Skip to main content

- به چاوشی:

- به چاوشی:
Anonymous

- به چاوشی:
تذکر و هشدار شما بجاست. اگر چنین سخنانی در رسانه‌ای آزاد و دمکراتیک از زبان فردی (با یک جو پرستیژ اجتماعی) انتشار می‌یافت، او ناچار می‌شد رسماً پوزش بخواهد و چه بسا دچار گرفتاریهای قانونی هم می‌شد. امّا چه باید کرد؟ چقدر باید برای اعتراض و انتقاد و پیگیری این موارد وقت گذاشت؟ چند رسانۀ فارسی‌زبان را می‌شناسیم که از انتشار سخنان سکسیستی و زن‌ستیزانه اکیداً پرهیز کنند؟

سکسیسم شاخۀ جنسیتی راسیسم است. باور من این است که مخیلۀ چنین افرادی با سکسیسم عجین است و براستی پشتوانۀ فرهنگی لازم برای نقد و گفتگو از جایگاهی برابر را ندارند. پیش از این هم اشاره کردم که چنین کاراکترهائی تابع هیرارشی قدرتی پوشالی هستند که در ذهن‌شان ساخته و پرداخته شده است. اگر مخالف را ‌با همان درک و معیارهای حقیر خودشان "قوی" بپندارند، کرنش می‌کنند و در برابرش دست به عصا مانور می‌دهند. به محض اینکه مخالف را "ضعیف"/"ضعیفه" ببینند، در همان نگاه معیوب خودشان، "شیر جنگل" فضای مجازی می‌شوند. منتهی این "شیر" سابق بیشۀ ایران گلوبال با اینکه اهل جنگلهای "تپورستان" (یا آن نواحی) است، حاضر نیست نخست از "کنامش" بیرون بیاید و آنگاه برای مخالفان "غرشی" سر دهد، گرچه خود می‌داند که می‌دانند. و دیگر چه باید گفت که بازی پوچی است!

- دربارۀ جایگاه قشقائیان:
آخر چگونه می‌شود با مغزهای بتونی و استبدادی که حامل سطحی‌ترین کلیشه‌های راسیستی‌اند، گفتگو کرد؟ تا حرفی از قشقائیان به میان می‌آید، "عین الله باقرزاده" ها یاد "بز و گوسفند" می‌افتند و "در شهر به آنها پیشنهاداتی" می‌شود! تیپ لوس "صمدآقا" هرگز مرا به خود جذب نکرد، امّا رقیبش "عین الله" خیلی به دلم می‌نشست. نه کسی با کراوات زدن فهم و شعورش بالا می‌رود و نه کوچ‌نشینی معنایش بریدن از فرهنگ شهری است.
کسی که اندکی با تاریخ منطقۀ فارس آشنا باشد، باید بداند که پیوند قشقائیان با شهرها تنگاتنگ بود. خانهای قشقائی نقش سیاسی تعیین کننده‌ای در شهرهای فارس داشتند. فلان و بهمان بنای مهم تاریخی در شیراز به نام آنهاست. پیش از پیاده کردن "مدرنیتۀ" توحش به نام رضاخان بیسواد ، خانواده‌های مرفه قشقائی برای فرزندانشان معّلم سرخانه استخدام می‌کردند و دوزبانگی در میان آنها رایج بود. مادربزرگ خودم که پیش از رضاشاه به مکتب رفته بود، هم سواد قرآنی داشت و هم روزنامه و رمان می‌خواند. یادم می آید که شیفتۀ رمان شاهزاده و گدا اثر مارک تواین بود و همیشه آن را دم دستش داشت. در واقع توجه به سوادآموزی در میان قشقائیان مرفه، بیشتر بود تا در میان خانواده‌های مرفه فارس که بطور میانگین مذهبی‌تر بودند و بسیار قشری‌. دیگر لازم نیست به تحصیلات خان‌زاده‌های قشقائی در فلان و بهمان دانشگاه اروپائی اشاره کنم. واضح است. بنابراین روند سوادآموزی در میان قشقائیان بهیچ‌روی کندتر از روند سوادآموزی در میان فارسها نبود. چرا رژیم شاه نخست به فکر باسواد کردن عشایر استانهای مرکزی نیافتاد؟ چرا "اصل چهار" ترومن باید برای قشقائیان پیاده می‌شد؟ تاریخ را باید با پرسشهای ممنوع خواند و نه با پاسخهای مجاز.
و من هنوز درک نمی‌کنم که این شهرنشینان شکمبارۀ باصطلاح "مدرن" و این "عین الله"های کراوات زده که مرتب چلوکباب کوفت می‌کنند و بهترین کباب برّه را می‌طلبند، چرا با اقتصاد دامپروری کوچ نشینی که بهترین فراورده‌های "ارگانیک" را تولید می‌کند، مخالفند؟ زمانی همین اقتصاد تقاضای سراسر جمعیّت استان فارس را برای مصرف گوشت و لبنیات و..تأمین می کرد. این اقتصاد، بیش از همه با توش و توان، زنان قشقائی می‌چرخید. فئودالیسم باید محو می‌شد نه اقتصاد و زیست کوچ نشینی.
"عین الله باقرزاده"ها نگاه کنند به فنلاند، نروژ، سوئد، این مدرنترین و دموکرات‌ترین کشورهای اروپائی. سامی‌های گله دارِ کوچ‌نشین قرنها زیر سرکوب سیاسی و فرهنگی دولتهای حاکم در این کشورها بودند، صدمات بسیار سختی متحمل شدند. امروز این بومیان اسکاندیناوی به خودگردانی سیاسی رسیده‌اند، توانسته‌اند شیوۀ زیست کوچ‌نشینی خود را متحول کنند، زبان و فرهنگ خود را غنا بخشیده‌اند، موسیقی و هنرشان در جهان می‌درخشد، از همۀ مواهب زندگی مدرن برخوردارند، گله‌هایشان را رها نکرده‌اند و در صلح با جهان هستند.