Skip to main content

بخش دوم:

بخش دوم:
Anonymous

بخش دوم:
این افکار با من بود تا اینکه به کتاب " آخرین مرد" از فوکویاما بر خوردم. ایشان از کتاب" جمهوری" افلاطون نقل می کنند که افلاطون معتقد به سه بخش در روح آدمی بوده است. یکی بخش ارزومندی و دیگری بخش عقلانی و سومی بخشی که ایشان
Thymos
من نامند که تقریبا به معنی " روحیه - انسان بودن" است که مختص آدمی است و حیوانات از این بخش بی بهره اند. افلاطون معتقد بودند که اکثر رفتار های آدمی را می توان توسط دو بخش اولی و دومی توضیح داد بطوریکه بخش ارزومندی آدمی را مجبور می کند که به دنبال خواست و تمناهایش باشد و آدمی با بکار انداختن عقلش برای کسب این خواست ها آنها را بدست می آورد اما بخش سومی کمی پیچیده است برای اینکه انگار برای ادامه حیات ضروری نیست

اما در عین حال بدون این بخش آدمی از انسانیت اش می افتد. این بخش آخری به مثابه حس درونی عدالت است که هر انسانی برای خودش ارزشی قائل است و می خواهد که دیگران این ارزش شان را شناخته و به ان ارج نهند. اگر پاسخ دیگران مثبت باشد اعتماد به نف انسان بالا می رود و احترام بخودش هم تقویت می شود اما اگر پاسخ دیگران منفی باشد و آنها نخواهند این ارزشی که این فرد برای خود قائل شده است را به رسمیت بشناسند خشم بر او مستولی گشته و خونش به جوش می اید و برای جنگ مرگ و زندگی خود را آماده می کند. و اگر خود انسان نتواند بر طبق ارزش و استاندارد هایئکه که خودش برایش قائل است زندگی کند حس شرم بر او احاطه می کند و انسان شرمسار می شود. این بخش از عقاید افلاطون ستون فقرات تفکرات هگل است آنجائیکه مبارزه بین اقا و سرور با برده آغاز می شود و سرور از برده می خواهد که سروری اش را به رسمیت بشناسد.
من کاملا و اتم به اتم با این بخش از اندیشه های افلاطون و هگل موافق هستم و اگر در باره جنگ های بین دولت ها و افراد و گروه های اجتماعی تحقیق بکنیم می بینیم که اگر یک طرف کوتاه می آمد و اقایی و سروری دیگری را به رسمیت می شناخت اصلا جنگی بوجود نمی آمد. نمونه ا ش صدام حسین. در مورد ایران هم همینطور است و از آنجائیکه حاکمان ایران خود را کمتر از دیگران نمی دانند به بعضی از خواست های اروپا و آمریکا گردن نخواهند نهاد و به عقیده من عاقبت اش به دعوا خواهد انجامید که هر دو طرف برای نشان دادن سروری خود دست به سلاح خواهند برد.
رفتار من با بعضی از مسئولین ایرانگلوبال هم بر همین مبنا و آن بازی " معضل زندانی ها" است. من اول با ادب و زبان نرم و دوستانه وارد ایرانگلوبال شدم و وقتی متوجه سیاست و استاندارد های چند گانه مسئولین شدم بهشان انتقاد کردم اما آن پیام انتقادی هم منتشر نشد. از آنجائیکه راه حل دیگری برایم باقی نمانده بود و حس می کردم که به شعور من نوعی توهین می شود برای دفاع از آن ارزشی که برای خودم قائل بودم دست به مقابله به مثل کرده و سانسورچی را توهین کردم و هر چقدر سانسورچی متوجه نارضایتی من نشد و باز هم ایندفعه بد تر از قبل به سایت های چند گانه شان با هویت طلبان ادامه دادند و در بالای نوشته های هویت طلبان مقدمه بلند بالایی چیدند و برای نوشته های هویت طلبان لوگوی گرگ خاکستری انتحاب کردند و بخش هایی از نوشته را های لایت کرده و خواستند که " مهندسی افکار" کنند خشم منهم بالا رفت و دست به فحاشی زدم. من احساس می کردم که با اینکار ها و سانسور پیام های انتقادی من مسئولین ایرانگلوبال عوامفریبی می کنند و بنده عوامفریبی را بزرگترین و رکیک ترین توهین به شعور آدمی می دانم. اگر من برای مقابله به مثل الترناتیو دیگری داشتم دست به فحاشی نمی زدم. من همین فحاشی را برای فردی به نام غلام شامقازان هم بکار بردم. ایشان در سایت شان به جناب مئهران بهارلی افترا زده بودند که انگار بهارلی اقای امیر مردانی را تهدید کرده بودند که اگر دستم به تو می رسید کهریزکی ات می کردم در حالیکه در هیچ یک از نوشته هایی که بین این دو رد و بدل شده بود همچو چیزی وجود نداشت و اصلا و ابدا بعید است که آدم با ادب و با فرهنگی مانند مئهران بهارلی همچو زبان لمپنی بکار برده باشد. خوب بیاد دارم که زمانی همین اقای مئهران بهارلی به زبان تند من در سایت اخبار روز انتقاد وارد کرده و خواهان حذف پیام هایم شده بودند و همیشه مرا به زبان ادب و نزاکت دعوت می کردند. البته سایت اخبار روز خیلی بد تر از ایرانگلوبال از استاندارد های چند گانه استفاده می کرد و به پیام های هویت طلبان حساسیت بیشتری نشان می دادند و آنها را حذف می کردند.