Skip to main content

آقای جلال زاده،

آقای جلال زاده،
Anonymous

آقای جلال زاده،
پریشان حال ترین نوشته ایی که تقریبا در عمرم دیده ام. نه نظمی در استفاده از مفاهیم در آن یافت میشود، نه سیستمی که بشود (بد یا خوب) آن را در ذهن جای داد و مقصود نوشته که اساسا لابلای نوشته گم و گور میشود و نه پرنسیبهای حقوقی که اصلا خبری از آنها در این نوشته نیست و بدتر از همه سوسیالیستها را مردمانی نشان میدهد که سیاست را در چارچوب دنیای رومانتیستی خودشان حل و فصل میکنند و فکر میکنند راه حلی برای جامعه عرضه کرده اند و بدتر اینکه در این نوشته و تازه در یکی دو سطر طرحی برای خوشبختی جهان نیز عرضه میشود، فدرال از این سو و کنفدرال از آن سو و مسائل جهان به زعم آقای نویسنده حل شد. ملتهای ساکن ایران هم به باور نویسنده این مقاله حدود و ثغور سرزمین شان هم معلوم نیست و به قول ایشان همه درهم تنیده اند و نمیشود سرزمینها را از همدیگر تمیز داد!! یعنی معلوم نیست آذربایجان کجاست و

معین نیست کردستان کجاست و الاخر! معلوم نیست نویسنده میخواسته است فقط در میان باشد و یا میخواسته احساسات سوسیالیستی اش کتمان نماند و یا در نظر داشته حرفی بزند که زده، اما حرف حسابی نیست. این سخنان درواقع باز کردن دکان دو نبش است و تطابی است آوزیزان میان ملت حاکم و ملتهای محکوم که آقای نویسنده بتواند طناب بازی کند. حق تعیین سرنوشت یک طرف طناب است و معلوم نبودن سرزمین های ملی متعلق به ملتها طرف دیگر طناب! نتیجه آشفتگی، پریشان حالی و ایجاد فرصت برای ملت حاکم... همین