیست ها امروزه از جمله هواداران هایدگر هستند .
مارکسیست ها در نقد هایدگر مینویسند او ترس و درد و رنج خرده بورژوازی بعد از جنگ جهانی اول را رنجهای ابدی انسان معرفی نمود . هایدگر پایه گذار اگزستنسیالیسم امپریالیستی و یکی از نظریه پردازان فاشیسم است . هستی شناسی او بر اساس تصمیم برای مرگ و اراده بقدرت رسیدن است . برای هایدگر اهمیت مارکسیسم در تمایل آن به تاریخ است گرچه او ماتریالیسم را نیز یک فرم متافیزیک میداند .
هایدگر فیلسوف میان دو جنگ جهانی در اروپاست . در نظر او هدف هستی کوشش در راه بقدرت رسیدن است . او میگفت که فقط آزاد بودن برای تصمیم در راه مرگ ، به هستی در چهارچوب محدود بودنش ، هدف میدهد و انسان فقط در رابطه با فلسفه وجود قابل درک است . هر آینده ای نیاز به جد و آباد و تبارشناسی دارد .
هایدگر فلسفه خود را هومانیستی نمیدانست بلکه انسانشناسی . هومانیسم او نوعی متافیزیک است که مخالف هستی میباشد . او مدعی بود که فلسفه نمیتواند تعثیری روی شرایط فعلی جهان بکذارد چون فقط خدا میتواند بشر را نجات دهد .
یاسپارس زبان فلسفی هایدگر را زبانی عمیق نامید و میگفت زبان او پیچیده است چون او چیزی برای گفتن ندارد . فلسفه هایدگر در باره پرسش در باره معنی زندگی و هدف هستی است . در کتاب شاهکار او یعنی " هستی و زمان " در سال 1927 او ادعا نمود که وظیفه هستی مرگ است ؛ شاید به این دلیل او در سال 1934-1933 میلادی عضو حزب نازی کشورش شد .
گروه دیگری بر این باورند که مشهوریت و توجه به آثار هایدگر در غرب بدلیل یک سوء تفاهم روشنفکری است . هایدگر میگفت نیچه غیر از کتاب " چنین گفت زردشت " حرف دیگری نزده است . از طریق هایدگر اگزستنسیالیسم در نیمه اول قرن بیست تبدیل به فلسفه شد . هستی مورد نظر هایدگر را گروهی همان خدا ترجمه کرده اند . او بخش مهمی از فلسفه کلاسیک پیش از خود را ایدئولوژی مستور و مخفی نامید .
هایدگر هومانیسم خود را پسامتافیزیکی میدانست . بعضی ها هایدگر را نیهلیست میدانند . فلسفه او به دلیل استفاده از زبان و مفاهیم غیردقیق و مشکل غالبا غیر قابل فهم است . گروه دیگری فلسفه او را فلسفه یک زندگی ناامیدانه و تراژدیک بشمار می آورند . یاسپارس میگفت نزد هایدگر فلسفه و اخلاق به دو مسیر جدا از هم رفتند چون او مخفی کار و ظاهرفریب بود .
فلسفه هایدگر نه به پیش بلکه به عقب ؛ به دوران ماقبل متافیزیک مینگرد ، جایی که نیچه آنرا فلسفه عصر تراژدیک یونان باستان نامید . هایدگر در فلسفه اگزستنسیالیسم نه تنها شاگرد نیچه و کیرکگارد بلکه زیر تعثیر متافیزیک افلاتون و ارسطو نیز بود . اوغیر از حقیقت شناسی در جستجوی هدف هستی و معنی زندگی بود . 2500 سال است که فلسفه غرب در باره هدف وجود و هستی خود را سرگرم کرده است در حالیکه انسان فلک زده اسیر جامعه طبقاتی بوده است .
از جمله آثار هایدگر - هستی و زمان ، مقدمه ای بر متافیزیک ، در باره ماهیت حقیقت ، افلاتون و حقیقت ، کانت و متافیزیک ، متافیزیک چیست ؟، هویت و اخلاق ، تفکر چیست ؟ ، پدیده شناسی دین ، و متفکر مدرسی اسکولاستیک ، هستند .
آثار و موضوعات هایدگر نشان میدهند که او خود را با چگونه فلسفه ای مشغول کرد و اکنون بعد از مرگش ، چه جوامع ، کشورها و سازمانهایی تشنه تبلیغ و مطالعه وفهم و استفاده یا سوء استفاده از نوشته های وی هستند .

تاریخ:
عنوان دیدگاه: سنجشگری دیدگاهها؛ نه لیچاربافی و انگ زدنهای ایدئولوژیکی
دیدگاه:

درووود بر کیانوش عزیز!
مختصر و موجز.
کیانوش جان!. من از سنجشگری دیدگاههایم اصلا هیچ هراسی ندارم؛ بلکه خیلی هم خوشحال میشوم اگر کسانی با استدلال و منطق و برهان قاطع به من نشان دهند که خطابینی یا کژبینی یا نارسابودن دیدگاههایم در کجا هستند. فحش دادن و هوچیگری، انتقاد نیست. اکثر کنشگران و فعالیّن اگر خوب دقّت کنی، در صحبتهایی که میکنند و اعلامیّه هایی که منتشر میکنند، دم از «حقوق بشر» میزنند. من مخالف حقوق بشر نیستم که یک اعلامیه جهانیست و محصول بیش از دو هزار سال پیکارهای متفکّران و فیلسوفان و رجال و شخصیّتها و شاعران و هنرمندان و جنبشها و خیزشها و غیره و ذالک است. من می آیم و به هم میهنان و کنشگران وطنم میگویم، آنچه را که شما بر آن اصرار دارید، فقط جنبه تئوریک قضیه است و صرف تاکید کردن بر آن به معنای تضمین اجرایی مفادش در وطن نیست. شما باید بگردید در تاریخ و فرهنگ مردم میهنتان ستونهایی را پیدا کنید و درختی را که مستعد پیوند باشد، تا بتوانید مثلا «اعلامیه حقوق بشر» را به تنه آن درخت، پیوند بزنید. من گفته ام که ایرانیان تجربیات بسیار عمیقی داشته اند که بنمایه هایش میشود: «گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی». پرسش من از تمام کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی این است که کجای این پرنسیپها معیوبند و بیهوده و بی ارزش که ما به آنها پشت کرده ایم و آویزان فقط یک اعلامیه خشک و خالی شده ایم که به هیچ کجای مناسبات مردممان آمیخته نیست؟.

در جامعه ای که «فقه شریعت اسلامیّت نوع شیعه دوازده امامی» بیش از هزار سال آزگار است، رگ و پی اش را همچون سرطان تسخیر کرده است با آویزان شدن به اعلامیه حقوق بشر نمیتوان، یکه شبه خنثا و بی اثرش کرد. باید چیزی را از زهدان فرهنگ مردم ایران که در وجودشان اصالت داشته باشد، پایه قرار داد تا بتوان محصولات ارزشمند دیگران را به آن، پیوند زد. حالا اگر کسی با این استدلال من مخالف است یا راهکارهای دیگری دارد، باید با منطق و استدلال بیاید به من بگوید چطور و چگونه و چرا؟.
فحش و متلک و لیچارگویی و تهمت و افترا و بدپوزی و امثالهم، اصلا با گفتگو و تبادل نظر و سنجشگری، سنخیّتی ندارند و نباید هم هیچگاه به اینگونه اشخاص بی منطق، میدان داد. باید خیلی رک و پوست کنده گفت که اگر دلایل منطقی و اصولی داری، ردیف کن. اگر نداری، بیخودی وقت خودت و دیگران را نگیر و زحمت بیهوده نیز به دیگران نده.
من میخواهم مثلا بدانم که بحث حقوق، موضوعش چیست؟. مگر سوای این است که بحث «حقوق» به گرداگرد «رفتار انسان» میچرخد. همینطور موضوع «اخلاق» نیز به گرداگرد «رفتار انسان» میچرخد. بحث رفتار را با مثلا قانون جهانی حقوق بشر نمیتوان به تنهایی تضمین و اجرا کرد. تو ببین حتّا احکامی که زمامداران فقاهتی خودشان با دست خودشان نوشته و منتشر کرده اند، هیچکدامشان را اجرا نمیکنند. صرف وجود «قانون» به تنهایی نمیتواند تضمین کننده اجرای آن باشد. قانون باید از وجود شعور و فهم و درک و نیروی تمییز و تشخیص انسانها زاییده شود تا تضمین اجرایی پیدا کند و دولتها فقط ناظر اجرای آن به دست خود مردم باشند و اگر سوءتفاهماتی بین مردم پیش آمد در صدد حلّ مسئله بر آیند؛ نه اینکه با ضرب و زور و اعمال قدرت به جان مردم بیفتند که قانون را اجرا کنید یالله!. قانونی که از وجود خود انسانها بالیده و ریشه دار نباشد، دوامی نیز ندارد و پایدار نمی ماند. مسئله «قانون و اخلاق» به حوزه «فرهنگ جامعه» مربوط میشود که هر چقدر مردم اجتماع، فرهنگیده تر و آگاهتر و مسئولتر در قبال رفتارهای شخصی و دیگران باشند، به همان میزان به دخالت نیروهای دولتی در زندگی مردم، کمتر احتیاج است. قانون و زور قانونی در جایی شدّت مطلوب پیدا میکند که انسانها از آدمیگری و فرزانگی تهی شده باشند. و جایی که انسانها از فرهنگیده بودن و آدمیگری تهی شده باشند، خروارها «قوانین حقوق بشری» نیز کارگشا نخواهند شد؛ زیرا هیچ ما به ازایی در روح و روان مردم ندارند که بخواهند عملکرد داشته باشند. فقط حرفایی خوشگل و مامانی بر روی کاغذ میمانند و هیچ و پوچ.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
عنوان دیدگاه: مردمی که شیرازه وجودشان شعله های آتشند و رامشگری.
دیدگاه:

