Skip to main content

بهاالدین عزیز، در ادبیات نوین

بهاالدین عزیز، در ادبیات نوین
آ. ائلیار

بهاالدین عزیز، در ادبیات نوین، آفرینده میکوشد "از همه ی قید و بندهای کلام خود را «آزاد» سازد". این اصلی ست که نه تنها در آذربایجان(ایران)،بل در جهان نیز مورد توجه سرایندگان است. سعی میکنند چیزی بیافرینند که در عین تفاوت با نثر، و نثر شاعرانه ، «شعر» باشد. شعر بودن یک نوشته نیز «مطلق» نیست، بلکه «خصوصیتی»ست «نسبی». برای «شعر» در هیچ کجای جهان مطلقیتی وجود ندارد. اما «خاصه»های عمومی تقریبی و نسبی هست که معمولاً به آنها توجه میکنند. ادبیات نوین چنین روشی دارد. اما این پرسش که آیا در ادبیات نوین میتوان از وزن و قافیه و ردیف و یا بطور کلی از تناسبهای صوتی استفاده کرد و چگونه؟ میدانید که دیدها گوناگون است. ولی از نظر من اگر بپذیریم که «نو» بودن یا کهنه بودن یک اثر تنها به « تناسبهای صوتی» وابسته نیست بل افزون بر آن به بسیاری ویژگیهای «شناخته و ناشناخته» ی دیگر نیز بستگی دارد

میتوان گفت « بله» . در کل میتوان از « موسیقی کلام» استفاده کرد. و عکس آن نیز صادق است ؛ یعنی طوری استفاده کرد که این خاصیت «نامحسوس» باشد. یا حتی وجود نداشته باشد. « شعریت» در عین حال که نسبی ست، حتی از نظر من بودن عنصر « موسیقی» در آن گرچه مثبت است ولی «الزامی» نیست. اینجا تناسبهای صوتی-موسیقی کلام - را برابر وزن و قافیه و ردیف و غیره به کاربرده ام. و منظورم در کل «عنصر موسیقی»، در شعرا ست ؛ حالا به هر شکلی که باشد. از نظر برخیها این مسئله با فرم تازه الزامی ست. و شعریت را بدون موسیقی آن نمی توانند تصور کنند. بهر صورت. ما در ادبیات آذربایجان از این روشها استفاده کرده ایم :1- وزن عربی مثل اشعار فضولی؛ 2- وزن هجایی مثل بایاتی یا حیدر بابا؛ 3- موسیقی کلام، مانند شعر های نو مثلا در آثار بختیار وهاب زاده ، رسول رضا و اوختای4- بدون موسیقی کلام یا به صورت کم و یا نامحسوس در شعر جوانتر ها. اما پاسخ این سئوال که چگونه میتوان از وزن در ادبیات نوین استفاده کرد مشخصاً میتوانم بگویم، میتوان مثل بند 3 که وزن را به صورت «موسیقی کلام» در نظر میگیرد مورد استفاده قرار داد. مثال از شعر بختیار وهاب زاده:« عنوان شعر "منیم آنام": سوادسیزدیر،\آدینی دا یازابیلمیر\منیم آنام...\آنجاق منه،\سای ئوگره دیب،\آی ئوگره دیب،\ایل ئوگره دیب،\ منیم آنام...» موسیقی کلام در این دو بند بخوبی قابل حس و تشخیص است. میتوان مانند این صورتها را که بسیار گوناگون هستند مورد استفاده قرار داد. مثال را میتوان به شعر های نو سهند ساهر و اوختای و دیگران نیز گسترش داد. دیگر اینکه از وزن هجایی هم که وزن دلنشین بایاتی هاست میتوان به نحوی بهره مند شد. بایاتی ها ریشه در روح و زبان ما دارند. مثل هایکوها در زبان ژاپونی. شاید بتوان با تغییرانی در وزن آنها گامی در این زمینه به پیش گذاشت. کاری ست پیش روی جوانان. در کلام موسیقی دار یا بدون موسیقی-درشعر- تعیین کننده «ایجاد زبان نو، زیبایی نو ، نگاه نو، فکر نو، استیل نو، و ...»است. مسایل سخت و پیچیده ای هستند در «زبان» و «زبانشناسی» و «فلسفه» که هزاران راز ناشناخته دارند و چشم به راه راز گشایان اند. از اینها به کنار، میخواهم بگویم، ما بیش از «سیاست» نیاز داریم در فرهنگ و ادبیات خودمان کار کنیم. اگر قرار است، اگر میخواهیم، از نکبتی که در آن گرفتاریم رهایی یابیم «سخت نیار به آفرینش فرهنگ نو» داریم. در شعر، نقد، فلسفه و رمان و نمایشنامه و غیره. بدون خلق یک فرهنگ نوین شکست ما حتمی ست.قلمزنان ما به ادبیات آذربایجان توجه نمی کنند، نویسندگان آثار یکدیگر را کمتر میخوانند، اکثراً مطالعات خود را عمق نمی بخشند، سطی کار میکنند، سیاسی کارها سوار بر اسب ناسیونالیسم چون باد میتازند؛ خوب، پر واضح است که فرهنگ ما با این وضعیت پای درگل میماند. سنه قربان اولوم، ای دردلی کرم \ دریالار مرکب اولا، مئشه لر قلم\ میرزالار یازدیقجا دردین وارسنین. سورقونوز اوچون چوخ ساغ اولون.