Skip to main content

با درود، تا جایی که یادم هست،

با درود، تا جایی که یادم هست،
آ. ائلیار

با درود، تا جایی که یادم هست، آزمایشهای ژن شناسی در مورد انسان برای تشخیص گونه های ژن بین مرد و زن برای اولین بار که تقریباً کم و بیش در بیست سال پیش صورت گرفت به نتیجه 8 نوع ژن زن و 11 نوع ژن مرد رسید. که گویا آنها هم قائدتاً به یک زن و یک مرد در اعماق پیدایش بشر تعلق دارند. طبق نظریه پیدایش بشر اولیه در آفریقا - کنیا و یا نقاطی نزدیک به آن - مسیر حرکت و پخش انسانها از آفریقا به طرف مصر- کناره های دجله و فرات- بعد از این مسیر به روسیه و سیبری تا چین امتداد مییابد. و از این جاها به نقاط دیگر جهان پخش میشوند. این احتمال هم هست که بشر نه در یک نقطه بل در دو یا چند جا پدید آمده است. جامعه ایران از سپیده اولین تمدنها در منطقه - مصر-سومر و آشور و ماننا و عیلام و...ماد و ... تا کنون دچار نوعی « استبداد» مزمن گردیده که علل آن به نظر میرسد میتوانند چنین باشند:

1- عدم امنیت(به اضافه قدرت-رقابت) 2- برای تأمین آن جنگ و سلطه طلبی 3- باورهای دینی 4- عدم امنیت طولانی مدت . 5- بر این پایه تمرکز قدرت در دست شاهان و در مناطق «ساترابها» . اینان در برابر مردم پاسخ گو نبودند تنها در مقابل خدا یا خدایان خود جواب گو بودند. هر وقت هم مردم قیام میکردند کسی را که خدا گونه بود به جای اولی می نشاندند. او نیز روش شاه و فرمانروای پیش از خود را تکرار میکرد. هیچ فردی که از میان بانفوذان در رأس قرار میگرفت به مردم پاسخ گو نبود. و به قول معروف صاحب «جان و مال و ناموس» مردم بود. و حق داشت هر کاری دلش خواست با آنها انجام بدهد. حتی چشمان فررند خود را کور کند و...در حقیقت فرمانروا - یا فرمانروایان و قدرتمندان، خدا و نیمه خدا بودند.میدانیم که خدا نیز در برابر هیچ کسی پاسخ گو نیست. با این روش و باور به شاهان و وزیران و فقیهان میرسیم . و سرمایه ما در این مسیر تنها استبداد بود و دیگر هیچ. همه چیز را هم میخواهیم از این طریق سامان بدهیم. در زندگی شخصی- سیاست- کشور داری- و مبارزه. ما مردمان و انتخاب شدگان و فرمانروایان ِ« نا پاسگو» هستیم. در افکار و عمل ما همیشه یک خدا لانه کرده است. ما خدایان-مستبدان- بزرگ و کوچکیم. این پدیده و خاصه -در میان سازمانهای سیاسی مهمترین علت عدم همبستگی و تفرق بوده است.این خدای لانه کرده در درون ما- از چپ تا راست- مذهبی و غیر مذهبی- روشنفکر و عامی- کم و بیش به جای ما فکر و عمل کرده است. از اینرو نیز خطی بار آمده ایم. در سرتاسر تاریخ این جامعه- ما« خود، خدا» و« خداپرست» بوده ایم.در دنیای پیش از زرتشت- اسلام- و در جهان علم و صنعت. برگردیم به «تجربه و شعور سیاسی - یا دقیق تر شعور سیاسی دموکراتیک» ، نه اطلاعات یا تخصص در این یا آن رشته علمی- که ربطی به موضوع ندارد؛ چرا شما به چنان آرزو و پیمان انسانی و دموکراتیک تأکید میکنید؟ چرا جنبش خیا بان در برابر «خشونت یک حکومت فاشیستی» با «متد و دید مسالمت گرایانه» به اعتراض برخاست؟چرا در تاریخ باستان در برابر خشونت برده داران « مسیحیت با اخلاق مهر و محبت» بنیاد خود را ریخت؟ آیا غیر از اینست که اینها همه واکنش عاقلانه و انسانی در مقابل « خشونت» بود ومبتنی بر« تجربه» ی جنبشها و انقلابات وجنگها؟ مثال گاندی و ماندلا را هم داریم. فقدان« تجربه و آموزش»، - روش علم و علمی- و عدم کسب آن در یک مسیر و پروسه ی- مبارزه بیرونی و درونی دموکراتیک- چیزی ست که علت اساسی فقدان شعور سیاسی دموکراتیک در فضای سیاسی ایران است و زمانی میتواند جبران شود که جامعه عملاً این روند را طی کند. آنوقت ناگفته و نانوشته حقوق هرکس و حتی جنایتکارترین فرد در معرفت و آگاهی آدمها نهادینه میشود. دیگر میتوان مطمئن شد که کسی بدون یک دادگاه عادلانه با معیارهای جهانی نمیتواند محاکمه بشود. خلاصه کنم. استبداد که کهن تر و ریشه دارتر از دیکتاتوری ست- وقتی قفلش میشکند که جامعه روند تجربه دموکراتیک مبارزه سیاسی را بگذراند که به دنبالش میتواند صاحب شعور سیاسی دموکراتیک شود.دراین برهه است که میتوانیم با رعایت حقوق انسانی به مسئله حکومت- دموکراسی- تبعیض و عدالت اجتماعی راحلهای مدرن و متمدنانه و انسانی پیداکنیم. و مشکلات را با دیالوگ در جهت همبستگی و سعادت همگانی بگشاییم. اینجا «تجربه و آموزش» سیاسی در یک روند- نقش اساسی و تعیین کننده در زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی افراد جامعه بازی میکند. متأسفانه ما هنوز در آغاز این راهیم. همه مسایل مهم جامعه ما هنوز با متد و طرق خداگرایی- استبدادی- مورد بحث و راه حل یابی قرار میگیرند. اینها چیزهایی ست که به نظر میرسند شاید بتوانند به پاره ای از جواب پرسشهای مطرح شده در سئوالات خودم و نوشته شما یاری کنند. بله درست است به پاسخ صحیح نسبی پرسشها جمعی میرسیم یا نزدیک میشویم. باقی در ادامه.