درووود بر ابوالفضل عزیز!
اندکی حواشی دم دست برای اندیشیدن شبانه روزی.

دست مریزاد این انسان نیک!. کمتر کسانی را میشناسم که معنای دقیق شکلگیری «هویّت ایرانی» را بدانسان که تو فهمیده ای، فهمیده باشند. سالهاست که فریادهای من بلند است که ای ملّت، خودتان را بازیابید تا بتوانید دیگران را بفهمید و از آنها بیشتر بیاموزید و بر آنها تاثیر بگذارید. ولی دریغا که آنچه ایرانیان رزمنده! تا کنون کشف نکرده اند، همانا «هویّت ایرانی» بودن خودشان است. ما تا زمانی که هویّت ملّی خودمان را و بُنمایه ها و ستونهای اصیل و استوار آن را آگاهانه از جُل و پلاسی که مثل جلیقه اجباری به تنمان کرده اند و همچون ملّانصرالدّین مدام توی گوشمان میخوانند که تو همینی که ما میگوییم، مطمئن باش ای ابوالفضل عزیز، بدبختیهایمان همچنان مثل داغ شمشیر و دشنه و چاقو به تنمان خواهند ماند و عذابها خواهیم کشید.

نگاهی مجدّد به فیلم ستودنی بهرام بیضائی به نام «باشو، غریبه کوچک»، تمام آن هویّت و اصالت ایرانی بودن را فریاد میزند. بچّه ای عرب زبان به ناحیه ای گیلک زبان در خاک میهن میرود و نه این کودک زبان آن زن گیلک را میفهمد، نه آن زنگ گیلک، زبان این کودک آواره را. فقط زبانی که محصول مشترک اقوام ایرانیست، پل اتّصالی میشود و ژرفای همبستگی «گیلک و عرب» را در سرزمینی به نام ایران نشان میدهد؛ آنهم وقتی که «باشو»، کتاب دبستان را در دستشش میگیرد و میخواند که:«ما گلهای خندانیم ...... فرزندان ایرانیم .....». فقط دریغا که بلاهتهای خواسته و ناخواسته باعث شد که بیش از چهل سال آزگار، پرپر شدن گلها و مهر و موم شدن خنده ها همچون وبا به جان این ملّت افتد.
اینکه در شکلگیری و زایش «هویّت ایرانی»، در پروسه هزاره ای، کدامین نسلها زحمتها کشیده و پافشاریها کرده و همّتها کرده و قربانیها شده، مبحثیست طول و دراز که متاسفانه در این شرایط بغرنجزا و هول و ولا فرصت پرداختن به آن نیست. «ایران و فرهنگ باهمستان مردمش در جامعیّت وجودی»، محصول زحمات و خون دل خوردن تمام آنانیست که در جغرافیای فرهنگی و جغرافیای سیاسی از کهن ترین ایّام تا امروز همّت شایان ستایشها کردند. هیچ قومی نیز بر قوم دیگر ارجحیّت و برتری ندارد. اگر کسانی از میان اقوام ایرانی، بیشتر مایه گذاشته اند، همانها نیز بیشترین افتخار را برای ایران نصیب برده اند و دلیل افتخار برای تمام ایرانیان هستند. از هنرمندان و شاعران و نویسندگان و متفکّران و فیلسوفان و بگیر تا بیا به کشورداران و وزیران و شاهان و پهلوانان و غیره و ذالک.
مسئله امروز ما باید پیدا کردن هویّت اصیل خودمان باشد. برای پوشیدن لباس خودمان؛ ولو شنرد پندری شده باشد. با خلعت و لباسهای رنگین عاریتی نمیتوان تمام عمر، ادّعای اصالت کرد؛ زیرا دروغین بودنش را همه به عیان میبینند. مهم، اصالت داشتن است؛ زیرا آنچه که اصیل است، توانمند به باردار شدن و پذیرای مایه های باردار کننده دیگران است. ولی آنکه هیچ اصالتی ندارد، اگر در بطن «دمکراسی و تمدّن و فرهنگ و امثالهم دیگران» نیز بزیید، هرگز خودش را بازنخواهد یافت؛ زیرا اصالت ندارد تا تفاوت فرهنگی خودش را با دیگران بتواند تمییز و تشخیص دهد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: جناب فرامرز حیدریان گرامی /…
دیدگاه:

جناب فرامرز حیدریان گرامی / واقعا معذرت می خواهم که کامنتی توهین امیزی علیه شما اجازه انتشار یافت و من آن را تماما نفطه چین کرده ام

تاریخ:
عنوان دیدگاه: ذوب شده در شرایع اسلامیّت و ماله کشی شده در ایدئولوژی مارکسیه
دیدگاه:

درووود به گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
اندی بحث خارج از دوره الزامی!
من قبل از هر چیز از شما و خوانندگان محترم، عذرخواهی میکنم اگر سخنهایم؛ طنینی بسیار تلخ و به شدّت گزنده دارند. گاهی اوقات باید به اشخاصی که مادرزاد، شعور ندارند تا رفتار محترمانه «بفرما» را بفهمند، حتما و بی برو برگرد باید گفت و فریاد بر سرشان زد که «بتمرگید ای احمقها!».
1- یه ابلهی که هیچ هویّتی ندارد به خودش اجازه داده که زر مفت بزنه و اظهار لحیه های بی مایه بکند. آدمی که مسئولیّت را نمیفهمد و بسیار شارلاتان و خدعه کار و پست فطرت است، خودش را در پشت انواع و اقسام اسمهای تصنّعی قایم میکنه، تا نیّات پلید خودش را هر جا که برسه، استفراغ کنه. همین جور آدمها هستند که با افتخار به فروختن مادر و خواهر و زن و دختر خودشان و قوم و خویششان اقدام میکنند و هر بلایی را سر آنها بیاورند، میایستد فیلم میگیرد تا با ولعی توصیف ناپذیر، بلایی را که به سر خانواده اش و فک و فامیلش آورده میشود در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارد. همین جور آدمها هستند که در نهایت عبودیّت و خفّت به اوامر مستبدین و تبهکاران تسلیم میشوند و به نوامیس مردم تجاوز میکنند و طناب دار را بر گردن جوانان و نوجوانان ایرانی می اندازند و با تکبر و افه ای کابویی، تیر خلاص به مغز بیگناهان شلیک میکنند.

