Skip to main content

ایوب عزیز، 1- وارلیق مکتب

ایوب عزیز، 1- وارلیق مکتب
آ. ائلیار

ایوب عزیز، 1- وارلیق مکتب نبود و نیست؛ تنها «یک مجله» بود. مکتب ادبی خاصه هایی دارد که از عهده چنین چیزهایی خارج است. بروید در مورد «مکتب ادبی » تحقیق کنید. همانطور که قید کرده ام مجله وارلیق در زمینه «نثر نویسی» بخاطر فصای اندک باز بعد از 57 ، فقط «آغازی» ست در نثر نویسی. که بخشی از نوشته های شماره های این مجله نیز «برگردان الفبای» شمال به خط عربی-فارسی، بود. زبان وارلیق « کهنه» بود. «اندیشه» اش «سنتی» و «ناسیونالیستی » بود. «هنر» اش «باز سنتی» بود. اینها خاصه های وارلیق است. بعد ها برخی از جوانان قلمزن پای به راه شناختن « مدرنیسم و پست مدرنیسم» گذاشته و آثاری در «شعر و نثر» بیرون دادند. اما تقلیدی. و بیشتر با فکر و زبان سنتی، و آمیخته. و ایده لوژی ناسیونالیستی. رگه ی «مدرن» تلاشها، باریک، هنوز هم ادامه دارد. با فاصله گیری قابل توجه از «سنت و ناسیونالیسم » . در زبان و فکر و هنر.

2- شمال و جنوب در عین حال که در « اصل قضیه» زبانشان واحد است. در عین حال نیز در « فرع قضیه» واحد نیست. و این «فرع» در «آفرینش هنر» ضرورت دارد «مورد توجه قرار گرفته و حفظ» شود. ادبیات جنوب ، ادبیات زبان جنوب است. که همه خاصه ها طبق اصول «هنر» لازم است رعایت شود. در یکی از کامنتهای بالا مثال زده ام. این هم مثال دیگر؛ یک قلمزن جنوب در داستانش، اگر از زبان کاراکتر اهل جنوب ،به جای :
?İndi nəyə gəlmisən بنویسد ، ?Bu vədə nəyə gəlmisən با اجازه، به دلیل عدم رعایت «اصول هنری» راحت باید این نوشته را به سطل آشغال انداخت. و همینطور عکس قضیه نیز صادق است. همچنین اگر یک قلمزن جنوب به زبان کاراکتراش که اهل شمال است توجه نکرده و جمله جنوب را بنویسد ، جای این نوشته هم همان سطل است. اینها از اصول آفرینش هنری در نوشتن است و در حقیقت الفبای کار است. ولی دوستان ناسیونالیست ما توسط ایده لوژی افسون شده و این چیزهای ابتدایی به خرجشان نمیرود. اینست که در آفرینش ادبیات پای در گل مانده اند.3- از «چپ روسی» نوشته اید. آنهم با قطعیت! کو دلیل شما؟ بر اساس کدام «داده ها» این حکم را عنوان میکنی؟ برای پاسخ این پرسشها شما چیزی ننوشته اید. یعنی سخن تان غیر قابل پذیرش است. لازم است برای درستی حکم خود «استدلال» کنید. این طرز «تفکر» نشان میدهد شما « گزاره ها» را بدون «دلیل و استدلال» می پذیرید. به همین علت هم فکرتان در «ایده لوژی ناسیونالیستی» گیر افتاده است. بهتر است بکوشید با تعقل و پرسش روی موضوعات مسایل را حل کنید. روش فکر و استدلال را بیابید. با «زبان واحد» نمیتوان به «آذربایجان واحد» رسید. این تفکر از اساس نادرست است. خیلی جاها زبان واحد دارند ولی کشورهای جداگانه ای هستند. و برعکس. اسیر جملات رایج در سیاست نباید بود. برای درک هر چیزی «روش علمی-منطقی» را میتوان به کار گرفت و ساده لوحانه اسیر جوحاکم نشد. 4- هیچکس قادر نیست چیزی را «کامل و کامل» بداند. «دانستن» نسبی ست. شهریاز تا این اندازه زبان میدانست که توانست آثار ترکی اش را بیافریند. این آثار نیز بخشی از «ادبیات و زبان» ماست. 5- پیشه وری و بسیاری از دوستانش چپ بودند. که بزرگترین «جنبش دموکراتیک و رفع تبعیض»تاریج آذربایجان و ایران را رقم زده اند. بر این اساس «ناسیونالیسم» تنها دو راه در آذربایجان دارد : بعد از تجزیه ی نظری در روند زمان، یا به فاشسم میرسد یا فرجام به «دموکراتیسم » و چپ دموکراتیک میگراید. این سرنوشت و آینده ناسیونالیسم در آذربایجان ماست. 6- راه عملی آذربایجان واحد را در کامنتهای بالا و در مقالاتم توضیح داده ام. 7-در مقاله ی بالا به همه راهها و کج راهه ها اشاره کرده ام. قلمزنانی که زیر « بیرق حکومت و سرود الله و اکبر » "شب شعر بانوان آذربایجان" میگذارند و در آنکارا زیر « بیرق ناسیونالیسم ترک و عکس مصطفی کمال » بزرگداشت «ذهتابی» برگزار میکنند - و مانند اینها- نمی توانند برای «غنای ادبیات نوین آذربایجان» چیزی به ارمغان آورند. ناسیونالیسم- در هنر و اندیشه- نه چیزی برای گفتن دارد و نه چیزی برای نشاندادن. تهی ست. این تهی بودن درد ادبیات ماست. راه غنای آنرا اشاره کرده ام. یعنی"خود رهایی" از ایده لوژی ناسیونالیستی- و درک مدرنیت و غیره . واراولون.