● ادبیات
کتاب جدید بهمن مقصودلو (نشر حکمت کلمه، تهران) اثر جامعی است که در آن سرگذشت تمامی فیلمهای ژان رنوار (۱۸۹۴ –۱۹۷۹) شرح داده میشود؛ اقتباسهایش از زولا، فلوبر، گورکی، رجوعش به انقلاب کبیر فرانسه در «مارسییز»، سرخوردگیاش از آنچه فرانسهٔ بحرانزده در آستانهی جنگ بر سر «قاعده بازی» میآورد، خروجش از کشور و شکستهایش در هالیوود تا بازگشت دوبارهاش به اروپا.
معرفی کتاب "مهاجرت و قومیت، چشم انداز چندگانگی در سوئد" با حضور دکتر مهرداد درویش پور
زمان: یکشنبه ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۸:۳۰ شب به وقت استکلهم ، زوم
https://us06web.zoom.us/j/83415785889?pwd=R1Avd2psRDVBckE0b2RrUnBkWFZiUT09
ابوالفضل محققی
چشمانش را که از ورای پنجره های بزرگ اطاق بدور دست خیره شده اند بطرفم بر می گرداند:" هرگز برای شما امکان ندارد که نقش قبیله ونقش ریش سفیدان قبیله را درک کنید!من هرگز قادر نیستم برای شما آن شب آخری که من را از طایفه خود ،از خانواده خود از همسرم] بجه هایم جدا ساخته بیرونم نها دند توصیف کنم تمام دهکده خالی شد از ده بزرگ ما من ماندم با چندحزبی مانند خود!همه رفته بودند. خانه های خالی دهکده ارواح. دلم برای شاگردانم تنگ می شود نام همه آن را خاطرمی آورم.
هی طالب الاَباطیل!
حریفِ بیهراس تو منم،
نه دختران شیرخوارهای
که به نکاحِ کفتار
نجس کردهاید.
به کابل بگو
ما
خویشاوندانِ خانهزادِ نور
هنوز هم
سیاهپوشِ همان سردارِ سپیدهدمایم،
هنوز هم
خورشیدخوانِ هزار و یکی ذرهایم،
پنج انگشتِ یک دست و
پنجشیرِ یک درهایم.
حریفِ بیهراس تو منم،
نه دختران شیرخوارهای
که به نکاحِ کفتار
نجس کردهاید.
به کابل بگو
ما
خویشاوندانِ خانهزادِ نور
هنوز هم
سیاهپوشِ همان سردارِ سپیدهدمایم،
هنوز هم
خورشیدخوانِ هزار و یکی ذرهایم،
پنج انگشتِ یک دست و
پنجشیرِ یک درهایم.
امیر عسگری
سال نو تحصیلی فرا میرسد با مشکلات عدیده معیشتی، تحصیلی و مرگ و میر ناشی از کرونایی که حکومت اسلامی بر مردم تحمیل کرده است. مشکلات عدیده به واسطه سیاستهای دزد سالارانه جمهوری اسلامی دمار از روزگار خانواده ها در آورده و موجب آن شده که بیش از ۵ میلیون دانش آموز از تحصیل باز مانده و خانواده های بیش از ۲ میلیون دانش آموز براساس آمار خود جمهوری اسلامی حتی توان خرید دفتر را نداشته باشند.
ابوالفضل محققی
نمی دانم چه میزان قادر خواهم شد با باز گوئی هفت سال خاطرات وچشم دید های خود در افغانستان بخشی از حوادث وواقعیت ها را باز گو نمایم.
شش سا ل کار درروز نامه "حقیقت انقلاب ثور"ارگان رسمی حزب دمکراتیک خلق افغانستان. این امکان را برایم فراهم آورد که بعنوان خبرنگار داخل مردم بروم،پای صحبت شان بنشینم. با اعضای بالای حزب گفتگو کنم وتا حد ممکن نزدیک بواقعیت بنویسم.
شش سا ل کار درروز نامه "حقیقت انقلاب ثور"ارگان رسمی حزب دمکراتیک خلق افغانستان. این امکان را برایم فراهم آورد که بعنوان خبرنگار داخل مردم بروم،پای صحبت شان بنشینم. با اعضای بالای حزب گفتگو کنم وتا حد ممکن نزدیک بواقعیت بنویسم.