در هر خانواده و قومی، آدمهای احمق وجود دارند و مسبب بسیاری از مشکلات خانوادگی و قوم و خویشی میشوند، امّا آدمهای فهمیده و با شعور همان خانواده و طایفه تلاش میکنند که جور عواقب بلاهتهای افراد احمق خانواده و طایفه را گردن خود بگیرند و در صدد جبران آنها بر آیند؛ زیرا نمیتوانند احمقهای خانواده را سرشان را ببرند و تا ابد، محکوم سیاهچال خانه و کاشانه کنند. جامعه ایرانی نیز، یک خانواده است که احمقهایش به وفورند و عاقلانش اندک. به همین دلیل باید جور ابلهانی را که هنوز نمیدانند کیستند و چیستند، طیف بیدارفهم جامعه ایرانی به گردن بگیرند.
2- شخصی چون من، انسان عقده ای و شهرت طلب و جاه طلبی نیستم به ذات و رفتار و خواست و اراده شخصی خودم. یاد گرفته ام که بر خویشتن، «شاهنشاه» باشم و بر سوائق و غرایزم «فرمانفرما» و هرگز در هیچ موقعیّتی و زمانی، مقهور غرایز و سوائقم نشوم؛ مبادا که کرامت انسانی ام پایمال نشود و همچنان انسان بمانم با تمام ویژه گیهای طبیعی و فرزانگیهای شخصی. امروزه روز، دنیای تکنیک، آنقدر پیشرفت کرده است که حتّا بچّه ها نیز از داخل اتاق شخصی خودشان میتوانند با مردم سراسر دنیا، گپ بزنند و مراوده داشته باشند. بر پا کردن حتّا استودیوهای شخصی نیز عین آب خوردن است. من اگر دنبال معروفیّت و شهرت بودم، تمام امکانات در اختیارم بود و هنوزم هست و نمی آمدم درخواستها و تمناهای اینهمه انسانهای با شعور و فهمیده و استاد و نویسنده و پژوهشگر و آکادمیکر و تحصیل کرده و کنشگر ارزشمند را از روز اول رد کنم؛ نه برای اینکه طاقچه بالا بذارم؛ بلکه به دلیل حفظ آرامش روح و روان خودم و فرصت برای اندیشیدن و جستجو کردن. اگر میخواستم چون دیگرانی که نمیدانم در قلب و ذهنشان چه میگذرد، در باره خودم با تبختر و پُزهای پیپ زیر لبی بلافم، مطمئن باش که اگر چیزی از آنها سرتر نداشته باشم، مطمئنا کمتر هم ندارم و چه بسا بیشتر و چربتر. ولی اگه شعور میداشتی و زبان بفهم بودی، نگاهی ساده به سایت من میافکندی که در زیر عکسم، چکیده بیوگرافی ام نوشته شده است: «به گیتی زاده شدم و دل باختم و در آتش حسرتهایم در حال سوختنم». حتّا همین عکسی که در سایت ایران گلوبال از من می بینید، بنا به خواهش کیانوش عزیز بود؛ وگرنه همینم برای من خیلی زیاده و اصلا نمیفرستادم برای کیانوش عزیز.
ای ابلهی که دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهی، مطمئن باش آنانی که با من از در صحبت در میآیند، ظرفیّت فهم و شعورشان، میلونها مرتبه از تو و میلیاردها ابله تر از همچون خودت، بیشتر است. هیچکس آنها را مجبور نکرده. تصمیم شخصی خودشان است که پاسخی بدهند یا ندهند. و اگر کسانی هستند که سکوت میکنند، آنهم سکوتشان به دلیل شعور و فهمشان است که تشخیص میدهند، مسئله بحث در باره سنجشها و دیدگاهها و انتقادهای من، مسئله من بمیرم تو بمیری نیست. بنابر این اول، لولهنگ خودشان را و نیرو و توانایی استدلالی و آگاهی خودشان را برآورد میکنند، بعدش اگر بخواهند با من از در گفتگو بر میایند. مثل جنابعالی و امثال خودت، ابله نیستند که گز نکرده، پاره میکنید و زر مفت میزنید و از مزخرفگویی خودتان نیز سفت و سخت، غرّه اید و سرمست. یقین بدان چشمه ای که جوشان است اگر تمام عمرت در کنارش بایستی و به داخل آن بشاشی و برینی، تمام فضولاتت را با خودش میبره و همچون دریا تمیز میکنه و از راه لوله های آبکشی منزل به خورد خودت میدهد تا بالغ بشی و یاد بگیری که خودت را پیدا کنی و خودت باشی. اینجا هر کسی میداند و میفهمد که جنابعالی و امثال جنابعالی عین اطفال شیرخوار هستید که در قنداقهایتان میرینید و به دنبالش نیز میگوزید. بنابر این، هیچ انسان عاقلی به ریدن و گوزیدن بچّه های قنداقی نه میخنده، نه اشکال و ایراد میگیره. زیرا آدم بالغ و با شعور میداند که بچّه است و شیر خور و هنوز زمانها لازم است تا بزرگ و فهیم و با شعور شود.
3- من تمام عمرم شاگرد بودم و جستجوگر و همواره به دنبال آموزگارانی بودم و هنوزم هستم که به من، چیزی را بیاموزند و به زایش و دوام و قویمایه شدن استقلال فکر و قائم به ذات شدنم، کمک کنند و تا زنده ام مدیون خویشکاریهایشان هستم. خواه چنان آموزگارانی در ایران و چین و هند باشند. خواه در یونان باشند. خواه در آمریکا باشند. خواه در آمریکای لاتین باشند. خواه در آفریقا و صحرای کالاهاری باشند. خواه در کشورهای اروپایی. برای من، جستجوی انگیزندگان به فکر، در هر نقطه ای از جهان که باشند، عزیزند و دوست داشتنی و افتخار خودم میدانم که شاگرد آنها شوم و چیزی از آنها بیاموزم. هیچگاه نیز ادّعای استادی نکردم، زیرا روز به روز پی بردم که انسان، هر چقدر عمیق و ظریف و ریشه ای در باره مسائل بشری و زندگی و کیهان و کائنات و موجودات بیندیشد، خیلی خیلی کم میداند و دانشش نیز هیچ ضمانتی ندارد. استاد آنانی هستند که ادّعاها دارند؛ ولی وقتی که مطالبشان را میخوانی، متوجّه میشوی که حتّا تفاوت بین برف و باران را نمیدانند. ولی برای مشق آکادمیکی و شدیدا علمی ! که مینویسند صدها منبع و ماخد در باره «باران» و «برف» در ترّه هات و پرت و پلا گوییهایشان ردیف میکنند و به رخ خواننده میکشند. استاد و کنشگر مبارز آنانی بودند و هنوز هستند که در رکابداری و متعگی برای خونریزترین حکومت تاریخ بشر با افتخار و غرور، «هیجده سال پادوی» خود را حتّا جشن گرفتند و به اطّلاع عموم نیز رسانیدند. استاد آنانی هستند که باد به غبغب انداخته اند و از تمام رشته های تحصیلی که خوانده اند، الفبایشان را حتّا یاد نگرفته اند؛ چه رسد به اینکه بتوانند نظری و ایده ای در رشته تحصیلی از خودشان داشته باشند. استادی و کنشگری که شعور نداره تمییز و تشخیص بدهد که در تاریخ و فرهنگ جامعه اش چه جنایتهایی صورت گرفته است تا به کشف و سنجشگری و آگاه کردن مردم، همّت کند، چنان استادانی، حمّال و کنّاس مفید اجتماع نیز نیستند؛ چه رسد به اینکه ارزش کسی نامیده شدن را داشته باشند. استادی که شعور نداره به مردم خودش با صمیمت و رادمنشی حقیقت را بگوید و دلایل اینهمه تحریف و تقلیب و مسخسازی را توضیح دهد و مستدل بیان کند که چرا و چگونه «میترا»، «الله»، «الوهیم» که اصالتا خدایانی «مادینه» هستند؛ چگونه در دم و دستگاه الاهیات زتشتیگری و اسلامیّت و یهودیّت و مسیحیّت، یکباره خدایان نرینه شدند!!. یعنی خدایانی که در اتاق جرّاحی «موبدان و آخوندها و خاخامها و پاپها و کاردینالها»، تحت عمل ترانسسکسول قرار گرفتند و از زن بودن به مرد بودن تبدیل شدند! تا آنها را در خدمت غرایز و سوائق قدرتپرستی خودشان در آورند. چنان استادانی را باید بیل و کلنگ به دستشان داد و روانه کویر لوت و کویر نمک کرد برای کاشتن درخت و آبادی میهن.
4- زنده یاد «منوچهر جمالی»، یکی از نوابغ و فیلسوفان بسیار ژرفاندیش ایران و جهان است. هنوز در میان ایرانیان مدّعو، هیچکس در سطح جهانی آنقدر از لحاظ مغزی و فهمی و آگاهی و سطح فکری رشد نکرده است؛ طوری که بتواند مغزه فکری فقط یکی از کتابهای او را بفهمد؛ سنجشگری و بررسی اش پیشکش باد!. بنابر این، بحث در باره این متفکّر بی همتا را جایز نمیدانم که در اینجا مطرح کنم. کسانی که میخواهند آشنایی ابتدایی با افکار و ایده ها و تلاشهای بی همتای او داشته باشند، میتوانند به کتاب من در سایتم به نام «فلسفیدن انگیزشی» مراجعه کنند.
5- در خاتمه باز هم از آقای «سلیمی عزیز» و خوانندگان محترم پوزش میطلبم. در خصوص کژفهمیها و زرمفت زدنها نباید هیچگاه وقت گرانبها را هدر داد. ولی گاهی اوقات باید پس گردنی آبدار زد به احمقهایی که توّهم مسحورشان کرده است، شاید که به خود آیند و یاد بگیرند به جای آنکه خودشان را همچون آن روباهی که به دمب شتر بست (داستان روباه و شتر در مثنوی مولوی) تا احساس بزرگی کند و شتر نیز روز و شب به سر تا پای روباه میرید و میشاشید، سرانجام بفهمند که چگونه میتوان به جای آویزان شدن به «کون کارل مارکس» و امثالهم بر روی پاهای خودشان بایستند و به زبان تجربیات و تلاشها و زحمتهای فردی خودشان سخن بگویند و بلندگو و آلت دست شارلاتانهایی امثال «کیانوری و فرّخ نگهدار» نشوند و سر از پادوی کردن برای «ک.گ.ب» نیز در نیاورند و تمام عمرشون فقط مُتعه و رکابدار آخوندها نمانند. شاید!.
کما فی السّابق توصیه میکنم ای جاهل بی شرم، برو خودت را به شهرداری محلّ معرفی کن و بگو من آماده خدمتگزاری هستم. اگر شهردار محل، گفت ما نمیتوانیم به شما حقوق بدهیم، من با کمال میل حاضرم هزینه های جنابعالی را تقبّل کنم. حدّاقل در جمع کردن زباله های سطح شهر یا کمک به سالمندان میتوانی خیلی مفید جامعه بشری باشی. در باره چیزهایی که عمرا «آ و ب» را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهی، فضولی بی جا نکن و زر مفت هم نزن که تمام آنچه میگویی، تف سر بالاست و خاک عالم تو سرت که هنوز نمیدانی ایرانی بودن یعنی چه؛ وگر نه افتخار خودت نمیدونستی که به در کون مارکس بچسبی و بعد از اینهمه فاجعه که بر سر ایران و مردمش رفت، شعار بدهی کما فی السّابق: «زنده باد زاپاتا». تو و هزاران نفر امثال تو، شعور درک و فهم برای صلابت و عظمت و نقش و خایه دار بودن یک میلیاردم «زاپاتا» را نیز ندارید. برو گمشو خوار زار نفهم. برو بمیر بی لیاقت. خاک تو سرت.
فعلا تا همین جا بس.
شاد زیید و دیر زیید.
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دوستان: سیاسی ؛ چپ، سوسیال…
دیدگاه:

