Skip to main content

مهدی عزیز، 1- نوشته اید:

مهدی عزیز، 1- نوشته اید:
آ. ائلیار

مهدی عزیز، 1- نوشته اید:«اینطور نوشته ها به مبارزه ی آذربایجانیها کمک نمیکند- زیان هم دارد». و دلیل هم آورده اید که « کرد ها بحث تفاوت را مطرح نمیکنند- به خاطر زیان اش». در ضمن اندیشه ی من را هم به «ایده لوژی خاص» مربوط کرده اید. از سوی دیگر «تفاوت لهجه های مناطق و شهر و روستاها» را قبول دارید. همینطور «جای بحث ادبیات و زبان» را «به هنگام موجودیت نهادهای آکادمیک محول کرده اید». 2- از همین موضوع آخری شما به مسئله نگاه کنیم. «ادبیات» در جنوب سی و چند سال است «کار میکند و جاری ست». « دهها مشکل هم دارد و از جمله مشکل زبان نوشتن و مشکل سنت و مدرنیته ، و همینطور مشکل مکتبهای ادبی -هنری». سه موضوع. و آنها را هم مورد «بحث و بررسی» قرار میدهد. دست روی دست نه نهاده و نه نشسته است. چرا؟ چون «موجود زنده» است. جان دارد،حرکت میکند،مشکلاتش را رفع مینماید؛ تا بتواند «رشد» نماید.

چرا؟ چون « فرهنگ است . هویت و موجودیت مردم است». و لاجرم میخواهد «رشد کرده پیشرفت نماید». چرا؟ چون « اساس فرهنگ سیاسی ست». بله، «پایه فرهنگ و شعور سیاسی، فرهنگ ادبی ست». یعنی بدون «فرهنگ ادبی هنری» مبارزه سیاسی « فاقد شعور» است. و به بیراهه ها زده انجامی جز شکست ندارد. در هر جامعه ایکه فرهنگ ادبی-هنری قدرتمند است به موازات آن «شعور سیاسی» نیز توانمند است. و عکس قضیه نیز صادق است. دموکراسی یونان باستان نتیجه «فرهنگ ادبی-فلسفی» بود. همینطور دموکراسی کشورهای پیشرفته نتیجه فرهنگ غنی آنهاست. که بخشی از این فرهنگ ادبیات است.تسلط «اسلام سیاسی» در ایران نتیجه «فقر فرهنگی» «زمانه» بود. در آذربایجان ما هم «تسلط ناسیونالیسم» نتیجه «فقر فرهنگی» در «مبارزه رفع تبعیض» است. اگر میخواهیم دچار« فاشیسم ملی» و «فاشسیم آریایی» نشویم مجبوریم ذهن خودمان را به کارگیریم و این «فقر فرهنگی و شعوری» را رفع نماییم. ادبیات اساس مبارزه را تشکیل میدهد و در خدمت آزادی و رفع تبعیض و پیشرفت است. این موجود زنده بدون حل مشکلات سه گانه که ذکر شد «فقیر» مانده و رشد نمیکند. در عدم رشد آن شکست در انتظارماست. جنبش کرد صد سال است از بیراهه ها رهایی نیافته است. به خاطر «فقر فرهنگی - هنری» ست. درترکیه بعد از 30هزار کشته تازه دوهزاری اش افتاده است. ما نمی توانیم این راهها را تجربه کنیم. نتیجه: مقاله در خدمت رفع مشکلات ادبیات است و لاجرم در خدمت فرهنگ و پیروزی مبارزه رفع تبعیض است. اینکه کرد فلان کار را نمی کند ماهم نباید بکنیم نادرست است. کرد اگر این کار را نمیکند و مشکلات ادبیاتش را رفع نمیکند غلط است. باید در این راه بکوشد. من حتم دارم آنها در حل مسایل ادبیات خود جلوتر از ما هستند. 3- با شما موافقم تفاوت وجود دارد . و ادبیات جنوب برای پیشرفت خود لازم است بدون تقلید راه خود را مستقلاً برپایه «زبان ادبی» خود و نوآوریهایی که میکند ادامه بدهد. برای غنی تر کردن خود یکی از راهها «استفاده از واژه های زیبای لهجه های جنوب» است. یکی از راههای غنی کردن زبان به کارگیری آگاهانه ی برخی واژه ها از لهجه های مختلف است. مثال در میاندواب به سطل لاستیکی «آرباarba» میگویند. واژه ایست بسیار زیبا که در جاهای دیگر نظیرش را نداریم. یا میگوییم « رزینrezin سطیل»؛ که آربا زیبا تر از آن است. و مانند اینها. از این روش در همه زبانها برای غنی سازی زبان ادبی استفاده میکنند. در رابطه با زبان گفتاری و نوشتاری این تجربه از ایتالیای دوران دانته آموزنده است. نویسندگان ایتالیا - زمان دانته، «زبان شفاهی مردم ايتاليا يعنی ايتاليايی را، در ادبيات، بکارگرفته و به زبان نوشتاری تبدیل نمودند» که به موجب آن زبان لاتين را به عنوان زبان ادبی که رایج بود به عقب راندند.
4- ما نمیتوانیم در حل مشکلات ادبیات به آن بگوییم « ایست!» ما هنوز نهاد نداریم. پایه نهادها با همین بحثها ریخته میشود.5- من ایده لوژیک فکر نمیکنم و این روش را نیز نادرست میدانم. اما مثل هر انسان خیرخواهی در آرزوی خوشی و سعادت همگان هستم. 5- نوشته ام شمال وطن فرهنگی ماست. ما باید از آنها بیاموزیم. اما بر اساس معیارهای دانش «ادبی -هنری ، صحیح است که خصوصیت زبان جنوب» را حفط کنیم. ادبیات ما هدیه جنوب به شمال است. همانطور که مال آنها هدیه برای ماست. اتحاد شمال و جنوب کار نسلهای آینده است و راه درستش را آنها خواهند یافت. از نظر من این راه نخست از« اتحادیه ی منطقه ای میگذرد». همینطور راه اتحاد کردها نیز. باز کار نسلهای آینده است. نباید دچار ماجرا جویی ها و خیال بافیها شویم. نه تنها توان 30 هزار کشته را نداریم حتی یک گل زندگی هم نباید برای حل این مسایل پرپرشود. که اگر بشود نشانه خطا بودن راه ماست.