مهرداد درویش پور
زمانی که ابتدا به دعوت ناشر تصمیم گرفتم این کتاب را منتشر کنم، تنها به یک موضوع اندیشیدم: کتاب های دانشگاهی درباره مهاجرت روابط اتنیکی در سوئد از منظر بررسی " ویژگی های فرهنگی" متفاوت مهاجرتباران فراوان است. اما کتاب درسی دانشگاهی به زبان سوئدی که درآن به مهاجرت و نروابط قومی از منظر قدرت و نظریه "میان برشی" (اینترسکشونالیتی) پرداخته باشد، بسیار نادر است. چاپ تآزه کتاب که در آگوست 2021 منتشر شد متشکل از 21 فصل و حدود 500 صفحه است که با همکاری 24 پژوهشگر از دانشگاه های مختلف سوئد تهیه شده است.
نقی گیلانی
یکسالی میشه که با این طرح ها آشنا شدم. همان زمان هم بشدت تکان خوردم و بی پناهی این دختر تا مغز استخوانم نفوذ کرده بود. غرور، خشونت و جنون و سرنوشت غم انگیزی که بر او تحمیل شد، ذهنم رو بخودش مشغول کرده بود. تردید داشتم بتوانم مستقیماً به طرح چهره اش نگاه کنم. تا اینکه دیشب باردیگر بیادش افتادم و رفتم و عکس هایش را از توی اینترنت بیرون کشیدم:
وقتی که درْ را زیر نور لامپ گشود، زنی از تاریکی بیرون پا به روشنایی گذاشت و پرسید :«میتوانم با شما حرف بزنم؟»
زن را نمیشناخت . غروب بود و او خسته بود. تمام روز را در مطب کار کرده بود. مطبی که چند سال پیش فروخته بود ولی همچنان بیماران قدیمی خود را ویزیت میکرد ، گاهی هم مراجعین جدید میخواستند که او معالجه شان را به عهده بگیرد. اما تا حال پیش نیامده
زن را نمیشناخت . غروب بود و او خسته بود. تمام روز را در مطب کار کرده بود. مطبی که چند سال پیش فروخته بود ولی همچنان بیماران قدیمی خود را ویزیت میکرد ، گاهی هم مراجعین جدید میخواستند که او معالجه شان را به عهده بگیرد. اما تا حال پیش نیامده
تقی گیلانی
چندباری که بالاجبار از همان سمتی که "کاشی زای" اطراق میکرد، گذر کرده بودم هیچگاه مشمول آزار احتمالی او نشده بودم. او گاه نگاهی گذرا به عبور و مرور افراد می کرد و گاه روی چهره ای و فردی مکث می کرد؛ چه جوان و چه زن یا مرد. اما علیرغم همه اینها، بخاطر روایت هائی که پیشتر از آن از این و آن شنیده بودم، شش دانگ حواسم را متمرکز میکردم که مبادا به من نزدیک و احیاناً دستی به بدنم بکشد. میدانستم که قدرت مقاومت و جدال ندارم اما، برای فرار خودم را آماده می کردم...
مجمع دیوانگان
سناریوی داستان انگلیسی/آمریکایی بود اما اجرایی تماما ایرانی داشت. نتیجه این محصول مشترک، داغِ کودتایی بود که بر پیکر نحیف جریان دموکراسیخواهی ایران زده شد. هرچند کودتای ۲۸مرداد نه نخستین کودتای معاصر ایران بود و نه آخرین آن، اما چرا در زمانهای که بسیاری از مردم حتی نام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را هم نشنیدهاند، ۲۸مرداد هنوز اینقدر خبرساز و حسیاسیتبرانگیز است؟ به باورم، بخشی از ریشه این مساله را میتوان در جریانشناسی نیروهای درگیر در کودتای ۳۲ جستجو کرد.
مسعود بهنود
هنر، در هفته ای که گذشت به همت بی هنران گیج بود، در عذاب کرونا مانده بود، حیران دولت جدید بود، با نگاهی به همسایه همزبان و زنان آن سرزمین و هنرهاشان. هنوز طالبان وارد ارگ نشده دستورشان این بود که فعلا زن ها از خانه بیرون نشوند تا مقررات اعلام شود. هنوز نسیمی نوزیده دبیرستان دخترانه سوره در تهران هم بسته شد، صدای آهو خردمند از طایفه هنر، از آنسوی دنیا بلند شده تا کمپینی برپا دارند با عنوان دختران ایران را از تئاتر حذف نکنید.
رضا مقصدی
بگذار بر ما بگذرد این ابرِسنگین
شاید که فردا گل دهد این باغِ غمگین.
دیگر مرا در کوچه، مهتابی نماندهست.
انگار دیگر، جا ن ِ بیتابی نماندهست.