دوستان: سیاسی ؛ چپ، سوسیال دمکرات، جمهوریخواه، اصلاحاتی !
..........................................ی........................ این کامنت به دلیل تهمت و توهین پاک شده است
زنده باد زاپاتا !
ویوا رپوبلیک!

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آقا علی فیضی بر علیه رژیم ایران هیچ برنامه ای ندارد
دیدگاه:

در مورد این آقا علی فیضی و برنامه های قبلی اش نگاه کردم اکثرا در مورد موساد و بر علیه اسرائیل و داعش برنامه درست کرده ولی بر علیه رژیم ایران هیچ برنامه ای ندیدم . یعنی جنایات و جاسوس های رژیم را ندیده یعنی قضاوت با شماست که آب جویبار از کجا سرازیر میشود . منتها از یاد نبرید که اکثریت مطلق مردم ایران آرزوی حکومتی سکوار مثل آذربایجان دارند و اپوزیسیون رژیم مثل ….. و امثالهم دنبال استحاله هستند حتی……دنبال نیروهائی از درون رژیم کثافت و جانی است

تاریخ:
نویسنده: یونس شاملی
عنوان دیدگاه: تحلیل مبتنی بر فاکتها
دیدگاه:

تنها یک کامئنت را دیدم که درباره موضوع است که ناشناس آن را تحریر کرده. از ایشان تشکر میکنم. اما نسبت به دیدگاه ایشان که گویا غرب در تعیین ولایت فقیه آتی نقش تعیین کننده دارد را مبتنی بر تئوری توطئه میدانم. ولایت فقیه آتی که امیدواریم به آنجا نرسد، را غرب تعیین نخواهد کرد بلکه ترکیب بندی جناحهای قدرت و ضعیف و قوت آنها در تقابل با هم ولی فقیه آتی را تعیین خواهد کرد.
روشن است که جنگ قدرتی در درون رژیم در جریان است. اما از توانایی های جناحهای قدرت به قدر کافی اطلاعی نداریم. به همین دلیل ما تنها نتایج فعل و انفعالات را در شرایط لازم خواهیم دید. ممکن است هسته اصلی قدرت به قدری تواناست که صداهای مخالف درون حکومت به نتیجه ایی نرسند و شاید برعکس. این را زمانی خواهیم دید که به پراتیک اجتماعی و اعتراضی بیرونی تبدیل شده باشد...

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: حجاب،دین ،باور،نوع پوشش
دیدگاه:

سالام.
این ویدئو یکی ازبهترین فیلم هایی بود،که دراین سایت گذاشته شده است.
بهرحال هم گوینده فیلم،هم خانم کرمانی بسیارعالی صحبت کرده ونظر
داده اند،
متاسفانه روشنفکران ما همه چیزرا قاطی کرده وبخاطر تفکرتنگ نظرانه خود،به همه ظلم میکنند،
بی حجابی را به فلان کس که بزور
چادرازسر زنان کرد،ربط میدهند،
برای ما پیغمبرش میکنند.
یا حجاب را تنها عامل ظلم میدانند،
ومعرفی میکنند.
روشنفکرها باید،ازاین تنگ نظری ها
خارج شوند،
من حتی اعتقاد دارم،کسانیکه به تفکر
غلط گرفتارمیشوند،آنهارا باید گنترل ومحدودکرد .
مگر درآلمان وایتالیا نازیسم وفاشییت
ها کنترل نمی‌شوند؟
ملت ایران،
نه توسط حکومت‌ها،
بلکه گرفتار روشنفکران عقده ایی کم سواد،
عقب مانده ووو ،،هستند.
مبارزه رئال ومنطقی و علمی ،عقلانی.
مردمی را هنوز یادنگرفته اند،
خودشان نمی توانند تولید فکرکنند.
نمی توانند،ابداعات نو داشته باشند.
فقط شعارمیدهند،برای اینکه ازکسی
که می‌خواهد فلان کاره بشه،بتوانندمواجب بیشتری بگیرند.
یا بخاطر تفکراتینیکی و یادگرفته از تغذیه
فکری غلط در سیاست،خودرا رهبر ولیدر
دانسته وبه همه آدرس غلط میدهند.
بجای اینکه قوانین پیشرفته دنیا را
بخوانند،یادبگیرند،
وبخاطر اینکه دوستانش بگویند،فلانی هم
نظریه پردازاست،زمین وزمان رابه هم
می‌دوزند،تا چیزی بنویسند،
که درهیچ بقالی پیدا نمی‌شود.

بفکرمن باید درتمام زمینه ها بجای اینکه یاد داشت های ذهنی خودرا
کنارگذاشته و از علم و قوانین دنیای
مدرن چیزی یادبگیرند،وآنرا برای مردم
بخواهند،
حرفهایی میزنند،
که برای هیچ کسی تومن نمیشه،

تاریخ:
نوشته شده در: بده کاران طلبکار
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جواب ملا یوسپ که حتی شهامت نقد با نام واقعی خود ندارد
دیدگاه:

ابوالفضل محققی : کسی گه نام ترک اوغلو بر خود می نهد قاعدتا دایره نقدش نباید شامل تمامیت ایران شود بهر حال بگذریم این جناب ترک اوغلو چند بار از ایشان خواستم جای کلی گوئی هر زمان شهامت مشخص گوئی وپرده برداری از نام فامیل خود را یافتند می توانند من را مورد نقد قرار .دهند از دوحا ل خارج نست یا چیزی در چنته ندارند .یا این که خود را آنقدر مهم می دانند که می ترسندافشای نامشان ایشان را در معرض خطر حکومت اسلامی قرار دهد..از همین روست که جواب دادن به فردی که شهامت حتی گفتن نام خود ندارد برایم سخت است .فردی که ناشناس است اما بقدری متفرعن وخود شیفته که خود را در مقامی می بیند که برای مردم تعین کند که چه بخوانند وچه نخوانند جمله بر گرفته از نقد ایشان بر نوشته من در همین صفحه
"... مقالات این همزبانم را کمتربخوانم،چون در دایره تفکر مفید برای مردم نمی بینم،:"!!
به صاجب چنین تفکری چه می توان گفت ؟آیا چنین فردی قادر به درک مفهوم آزادی ودمکراسی می تواند باشد ؟کسی که هنوز نه ببار است ونه بدار برای تفکر مردم تعین تکلیف می کند .همین یک جمله برای شناخت من کافیست

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مدافعان شاه و سلطنت، آنزمان…
دیدگاه:

مدافعان شاه و سلطنت، آنزمان لازم نبود برای مقابله با چپ، حزب بورژوازی درست کنند !
کافی بود که فقط نیروهای ملی ایرانی را سرکوب نمی کردند.
مردم ایران حتی امروزه میتوانند ببینند که سلطنت طلبان چقدر بی منطق و بیسواد و فریبکار هستند
نه شاه ! نه شیخ ! نه بی فرهنگی !
زنده باد جمهوری سکولار دمکرات سوسیال فدرال تک همسری!

