Skip to main content

آقای کرمی میگوید؛ ملتی بنام

آقای کرمی میگوید؛ ملتی بنام
یونس شاملی

آقای کرمی میگوید؛ ملتی بنام فارس وجود ندارد. آیا واقعا چنین است؟
برای درک آنچه من در تعریف مختصات ملت نوشته ام نه به تحصیلات دانشگاهی و یا حتی تخصص علمی نیاز ندارد. من از واقعیت های جاری در باره مختصات "ملت یا اتنیک فارس" در ایران سخن گفته ام. آقای کرمی چنان برآشفته اند که گویا گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده ام. اما من با توضیح کوتاه دیگری قضاوت در این خصوص را به خوانندگان وامیگذارم و سپس به حاشیه های سخنان آقای کرمی و برخورد اهانت آمیز وی با ملت ترک که وی آن را "قوم مهاجم" خوانده است، خواهم پرداخت.

من بر اساس تعریف آلمانی، ملت و یا اتنیک فارس را چنین تعریف کرده ام. ملت یا خلق فارس آن گروه وسیع انسانی ایست که زبان مشترک اش فارسی، مذهب مشترکشان عمدتا شیعه، سرزمینشان مشترکشان فارس یا فارسستان (مناطق زیستی فارس ها در ایران از تهران تا جنوب ایران در اصفهان، کرمان، یزد و در شمال شرق ایران

خراسان و...) و دارای آداب و رسوم عموما مشترک فرهنگی و حتی دارای روح مشترک سیاسی هستند. تبارز روح مشترک سیاسی این ملت نیز در دولتمداری موجود ایران تبلور می یابد (مقصودم از دولتمداری دولت "state" است و نه حاکمیت "Government". چون حاکمیت دولت ایران حاکمیت استبداد دینی و... است که می بایست به یک حاکمیت دمکراتیک تغییر ماهیت یابد) و نوشته ام که، ملت یا اتنیک فارس در آذربایجان و یا کردستان و یا بلوچستان و ... زندگی نمیکند، هرچند که ممکن است بخش کوچکی از مردم این مناطق را فارسی زبانان تشکیل دهند. اما "وطن ملی خلق فارس"، همانگونه که مطرح کردم منطقه فارس و یا "فارسستان" است و عنوان کرده ام که نخبگان سیاسی فارس تاریخ خلق فارس را به دو هزار و پانصد سال عقب میبرند و هخامنشیان را سرآغاز تاریخ سیاسی خود معرفی میکنند.

اما آقای ناصر کرمی با خشم تمام مینویسد: "ملّتی بنام فارس وجود ندارد، پارسه و یا پارسی وابستگی قومی و اِتنیکی نیست، بلکه نام یک ایالت و یا جغرافیای سیاسی ...است. مردمان باستانی و امروزی ساکن این جغرافیای سیاسی را بر حسب سکونت و تعلق به این جغرافیا "پارسی" مینامند."

آقای کرمی از فرط عصبانیت قافیه کلام را باخته و از مبحث جامعه شناسی در جغرافیای سیاسی و در تاریخ مدرن به یکباره سر از دشت پارسه در تاریخ باستان درآورده است. نمیدانم توضیح چگونگی زیست مردم در دشت پارسه چه ربطی به مختصات ملت و یا اتنیک فارس در شرایط کنونی دارد. تازه ایشان این تعریف من از ملت فارس را حمل بر فروپاشاندن ایران کرده اند. اگر تعریف مختصات ملیتها در ایران به فروپاشی دولتها منجر میشد، تمامی کشورهای کثیرالملله مثل سوئیس، هندوستان، افغانستان و یا هر کشور دیگری از هم فرومی پاشید. اما علیرغم خیالات آقای کرمی اغلب کشورهای جهان چند ملیتی هستند و در اغلب آنان این ملییت ها به رسمیت شناخته میشوند و اما این کشورها از هم فرونپاشیده اند. مگر کشورهایی ( مثل اتحاد شوروی و یوگسلاوی) که در آن ستم و ظالمیت نهایت نداشته است. حالا اگر ایران چنین وضعیت خاصی دارد بحث دیگریست.

آقای کرمی مینویسد "فردوسی پارسی گوی هست ولی پارسی نیست". واقعا کرمی با این سخن چه میخواهد بگوید؟ آیا مقصود اینست که محل تولد فردوسی (طوس) جزو سرزمین پارسه یا پارسی محسوب نمیشود؟ اما این پرسش همچنین باقی استکه بالاخره فردوسی از نظر اتنیکی فارس و یا بقول آقای کرمی پارس هست یا نه؟ از نوشتار آقای کرمی چنین برمی آید که پارس و یا فارس اسم قومیت و یا ملت نیست.
باید از جناب کرمی بپرسیم که بالاخره قومیت بیش از سی ملیون انسانی که زبان مشترکشان فارسی، دین مشترکشان عمدتا اسلام (شیعه)، و دارای آداب و رسوم مشترک و سرزمین مشترکشان فارس و یا فارسستان است، چیست؟ آیا واقعا این آقای کرمی است که میخواهد به ملت یا اتنیک فارس اسم جدیدی انتخاب کند؟ این سخن خنده دار نمی نماید؟