شب، در رگم، شب، برسرم ریخت.
شاید که فردا گل دهد این باغِ غمگین.
دیگر مرا در کوچه، مهتابی نماندهست.
انگار دیگر، جا ن ِ بیتابی نماندهست.
شب، در رگم، شب، برسرم ریخت.
آ. ائلیار
نخست اندکی به لغات مشترک اورارتویی-خوری، و اورارتویی ترکی، اشاره میکنیم، آنگاه در ادامه بحث،مختصری هم به گرامر زبان اورارتویی می پردازیم. در قسمت های بعدی نوشته ،" کلمات و جملات و متون" اورارتویی را در ارتباط با ترکی بررسی خواهیم کرد...
منوچهر برومند (م. ب. سها)
بی آبم و لب تشنه و هیچم نفسی نیست
می میرم و جز آب ، مرا ملتمسی نیست
می میرم و جز آب ، مرا ملتمسی نیست
منوچهر برومند (م. ب. سها)
آری عقاب سالخوردهء رنجور /پر گشود. / از آسمان ساحت ایران گذر کنان / زی قلهء سپید ِ دماوند
وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان از ثبت سه اثر در فهرست میراثهای ناملموس فرهنگی جهان درسازمان آموزشی، علمی و فرهنگ سازمان ملل یا یونسکو به نام کشورش خبر داد.
مسعود آذر
" منه قورشون یوخ سو گرهکدیر!" من گلوله نه؛ آب میخواهم:
مسعود آذر
مسعود آذر
رضا مقصدی
چه باید گفت با جانان؟
چه باید گفت با باران ِ سیلا سیل؟
چه باید گفت با خَیل ِخراب ِ خانه بر دوشان ِ خوزستان؟
چه باید گفت با باران ِ سیلا سیل؟
چه باید گفت با خَیل ِخراب ِ خانه بر دوشان ِ خوزستان؟
علیرضا نوریزاده
این هفته، ۲۸ تیر، نود و چهارمین سالروز تولد سیمین بهبهانی ، نویسنده و شاعر سرشناس ایرانی بود. ستارهای از نسل و زمانهای ماندگار که نه فقط در شعر که در بسیاری از حوزههای هنر و ادبیات و روزنامهنگاری ، چهرههای سرشناس بسیاری را در تاریخ معاصر ایران شاهد بود. من اما روایتی شخصی دارم از این نسل پر چهره و ماندگار.
ما نیاز به ۷ سفیر دیگر داریم . سفیران کورش بزرگ بار بزرگی را به دوش خواهند کشید، از این رو نامشان را در پای تندیس فرمان کورش بزرگ خواهیم نوشت تا یادگاری شود برای این پویش افتخار آمیز فرا جناحی، ملی و مهمتر از همه گروهی. کاری که این روزها بسیار نادر است.
منوچهر برومند (م. ب. سها)
دردا که غم رسید و دگر غمگسار نیست
دست رهایی از ستمِ روزگار نیست
خاکِ وطن خزان زدهء سال و ماه شد
دیگر نشان به کشورِ جم از بهار نیست
در موج خیزِ حادثه ایران بی پناه
پابست جهل گشته و هیچش کنار نیست
دست رهایی از ستمِ روزگار نیست
خاکِ وطن خزان زدهء سال و ماه شد
دیگر نشان به کشورِ جم از بهار نیست
در موج خیزِ حادثه ایران بی پناه
پابست جهل گشته و هیچش کنار نیست
می نهم بر سَرِ جان، افسر نافرمانی
می دهم جان و جهان بر سر نافرمانی
بستۀ همت آن سرو میان بسته منم
که کند خدمت خون، سرور نافرمانی
ای نهان سوخته شمشاد، شفا می طلبی
نیست جز حلقه شدن بر در نافرمانی
میوه بر شاخه تویی، سنگ ستم، خامنه ای
دل قوی دار و بزن خنجر نافرمانی
بحرِ توفنده سراسیمه کند طوفان را
ابر نو، بارش نو، لشکر نافرمانی
خون نو در رگ بیداری گُلبرگ نِگَر
برگ نو ژالۀ نو رهبر نافرمانی
جورِ بیداد مَکِش، جاریِ بیداد بسوز
نمیدانم این روزها نویسندگان افغان در چه حالند. نگران قهرمانان داستانهاشان هستند؟ آن چهرههایی که فکر میکردند شاید جان به در برده باشند وامیدوار بودند شاید روزی در خیابانی، مجلسی با آن ها برخورد کنند و از دیدن لبخند بر لب و اطمینان و آرامش در چشمانشان دلگرم شوند. حالا در چه حالند آن نویسندگان، حالا که میدانند خورشید در چشمان دخترک هزار خورشید تابان غروب کرده و در چنگال دیو اسیر است،
رضا مقصدی
دستهای من، تُهی ست .