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

در کتاب مزرعه حیوانات وقتی خوک ها فهمیدن حیوانات در انتخابات شرکت نمیکنن یه خوک رو قربانی کردن

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

در تشیع جنازه استالين دو میلیون نفر حضور داشتند ولی امروز نامی بجز جنایت کار براو نماند

در تشیع جنازه استالين دو میلیون نفر حضور داشتند ولی امروز نامی بجز جنایت کار براو نماند

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چپ یعنی سرطان
دیدگاه:

اکنون بیش از هفتاد سال است که جامعه ایران با سیاست و عقاید چپ آشناست و در این دوره زمانی، هیچ تحولی در سیاست چپ بوجود نیامد است.
فروپاشی شوروی، ریختن دیوار برلن و تحولات اروپای شرقی درسی برای چپ نشد و نخواهد شد. چپ همچنان مانندیک غده سرطانی جامعه ایران را در برگرفته و جامعه روشنفکری را نازا در مانده و اسیر توهمات و خیالات خود کرده است.
از این چپ مفلوک هیچ خیری به مردم و بویژه طبقه کارگر نخواهد رسید و اولویت برای چپ پیروی از سیاست خارجی روسیه است.
اگر بخش روشنفکران مخالف چپ درایت تاریخی می‌داشتند باید در سال 57 خود اقدام برای ایجاد سازمانی منسجم برای ورود به جهان دمکراسی می‌کردند و نه اینکه چشم به دهان عوامل کا گ ب میدوختند.
انتظار از چپ نه تنها نابخردانه بلکه بسیار ابلهانه است، چرا که چپ پیرو عقاید خود و دشمن آزادی و استقلال کشور است.
بجای انتظار چپ باید دست به پایه گذاری سازمانی زد که منافع ملی وآزادی های مدنی بورژوایی را در برنامه خود داشته باشد.
چپ مدافع تمامیت ارضی کشور نیست. کافی است برنامه سازمان چپ و گروه‌های بقول خودشان کار ملیت ها را بخوانید تا روشن شود چپ دشمن شماره یک تمامیت ارضی کشور ایران است. جریانات تجزیه طلب شاهکار همین جریان چپ است.
آیا چپ نبود که به انتصابات بجای انتخابات رای داد؟
در جریان جنبش مهسا چپ در همکاری با نظام جنبش را خفه کرد.
تا زمانیکه جریانی مستقل و ملی بوجود نیاید، سرطان چپ جامعه ایرانی را بیشترگمراه خواهد کرد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .تکرار شوربختانه.
دیدگاه:

…….بجای پرداختن به آخوندها و اقتصاد و وابستگی، باز هم سراغ چپها و 57 ها و اپوزیسیون میرود ؛تا آدرس غلط بدهد و کینه طبقاتی خود را مخفی نماید.
یک تحلیلگر …. وابستگی را حداقل به 3 بخش: سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی،.. تقسیم میکند و به هر کدام با دلیل و مدرک و فاکت می پردازد. سئوالات عوامانه که هزاران بار از طرف مردم عادی روزانه طرح میشوند، هنر نیست. مهم پاسخ علمی و قانع کننده به این پرسش است. آخوندها مانند غالب کشورهای عقب افتاده، نفت ارزان میفروشن و کالا وارد میکنند. با جود محاصره اقتصادی امریکا و غرب، آخوندها توانستند بیش از سلطنت پهلوی به آبادانی(پل .جاده.پارک.ساختمان. دانشگاه. سلاح،سد،کشاورزی،...،) بپردازند. تئوری وابستگی و توسعه، باقیمانده افکار ضد نئوکلنیالیسم است که حدود یک قرن در جوامعی مانند ایران مدام مطرح میشود.امریکا حاضر نبود یک کارخانه ذوب آهن و یا تراکتورسازی به نظام پهلوی بدهد. این نیاز را شوروی و رومانی پاسخ دادند. برای استقلال نیاز به آزادی درونی و وجود تکنوکراتها و دانشمندان است که آخوندها بدلیل عقاید ارتجاعی و واگذار کردن شغل و پست ها به افراد ارزشی، نخواهند توانست این قدم اول استقلال و توسعه را طی کنند. بزرگترین شانس و امکان آخوندها، داشتن نفت و منابع زیر زمینی است که میفروشند،ومثلا خلاف افغانستان میتواند نیازهای حداقل نیمی از مردم و یا هواداران و مدافعان خود را تامین کند. یکی از دلایل وابستگی کشور، وجودافراد بیسواد و ناتوان در تحلیل مسائل است ؛که آدرس غلط و ….. و انتقام جویانه به پرسشها میدهند. و پای چپ و 57 ها و اپوزیسیون را بجای آخوندها به داخل معرکه میکش

تاریخ:
عنوان دیدگاه: باهماندیشی برای راهگشاییها
دیدگاه:

درووود بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
مختصر و اندکی بحث.

من چگونه میتوانستم شما یا شخص/اشخاص مجهولی را گوشمال بدهم، وقتی که در پای اعلامیه، هیچ نام و نشانی از نویسندگانش نیست!. دیدگاه من، تقریضی است بر چارچوب و محتویات اعلامیه؛ نه انتقادی از شخصیّت و کاراکتر و سبقه مبارزاتی اشخاصی که برای من و یا شاید دیگران، مجهول بودنشان طبق اعلامیه منتشر شده به ذهن متبادر میشود. در پای اعلامیه، هیچ نامی از اشخاص برده نشده است.
در باره گفتگوی ویدئویی متاسفانه همانطور که کیانوش عزیز میداند، من اصلا وقت ندارم؛ زیرا بین دوازده الی چهارده ساعت تمام در روز، گرفتار کار هستم و برای من سالهاست که شنبه و یکشنبه و تعطیلی و امثالهم وجود ندارد. تمام کرد و کار قلمی من از گذشته های دور تا همین الان از فرصتهای کوتاه ده دقیقه ای و پنج دقیقه ای جمع میشوند که من نهایت استفاده را از آنها میکنم. بنابر این، گفت و شنود از طریق ویدئو، برای من کنسل محسوب میشه. میماند همین امکان مقالات انتشاری که میتوان یا از طریق سیستم نظرخواهی بحث و کفتگو کرد یا اینکه جداگانه مقاله نوشت و به توضیح و بررسی و سنجشگری نقاط و معضلات و دیدگاههای شایان بحث پرداخت. من مورد اخیر را بهتر میدانم و فرصت میتوانم برایش کنار بذارم. این تا اینجا.

نکته کلیدی بحث من در باره همانطور که نوشته ام، «شالوده ها و زیرساختها و متدها» است؛ نه ظواهر و جزئیات که میتوانند متنوّع باشند و رنگارنگ. منظور از ظواهر و جزئیات نیز، گرایشهای گوناگون عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی و یا التقاطی از اینهاست. آنچه که برای من در خصوص اندیشیدن و جستجو در تاریخ و فرهنگ ایران و بررسی سراسر جنبشها و قیامها و انقلابها و دلایل شکست و ناکامیابیها و غیره و ذالک مردم ایران، مدام در مدّ نظر بوده و هست، پیدا کردن «صخره های زیرساختی از اعماق تجربیات تاریخی و فرهنگی ایرانیان» است که میتوانند جامعه و باهمستان ایرانیان را در سیر رویدادهای اجتماعی و منطقه ای و جهانی، استوار و پابرجا نگه دارند. به همین دلیل نیز برای من، مهم نیست که چه کسانی به چه نحله ای و گرایش سیاسی تعلّق دارند؛ بلکه برایم مهم است که بدانم «بینش و نظریات آنها» در رویکرد به معضلات و مسائل ایران و مردمش بر حول و حوش محور کدام «پرنسیپها و اصول کلیدی» میچرخند. سنجشگریهای من دقیقا بر همین نکات است که مدام زوم میکنند و به چند و چون دیدگاهها و مواضع دیگران میپردازم. من هیچ مشکل شخصی یا نظری و امثالهم با دیگران ندارم؛ زیرا آموخته ام که چگونه میتوان از مرز عقاید/مذاهب/ایدئولوژیها/نظریّه ها و حتّا دیدگاهای خودم فراتر روم تا بتوانم عمیقتر و ژرفاروتر به شناختهای متّقن و مستدل دست یابم؛ نه برای اینکه بخواهم بر دیگران حکم برانم و برایشان تعیین تکلیف کنم؛ بلکه برای اینکه هیچکس نتواند بر استقلال فکر و قائم به ذات بودنم، حکومت کند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: البرز (اصغر) سلیمی:
دیدگاه:

