Skip to main content

مشکل اکثر این دوستان طرفدار

مشکل اکثر این دوستان طرفدار
Anonymous

مشکل اکثر این دوستان طرفدار کودتا این است که مصداق مثال "مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد" هستند. و از فرط "مارگیری" درست بر همان مثال تبدیل مخالف به "شرّ" عمل کرده، و به اخلاق یک بام، دو هوا افتاده اند. تردیدی نیست که طرفداران سکولاریسم و دمکراسی از جنبش سکولار-دمکراتیک مصر دفاع می کنند. اما از ترس مارگزیدگی خود به مارگیر بدل نمی شوند و عکس مار بر روی دیوار نمی کشند. جنبش مدنی که قادر است 22 میلیون، بعضی از 32 میلیون در میدان تحریر، را علیه خطر استبداد بسیج کند، به عوض سیاست و سیاستگری به دام ارتش می افتد. اگر این آمار و ارقام درست است، آن وقت بر مبنای این پشتیبانی وسیع و همه جانبه که مبین حمایت جامعه و افول ستاره اقبال حزب حاکم بر بستر بی کفایتی سیاسی و بحران اقتصادی مصر بود، به راحتی ممکن بود گام به گام در تسخیر قدرت سیاسی از طریق مجاری قانونی و دمکراتیک عمل کرد. مبارزه سیاسی برای

حفظ دمکراسی و تقویت جامعه مدنی، با توجه به این مشروعیت و اقتدار و حمایت میلیونی، بهترین و کارآترین شیوه برای به عقب نشاندن خطر استبداد بود و هست. زیرا مردم خود به تجربه و هر روز به تمرین دمکراسی دست می زدند و رقیب را هم به گردن نهادن به قواعد بازی دمکراتیک وادار می کردند. کودتای ارتش خدشه اساسی و ماندگاری بر فرایند دمکراتیزه کردن جامعه و حکومت در مصر ایجاد کرد. به ویژه که رقیب سیاسی را ممکن است به ورطه رادیکالیسم سوق دهد. آن هم رقیبی که پس از هشتاد و پنج سال اپوزیسیون و سرکوب، در اولین انتخابات آزاد در تاریخ مصر، به پیروزی رسید. آن چه این دوستان نمی خواهند در نظر بگیرند، وجود دیوانسالاران و حقوق بگیران و علاقمندان به حفظ وضع موجود اجتماعی و منزلت های اجتماعی و رفاهی دوره پیش از انقلاب مصر به رغم تحول سیاسی موجود است. حوادث مصر از جمله می آموزاند که دمکرات ها خود باید درس دمکراسی را فرا بگیرند و دریابند که روح جنبشی و انقلابی و جهشی با کار مستمر و روزمره دمکراسی تفاوت دارد. چگونه می توان این پشتوانه عظیم مردمی را قربانی کودتا کرد؟ و بعد از رقیب خواست که به صحنه سیاست بازگردد و در همان در صدد دستگیری رهبران آن باشد؟ بخشی از کودتا انتقام دیوانسالاری و حقوق بگیران نظام پیشین از اخوان و بعد جریانات دیگر است. ریسک تقویت جامعه مدنی و کنشگری سیاسی بالاتر بود یا حرکت دفعی و جهشی و کودتایی؟ بگذریم از مداخلات کشورهای مختلف و همسایه مصر که هر کدام به دنبال منافع بلندمدت خود است و همتاهای خود را در صحنه حمایت می کند. اخلاق یک بام و دو هوا همین است که برای برخی عربستان سعودی حامی دمکراسی می گردد، آمریکا هوادار اخوان مسلمین می شود، جریان سلفی ها دمکرات می شود و ترکیب نامانوسی از جنبش تمرد و سلفی ها و ارتش و البرادعی لیبرال و رهبران مذهبی الازهر و قبطی ها و غیره در زیر چتر و سایه ارتش مصر جمع می شوند. و ارتش مصر بدل به فرشته نجات می گردد، همان ارتشی که این نیروها در دوره پس از برکناری مبارک علیه آن به تظاهرات ریختند! این مارگزیدگی به حدّی افراطی است که به اسلام هراسی بدل گشته است. اما چگونه می توان در جامعه ای چون جامعه مصر سیاست ورزید و خواست جریان ریشه داری چون اخوان المسلین را از صحنه سیاست کنار زد اما به سلفی ها اعتماد کرد! راهبرد دمکراسی محور به بن بستِ سیاست گفتگویی میل نمی کند و هر گفتگویی را با رقیب سیاسی که بخشی از حوزه سیاست مصر است، به دمکراسی کُشی انتحاری ترجیح می دهد. فقدان تجربه دمکراسی و فقدان عیار دمکراتیک، با چاشنی سفره خالی مردم و منازعات دیرینه و صورت حساب های پرداخت نشده سیاسی است که بر بستر فقدان تجربه دولتمداری و سیاست ورزی حلزونی اخوانی دست به دست هم داد تا گرهی را که هنوز ممکن بود با زبان و گفتمان و گفتگو گشود با کودتا، زندان و خون به گره کور تبدیل کرد. جامعه مصر به طور قطع پخته از کارزار این کشاکش سیاسی بیرون می آمد اگر این پشتوانه مردمی این گونه زود به تاراج نمی رفت. تجربه مصر و ایران هرچقدر هم که شبیه به نمایند، باز هم متفاوت هستند. در مصر و اندیشه اعتقادی اخوانی چیزی به نام ولایت فقیه وجود ندارد. بهار مصر در عصر ارتباطات است نه در عصر نوار؛ تکثر احزاب و سبک های زندگی در مصر ریشه دار تر است تا نمونه ایران. رهبران کنونی اخوان فرهمند نیستند و شخصیت کاریزماتیکی چون خمینی ندارند و جامعه و جغرافیای سیاسی مصر هم چنین امکانی نمی دهد. سه دگردیسی جان در تاروپود کنشگران سیاسی مصر صورت نگرفته: آنان از مرحله خدایگان-بندگی مبارکی بیرون آمدند اما نه کامل؛ کماکان در مرحل سلبی و جهشی هستند که در نه گفتن سیاست را خلاصه می کنند مانند هر دو طرف که از گفتگو ماندند، از زوایای مختلف و منافع متضاد؛ اما به خلاقیت و ابداع یعنی ابتکار و سازش نه.