چشمهای من پُراز نگاه ِحسرت ست.
آه...می کشم برای آب.
چشمهای من پُراز نگاه ِحسرت ست.
آه...می کشم برای آب.
ابوالفضل محققی
در نگاه اول چهره ترسناک وخشنی داشت.قدی متوسط ، اما پر عضله با چشمانی درشت و طلبکار که شرارت از آن بیرون می زد .موهای سرش کوتاه بود و سیبلی سیاه وپرپشت صورتش را ترسناک تر می ساخت.سینه باز پیراهنش که بدن خالکوبی شده اورا بنمایش می گذاشت،باکفش هائی که پاشنه آنها را می خواباند بهمراه دست های سراسر خالکوبی شده معرف او بود.ند
. «سیب گاز زده» یکی از هشت داستان کوتاه این مجموعه است. یکی دیگر از داستانهای این مجموعه رو در حالیکه 25 سال داشت؛ نوشته بود. در کل داستانهای مختار به روش سیال ذهن نوشته شده است.
هادی خرسندی
آیا رئیسی جاسوس اسرائیل است؟گمانهزنیها راجع به اینکه ابراهیم رئیسی جاسوس اسرائیل باشد، هنوز به جائی نرسیده. شایعات مربوط به موسادی بودن او موقعی اوج گرفت که اهل نظر دیدند هیچ به قیافهاش نمیآید که جاسوس اسرائیل باشد. جاسوسان اسرائیل معمولاً همینطورند و اغلب خنگ به نظر میرسند.
رضا مقصدی
ديری نمی گذرد در سال شصت در شب ِ داماديش به دام ِ جانيان ِ تازه از راه رسيده می افتد و در اندک مدتی صدای سپيدش سوراخ سوراخ می شود و از بلندای ِ خود، فرومی افتد. اما نمی ميرد.
خانه به خانه. سينه به سينه. مرز به مرز، قد، راست می کند
خانه به خانه. سينه به سينه. مرز به مرز، قد، راست می کند
ابوالفضل محققی
گرمادر بیرون ساختمان بیداد می کند .تمام در وپنجره های خانه را بسته، در هوای خنک حاصل از کار چند دستگاه خنک کننده تن به خواب نیم روزی آرامی سپرده ام .
کسی به پنجره اطاق می کوبد! نگاه می کنم کسی را نمی بینم. پلک هایم را بر هم می گذارم .باز کسی محکم تر به پنجره ضربه می زند .بلند می شوم بطرف پنجره می روم.پشت پنجره "ماکا "خانم گربه سیاه سفید
کسی به پنجره اطاق می کوبد! نگاه می کنم کسی را نمی بینم. پلک هایم را بر هم می گذارم .باز کسی محکم تر به پنجره ضربه می زند .بلند می شوم بطرف پنجره می روم.پشت پنجره "ماکا "خانم گربه سیاه سفید
هادی خرسندی
مثنوی موسی و شبان از معروفترین قصههای مولوی است که حضرت موسی چوپانی سادهدل را در بیابان میبیند که قربان صدقه خدا میرود که دستت را میبوسم و پایت را میبوسم و کفشت را واکس میزنم (مثلاً) و اصلاً همه بزهای من مال تو!
ابوالفضل محققی
کمی آنطرفتر در قسمت ویرانشدۀ آربات جدید، بالاتر از خانۀ پوشکین گروهی از نوازندگان ملودیهای تند روسی را مینوازند. صدای بالالیکا، رقص طلب میکند. تنی چند از ولگردان دائمی این کوچه، لولِ لول خود را با ریتم موسیقی تکان میدهند. سه مرد و دو زن، زنی با پیراهن سفید که از زور چرک به سیاهی میزند با بطریای در دست و کفشهای سرخ پاشنهبلند در وسط کوچه با زن دیگری میرقصد،
ابوالفضل محققی
از کوچه بنبست عبور میکنم . داخل کوچه اصلی میشوم، کنار تکیه اکبریه مقابل خانه بهیه خانم میایستم. صدای آرام به هم خوردن میلههای بافتنی او را میشنوم.احساس می کنم سرتا سر کوچه پر از کلافهای رنگارنگی است که انتهای آن ها به خانه بهیه خانم به میله های کاموا بافی او ختم می گردد.