البرز (اصغر) سلیمی:

در باره نقد آقای حیدریان
نکاتی در یاداشت شما در باره بیانیه جبهه آزادی و نجات ایران آمده است.که مجال نقدی بر نقد شما در پای این مقاله نیست .و من به شیوه شما جدل نخواهم کرد .در پیام کوتاهتان از بلندای «تجربه ای و نگاهی فراز مندانه »به نویسندگان مچهوالهویه ای که بهاران آمده و دی گم می شوند ، با تندی وپیشداوری تاختی و افراسیاب وار و نه فرامرز گونه اصغر را گوشمالی دادی شاید هم نمی شناختی ودر داوری آت «جوانانی را گوشمالی » دادی اما حداقل من به راه و شیوه
گذار مورد نظر شما آشنا شدم .
آن همزیستی و به عقب نشینی وادار کردن و آن نگاه مسالمت آمیز
مورد نظرتان در رویارویی با رژیم اهریمن اسلامی را بسیارانی آزمودند .
البته حق تان است که بر ان پای بفشارید .و در کنش چند گانه تان در آن راستا کوشا باشید . آقای حیدریان ما ٩ ماهه نیستیم جمع بنیانگذار این نهاد همانگونه که در پیشگفتار آمده است در دهه های اخیر در جنبش های درون و بیرون ودر جریانهای های گوناگون سیاسی جامه ها پاره کرده‌اند و بین ۵٠-۶٠ سال در این راه آزادی و بهروزی مردم ایران پایورزی و همت گماشته اند .من در گفتگوهای ویدیویی ام در روزهای آینده به نقد و نگاه شما خواهم پرداخت . واگر جناب کیانوش توکلی فرصت و مجال یابد
خوب است گفتگویی بین من و شما
در ایران گلوبال سازمان یابد ؟
با مهر و احترام
البرز (اصغر) سلیمی-٢٨ مای ٢٠٢۴

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

اگر میبینید که هیچ یک از گردانندگانِ قهوه خانه های یوتیوبی هیچ حرفی در جهتِ طرّاحی و سازماندِهی برایِ بر اندازی ندارند..این شما هستید که آین مدعیان را به این مسیر سوق دهید. و گرنه هر روز سوژه ای جدید برای سرگرمیِ شما پیدا میشود.
دنیایِ سیاست و مبارزهٔ سیاسی برای یک مُبارزِ سیاسی دنیای سرگرمی و لودِگی نیست.
امّا دنیای سیاست و مبارزهٔ سیاسی نیز میتواند به سوژه ای برایِ سرگرمی در خارج از گود تبدیل شود.
وقتی که رفتی بیرون و کتک خوردی تاز میفهمی که چه بسا دفعهٔ بعد مرده شوی..... لذا دفعهٔ بعد با آمادگی مِیدانی بیرون میروی
حواست باید بسیار جمع باشد:
وقتی بیرون میروی باید قصدت این باشد که حداقلّ یک دیوسِ را به طورِ فیزیکی از مِیدان خارج کنی حال چه با کُشتن و یا ناقِص العضو کردن تا دیگر دیوسهای حکومتی نیز بفهمند که با جماعتِ ماستِ کیسه ای طرف نیستند و باید هزینهٔ بالایی بدهند.
دیدید که اوباشانِ شیعهٔ لبنانی پس از جنگِ ۳۴ روزه میدانند که یک مَن ماست چقدر کَره دارد.
اوباشانِ ساکِنِ غزه نیز اکنون میفهمند که دیگر نباید گه زیادی بخورند.
این درسها را آموزگاری به نامِ اسرائیل به آنها داده است و میدهد.
درسِ آموزگاری را از اسرائیل بیاموزید.
مبارزه با قِرتی بازی و وِلگردی در خیابان بسیار فاصله دارد

تاریخ:
عنوان دیدگاه: شالوده ها و پایه ها
دیدگاه:

مجددا دروود بر کیانوش عزیز!
توضیحی مختصر.

کیانوش جان. من این گیله مرد نازنین – آقای اصغر سلیمی - را و همینطور همسرش را از نزدیک میشناسم. از بچّه های قدیمی سازمان فدائیان بودند که کلّا از همان فردای انقلاب، راه خودشان را رفتند و عطای سازمان را به لقایش بخشیدند. آقای «لقائی» را نمیشناسم، ولی از طریق شبکه اجتماعی – یوتوب - ، صحبتهایش را شنیده ام.
آن گیله مرد نازنین، هیچ نیازی به پنهانکاری ندارد؛ زیرا از اول زندگی سیاسی اش آشکار بوده و صمیمانه حرفهایش را زده است. فقط تعجّب میکنم که چرا در پای این اعلامیه، اسمی از خودش یا دیگران نیست و در پرده ابهام حرف زده اند. تا جایی که آقای سلیمی را میشناسم، انسان اهل منطق و استدلال است و واقعا هم خودش، هم همسرش با تمام امکانها و توانی که دارند برای سرفرازی و آزادی ایران و مردمش به سهم خودشان از گذشته دور و دراز تا همین امروز تلاش میکنند. دیگه اینکه میدانم که آن گیله مرد نازنین و همینطور همسرش، با بینش و سبک انتقادی من آشنا هستند و میدانند که من با هیچکس نه خصومتی دارم، نه عاشق و شیفته اشخاصی و نحله هایی هستم. به نظر من، خود آقای سلیمی میتوانست همین اعلامیه را با نام خودش یا با نام آقای لقائی مشترکا منتشر کنند که اتّفاقا بازتاب گسترده تری میداشت؛ زیرا هر کسی که آن را بخواند، حدّاقل میداند چه کسانی، چه حرفی برای گفتن دارند. در هر صورت، صحبتهای من، تاکید بر پرنسیپهایی است که بدون آنها هیچ کاری را نمیشود پیش برد. همین.
شاد زی و دیر زی!.
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: سیامک جان ؛ دز موزد خانم…
دیدگاه:

سیامک جان ؛ دز موزد خانم فرزانه روستائی یک مقدار زیادی تند رفتی ؛ در بقیه موارد صحبت های شما جالب بود

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: با سلام به دوست گرامی ؛ …
دیدگاه:

با سلام به دوست گرامی ؛ فرامرز حیدریان : نویسندگان این بیانیه تا حدودی که برای من شناخته شده اند؛ عبارتند از : اصغر سلیمی ؛ جهانگیر لقایی و..... می باشند

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سیامک نادری، درلینک زیر، در…
دیدگاه:

سیامک نادری، درلینک زیر، در باره بعضی از افراد اپوزیسیون نکات جالبی را بشکل انتقادی مطرح میکند: مانند فرزانه روستایی، شهرام همایون، حسن اعتمادی، بعضی از سران مجاهدین و کنفرانس اخیر کالیز در اسپانیا، و........غیره
https://www.youtube.com/watch?v=LeEpH8ypQys&t=1487s

تاریخ:
نوشته شده در: بده کاران طلبکار
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: جناب " ع.ب.تورک اوغلی" نوشته…
دیدگاه:

جناب " ع.ب.تورک اوغلی" نوشته اید که :" چند روزپیش آقای توکلی یک کمپین امضا درسایت گذاشته است،" من هیج کمپین امضا درسایت نگذاشته ام ؛ ان نوشته " حمایت بیش از ۱۶۰ کنشگر و..." را از طریق امیل دریافت کرده ام و در سایت درج شد

تاریخ:
عنوان دیدگاه: آزمودن راههای ابتکاری
دیدگاه:

مسئله سیاست، فقط نفی سیستمی و قدرتمدارانی و سپس تلاش برای کسب قدرت و اقتدار نیست. سیاست، نه تنها دانش و شناخت است؛ بلکه همچنین فن و تکنیک اجرایی نیز محسوب میشود. حکومت فقاهتی از برآیندهای معضلات تاریخی و فرهنگی ایرانیان است. سیستمی نیست که از آسمان الهی بر روی زمین؛ آنهم کشور ایران، حادث شده باشد. همانطور که نازیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ آلمان بود. همانطور که فاشیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ ایتالیا بود. همانطور که استالینیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ روسیه بود. کافیست فقط رمان «تسخیر شدگان/جن زدگان» اثر «داستایوفسکی» را عمیق و دقیق بخوانیم تا بتوان به کنه روح و روان روسها پی برد و دلایل ظهور و دوام مستبدّینی مثل استالین و پوتین را فهمید. معضلات فرهنگی و تاریخی را فقط با زوم کردن بر «سیاست» نمیتوان حلّ و فصل کرد؛ زیرا هر سیاستی که در لاینحل ماندن معضلات و مشکلات فرهنگی و تاریخی ریشه داشته باشد، میتواند میوه اش استبداد و دیکتاتوری و فلاکت برای مردم جامعه به ارمغان آورد؛ آنهم در چهره ها و سیستمهای دیگر. اندیشیدن در باره مسائل فرهنگی و تاریخی و سنجشگری ابعاد زمخت و گندیده و بی و بو خاصیّت آنها میتواند مسئله «سیاست» را نیز تلطیف و ارزشمند بار آورد.

ایرانیان در طول تاریخ گذشته خود بارها و بارها در لبه پرتگاه نیستی و نابودی اثبات کرده اند که مایه های قوی و بسیار نیرومندی را برای مقابله با مستبدّین و سلاطین خونریز و خلفای خبیث داشته اند. «هلاکو خان مغول» که به مرغ و گربه نیز رحم نمیکرد و آنها را از دم تیغ میگذرانید، وقتی که با «خواجه نصیر طوسی» روبرو میشد، سر بر شانه های او میگذاشت و های های میگریست. این عظمت و شکوه و عمق بینش ایرانی را در رویارویی با دژخیمانی اثبات میکند که غیر از شمشیر و خونریزی، هیچ شغل و مرام و مسلکی ندارند؛ ولی آنقدر ضعیفند که خود را در آیینه فرهنگ یک ملّت میبینند و به حقارت خود پی میبرند و اشکشان در میاید. خواه افسانه باشد. خواه حقیقت داشته باشد. «شهرزاد ایرانی» توانست با قصّه گوییهایش، سفّاک ترین خلیفه ای را که هر شب با زنی میخوابید و صبح او را میکشت، تسلیم و کاری کند که خلیفه دژخیم، عاشق و دلباخته اش شود. این هنر و ژرفبینی ایرانیست که ریشه در فرهنگ بسیار عمیق و مغز دارش دارد. بردار کتاب «روابط ایران و انگلیس در قرن نوزدهم (ج. 1)- اثر زنده یاد محمود محمود» را نگاهی بینداز. پاسخی که وزیر وقت به «ملکم» بر سر مسئله هرات و عزم سلطان برای کشتار و قتل عام مردم میدهد، واقعا شنیدنی و شایان هزاران آفرینهاست، هرچند چنان وزیر لایق و شایسته ای در دم و دستگاه قجری، نه تنها جان خودش را از دست داد؛ بلکه برادران و دودمانش نیز بر باد فنا رفتند برای اینکه به ملکم گفته بود: «سزاوار نبود که شاه مملکت برای اختلاف عقیده، بخشی از مردم کشور خودش را قتل عام کند». از اینگونه امثله در تاریخ ایران، خیلی زیاد است. وقتی که «آدن آئور»، پای سند «کاپیتولاسیون» را امضا کرد، آلمان با خاک، یکسان شده بود و بیم آن میرفت که مملکت به طور کامل از روی نقشه اروپا محو شود. امّا بیدارفهمی و مسئولّت پذیری و آینده نگری به او آموخته بود که زندگی، فراز و نشیبهایی بسیاری دارد و عقیده و مرام و مسلک و دین و مذهب و امثالهم بر زندگی و میهن نداشته، هیچ ارجحیّتی ندارند. نمیدانم در مجموعه آثار «لنین» بود یا در یکی از کتابهایی که در باره «انقلاب اکتبر» خواندم. «لنین» در مقام یک سیاستمدار زیرک و با هوش، بعد از انقلاب اکتبر، گویا قرار گذاشته بوده است که با بعضی از سران کشورهای اروپایی در کنفرانسی شرکت کند. او «تروتسکی» را به عنوان نماینده روسیه کاندید میکند. تروتسکی به لنین میگوید که من حاضر نیستم به جلسه کاپیتالیستها بروم. لنین به او جواب میدهد که «حتا اگر شده با کت و دامن زنانه بروی، باید در این جلسه شرکت کنی». به این میگویند «فهم دقیق و صحیح داشتن از دانش سیاست». بنابر این باید آموخت که زمینی اندیشید و عینی فکر کرد. کیانوش عزیز. به صحبت «هنری کیسینجر» در همان ابتدای «جنگ روسها با اوکرائین» گوش کن. خیلی صریح و اصولی گفت که برای ختم فوری جنگ باید با روسها وارد صحبت و معامله شد؛ وگرنه این جنگ ماهها و چه بسا سالها طول بکشد». به این میگویند «بینش عمیق داشتن که ناشی از اندیشیدن در باره تجربیات فردی و جمعی و جهانی» است. وقتی که «نلسون ماندلا» از زندان آزاد شد، هیچگاه مردم را به شورش علیه آپارتاید دعوت نکرد. شعار مرگ بر این سفید پوست، مرگ بر آن رنگین پوست نداد. بلکه با لبخند و گشوده فکری و مسئولیّت به همآوردی با معضلات در کنار آنانی ایستاد که به راستی میخواستند کاری کارستان را برای وطن و مردمش بکنند؛ نه برای عقیده و مرام و مسلک و دین و مذهب و فلان و بیسار.
تا قبل از «زلزله مهسا» هیچکس باور نمیکرد که شخص «خامنه ای» با آن تکبّر و فخر تهوّع آور و گنده گوزیهای بی پایه اش و گند دماغی متفرعنش، سرانجام در برابر زنان و دختران ایرانی زانو بزند و به لیسیدن ماتحت شاهزاده عربستان سعودی تن در دهد. روزگار، خیلی میدان وسیع و تاریکی دارد که هر کسی را به وقتش و در موقعیّتش به همآوردی فرامیخواند تا بفهمد و دریابد که مرزهای فردی اش تا کجایند و قلمروش تا کجا.
امروزه روز اگر کنشگرانی واقعا از صمیم قلب در فکر ایران و مردمش هستند، باید بر روی دست راستشان حرف «چرچیل» را [= انگلستان، نه دوستان ابدی دارد، نه دشمنان ابدی؛ بلکه انگلستان فقط منافع ابدی دارد] و بر روی دست چپ خودشان، حرف «پطر کبیر» را [= مهم نیست که چه کسانی بر روسیه حکمرانی میکنند، مهم این است که ایران و ایرانیان باید تا قیام قیامت، ذلیل و خوار و تو سری خور ما روسها بمانند] خالکوبی کنند، تا بدانند و بفهمند که میهندوستی و مردمدوستی یعنی چه و چه چیزی را باید ارجح شمارید تا عزّت و کرامت و احترام فردی و مردم میهن خود پایدار بمانند. سیاست، هنر تسخیرگری قدرت و اقتدار نیست؛ بلکه «هنر آزمودن توانمندیها و کیاست و فراست و هوشیاری و استعداد و آگاهی و دانش و دریادلی فردی/جمعی/گروهی/منتخبی» است.
برای درک و فهم موقعیّت خطیری که ایران و مردمش نزدیک به نیم قرن است، مبتلایش شده اند، باید راهگشاییهایی را پیدا کرد که از بطن تاریخ و فرهنگ و تجربیات عمیق بزرگان و نیاکان و پیشینیان همین مردم سرچشمه گرفته باشند. «خدا و دین و تمام تعلّقات آنها»، املاک تک، تک مردم ایران هستند که به غارت رفته اند و مصادره به مطلوب شده اند در دست عده ای که فقط آنها را به حیث ابزار و وسیله برای ترضیه سوائق و غرائز افسارگسیخته خود پنداشته اند. اگر کنشگران نتوانند آنقدر مستعد و مایه دار باشند که املاک مردم را به خود مردم برگردانند، مطمئنا در هیچ دادگاهی نیز نخواهند توانست حقّ را به حقدار برسانند. سیاستی که بر شالوده اندیشیدن عمیق در باره ابعاد تاریک تاریخ و فرهنگ مردم سرزمین خود نباشد، سیاست نیست؛ بلکه هوچیگری برای دست یافتن به تکه ای از نمد وطن و جان و هستی ملّتیست که هزاره هاست در کوره بی لیاقترینها کفته شده است؛ زیرا حاضر نیست برای «دادورزی» به شمشیر و خونریزی متوسّل شود به این امید که شمشیر کش و خونریز، شاید خودش به جنایت و تبهکاری که در حق هموطن و حتّا خویشاوند خودش میکند، بیدار شود و پی ببرد و آدمیّت خودش را کشف کند. ایرانیان در بدترین اعصار تاریخ، قد برافراشتند و لیاقت خود را برای زندگی بهتر به محک زدند. چرا امروزه روز نتوانند چنان لیاقتی را اثبات کنند؟.
همچنان میتوان بحث کرد و گفتگو.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .تئوری، مشعل راه.
دیدگاه:

یکی از وظایف اطاق فکر ارتش سایبری آخوندها، تخریب نیروها و جریانات اپوزیسیون و تخم یاس و نا امیدی و بیهودگی مبارزه برای سرنگونی فاشیسم دینی است.
مسئول سایت که یکی از متخصصان شناخت نیروهای نفوذی و سایبری دشمن در خارج از مرزهای ایران است باید در بعضی تصمیمات اعتمادی خود به افراد تازه رسیده و دهن گشاد و پرمدعا،قدری بازنگری کند، و همچون موارد گذشته، افراد مشکوک مخرب و پوچگرا را با پس گردنی و اردنگی از سایت بیرون بیندازد و آزادی تام به آنها ندهد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یک اسب چوبی هم درست کن.
دیدگاه:

سالام
.......................... که زمانی جای
همین آخوندها بتوسط انگلیس وآمریکا
نشسته بودند،
خودشان شعبان بی مخ ها ،طیب رضایی ،پری بلنده را در خیابان بجان
سیاسیون می انداختند،
درشهرهای مذهبی هم زنهارا دنبال کرده
چادر ازسرشان بزور برمی داشتند،
همان کارها نتیجه اش این شد،
وقتی جاها عوص میشود،
پهلوان پنبه میشوند،
نشسته درآمریکا،انگلیس واروپا ،می‌گوید لنگش کن،.
پول دزدیده و عوامفریبی از ملت بیچاره اسیررا که دزدیده بودند،
رااز خانواده پهلوی میگیرد،میگوید،
شمابروید کشته شوید،
ما خواهم آمد
مردی اگر چرا نمی روی،قاطی همین مردم شده ویا چرا نمی خود ازایران
طرفداران خود را رهبری کنی؟
میخواهی،انگلیس،آمریکا ومردم بیچاره
وازجان گذشته دسته ،دسته کشته شوند.
تو بری ، حاظیر اوغلولون دئده سی اولاسان؟
میخواهی مردم بروند،کشته شوند،
تو بری پدر فرزندی بشی که دیگران
درست کرده اند؟
خیلی راحت میتونی بری ایران ،
ومبارزه را شروع کنی،
نام فامیلی ات کردی است،
خیلی را برو اقلیم عراق،ازآنجا با کولی برها،باقاچاقچی ها واردایران شو،
همه چیزم میتوانی باخودت ببری،
منتظر شما خواهم بود،
وقتی ۵.۶ نفررا بانام خود کشتی،
منهم حمایتت خواهم کرد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

والله دروغ چرا تا قبرآآآآ سرنوشت سیاسی یک کشور در خیابانها تعیین میشه اما به شرطی که شیرینی مرگ رئیسی در ایران خورده شود و کتک شو تو خیابونهای لندن خورده شود

تاریخ:
نوشته شده در: بده کاران طلبکار
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: معنی وطن دوستی ومردم دوستی رابایدبدرستی فهمید.
دیدگاه:

سالام.
امیدوارم که نوشته من راپاک نکنند،البته آقای توکلی قول داده بودند،که زیرنظر آقای محققی هرچی بنویسی ببنویس،
من جسارت توهین ندارم،شاید موقعی تند بنویسم.
سعی میکنم، مقالات این همزبانم را کمتربخوانم،
چون در دایره تفکر مفید برای مردم نمی بینم،
ایشان اگرخاطرات خودرا بنویسند,
شعارندهند،تحلیل ننویسند،
سنگین ترند،
در خاطرات هم سعی کنند،نظر ندهند،
چون معنی ومفهوم انسان دوستی،
وطن پرستی،شعاردادن ها،طرفداری
ازاین کس یا آن کس ویا خطی سیاسی
نتایج خودرا باید درجامعه عینیت ببخشد.
بصرف اینکه من مردم را دوست دارم،
از اعدام متنفرم ،از حقوق زنان دفاع میکنم،
طرفدار صنعت وپیشرفت هستم وشعاربدهم ،،درست نیست،
که حتما من اینکاره هستم،
دوست داشتن ،خاله خرسی جز ضرر
فایده ایی برای مردم کشور،انسانیت ندارد.
بخاطر اینکه بمن ظلم شده ،من باید از
هروسیله ایی درهرکجا وهرشکل باهرکس نمی توانم ،رفع ظلم بکنم،
حتی امکان دارد،آسیبی به جامعه بزنم
که صدها صدهابرابر بدتر ازظلمی که
برمن شده عمل ظلم ایجادکند،
حدود۸ ساعت پیش نوشته راخواندم،
الان دیدم دونفر جوابی خوب هرچندناقص به جناب محققی داده اند،
آقای حیدریان هم میشه گفت محافظه
کارانه بخاطر حفظ دوستی با آقای محققی متنی نوشته بود.
بااینکه فکرکنم آقای محققی چندسالی
بیش نیست دراینجاست،
همیشه بخاطر تفکر بیراهه اش با او
زاویه داشته ام،
درنهایت هم شناختم ازایشان درست
ازآب درآمد،
که نتیجه تفکرش همان سلطنت طلبی
بابدترین نمونه در بین مخالفین جمهوری اسلامی است.
بااین نوشته که اتحاد بایک خانواده
خیانتکاررا پیشنهادمیکند،
دراصل به ریش همه سیاسیون ومبارزان و شهیدان و ازجان ومال گذشتگان دوران پهلوی می خندد،
وبه آنها توهین میکند.
چند روزپیش آقای توکلی یک کمپین
امضا

درسایت گذاشته است،
میشه گفت ،اکثرا ناشناخته و نا آشنا ،
که باورکنید،شاید ۹۰ درصدمردم بااین
اسمها آشنایی ندارند،
اسما ،دموکراتیک با قوانین نرم،
ولی بی ذات وبی روحیه وغریبه
میدانم،دقیقا اطلاع دارم ،
که درایران مردم چی میخواهند،
چه نوع سیستمی راه رهایی و برون
رفت است،
اکثر سیاسیون ومردم هم با این سیستم موافقند،
واکثرا دراینجا ودراین سایت فکرکنم
آشنایی باسیستم پیشنهادی من دارند.
وبیش از۲۵ .سی ساله دقیقا برآن
اصرار دارم،
وهمه دراینجا میدانند،که زبان انگلیسی
زبان بین المللی،زبان علمی،زبان امروزین وآینده میباشد.
درعوض زبان فارسی زبان عقب افتاده،
زبان تخیلی،توهمی،بی ترکیب،
ناسازگار با علم ودانش ومنطقه و جهان
زبان زوری دیکتاتورها،شاهی وشیخی
اقلیت نژادپرست است.
چرا سیاسیون این موضوع را درک نکرده
ودنبال یک سیستم همه گیرکعلمی
نیستند،
جناب محققی ،وجود خانواده پهلوی
یعنی وجودداعش ،وجوداستعمار،
وجوددیکتاتور،وچود عقب ماندگی،وچود اختلاف،وجود نژادپرستی،وومیباشد.
تفکرشما بدرد خودت میخورد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پس تا کنون چه میکردیم؟
دیدگاه:

یعنی هر زن چادری را که در خیابان میدیدیم آزار میکردیم؟ سوال کاملا بی ربط و گمراه کننده است.
از این که بگذریم از نگاه من ,کلا زنان چادری دیریا زود باید تکلیف خودشان را با چادر یکسره کنند.
وببینند که سرکار خانم صدیقه وسمقی که از نظر دانش دینی فوق آیت الله هستند, چادر و حجاب را کنار گذاشتند . این کار را نه از روی خشم یا کینه بلکه از روی مطالعه و اندیشه انجام داده اند. حالا ممکن است زنی یک عمر چادر داشته و یا لباس ژنده ای داره و از چادر بیشتر بعنوان ستارالعیوب استفاده میکنه, ایرادی نیست که با زنان آزده همراه بشه و چادش را روی دوش بیندازه. تا همراهی خود را با آزادی خواهان نشان بدهد. بویژه اکنون که جو متلاطم است و بروز خطا محتمل.