Skip to main content

سلام آ.ائلیار گرامی؛ با همه ی

سلام آ.ائلیار گرامی؛ با همه ی
بهنام چنگائی

سلام آ.ائلیار گرامی؛ با همه ی تلاش در کناره گیری از ورود به این مقوله های ُپر چالش و حفظ هرچه بیشتر بردباری ام پیرامون آن،(چراکه می توانم دیدگاهم را آزادانه منعکس کنم همانگونه که تاکنون کرده ام) شگفتا که سعی ام بی هوده بود و نتوانستم. اما چرا؟ شاید چیزی شبیه به تعهد نوعدوستانه ی تو و خودم در این میان مسبب شد که مرا ناگزیر ساخت تا این پانویس را بنویسم!
مهربان، در راستای تندروی های موجود، و در پهنه و گستره ی تبعیض ها و ستم های دیروز و امروز استبداد شاهی و شیخی علیه ملت های مان، حقیقت های ناگواری وجود دارند.
بی هر اما و اگری دمل های واقعی، عقده های رو به انفجار و ریشه ی دردهای ژرف و فراوانی از نابرابری و سرکوفت ها و بی دادرسی ها نهفته است که شایسته است، تک تک آنها را بردبارانه دید، لمس کرد و برای درمان شان اراده ی همه ی ملت ها را بشکل سراسری و فراملی به میدان راه حل ها کشاند و با هم کوشید.

بنا بر این: این زخم، چرکین و درد ستم ملی آن کهنه و دیرینه است؛ همانگونه که خلاء منطقی شیوه ی درمان بیماری های فاشیسم مذهبی، خودفریبی های ناسیونالیستی و برتریجوئی ها و به زیر سلطه کشاندن ملت های کوچک توسط دیدگاه های شوینیستی نیز عملا عمربلند و هولناکی دارد. که می باید زدوده شوند.

پس، این تندروی های چندسویه امری معوقه، ضروری و ناخوان، ولی خواسته هائی درست، عادی و قابل حل هستند و مسلما تیزی و تندی هرکدام از آنها ناشی از تلنبارشدگی تاریخی و پاسخ نیافتگی آن پدیده های مزمن لااقل در سده ی گذشته می باشند که تاکنون بی پاسخ مانده ااست.

خصوصا خواسته های بحق ملی، مذهبی، آزادی های تشکل های حقوقی، صنفی، فرهنگی، عقیده ای، وجدانی و هنری ایکه اینک با استبداد شیعی بی رحمانه تر سرکوب شده اند؛ یافتن راهکارهای مناسب برای آنها و به تبع آن زدودن رودرروئی های ممکن و ناسازگار با فرهنگ رنگین و مداراجو، در کوتاه زمان و توسط چند روشنفکر مترقی ملی، چپ و حقوقدان های متعهد چندان آسان نیست. اما بی گمان شدنی ست و مطلوب ترین راهکار نیز برای کشف چاره، تنها دیالوگ سالم، سراسری و مدلل در میان دیگر ملت ها یگانه راهبرد متمدنانه و بی آسیب است.

آ.ائلیار عزیر و ارزشمند، من بسیار خوشحال هستم که من و تو همرأی و همسو هستیم و بویژه تو با بردباری لازم، به نکته های مبهم و در سایه، نورپردازی منطقی و شایسته داشته و همچنان می پردازی. همانگونه که گفتم، بخشی از دیالوگ ها، اعتراض ها و از نت بیرون زدن ها با همه ی تلخی و تندی شان، بقین دارم که فضای دخالتگری ها را که فرهنگ عمومی ما تاکنون آنرا میسر نداشته است، به بهترین سبک ممکن تشویق می شود. این همان گود و اهرم حق مسلم تعین سرنوشت خویش توسط خود افراد و ملت هاست که در این جدل های لازم آموخته می شود و البته می بایست تاکنون در فرهنگ سراسری کشور ما موجود می بود و یا به آن راه می داد و می یافت که دردا نداده و هنوز نیافته است.

جامعه رنگین و ستمرده مذهبی ملی ما، با آگاهی هرچه بیشتر تاریخی، بی شک مرزهای اختیاری خود را با راسیسم، ناسیونالیسم، شوینیسم و از همه بدتر و هراسناکتر فاشیسم مذهبی نچندان دور و برای همیشه جداخواهد کرد.

همیک نیز تردید ندارد که بخشی از پایه های تفکر نوع بشری، دعاوی نوعدوستانه انسانی و اهداف اندیشه ورزانه ی فراملی ایرانیان بیشتر توسط نیروهای چپ و کمونیست و دمکرات آذری و کرُد عمدتا پاسداری شده و تعمیم اجتماعی یافته اند. همه می دانیم که رهبران اغلب جریان های مترقی، مردمی، آزادیجو و برابرخواه عمدتا آذری و کرد هستند. و دور و بر هرکدام از ماها هم ده ها دوست و رفیق گرانقدر آذری و کرد انقلابی هستند که همیشه با نام "نوع انسان" مفاهیم برابری، دفع و رفع ستم ها، راه گذر از خودکامگی ها و رهائی های فراملی را آنها، بی کم و کاست تأیید و تأکید می کنند

بگذار عده ای هم برخلاف مسیر جریان رهائی همگانی، این بخش ِاندک و خودرأی تنها به فکر رهائی تنگ نظرانه ی خود از ستم بیدادهای آشکار و ظلم گردن کلفت های استبداد مذهب و سرمایه سالاران داخلی و خارجی باشند. اما من هرگز گمان نبرده ام که ملتی به تنهائی توان پیروزی بر استبدادهای خودسر را داشته باشد. سرنوشت رهائی و نهائی همه ی ماها بشکل تنگی به هم گره خورده است سپاس

ما یا باهم علیه استبدادها و نابرابری، و برای نان و آزادی و حق تعین سرنوشت خویش و برای همگان مبارزه مشترک می کنیم و سپس قطعا پیروز می شویم؛ و یا همچون همیشه دچار خودبزرگ بینی مقطعی شده و فریب خورده و در دام های خودزنی اسیر گشته و با دسیسه های فراوان داخلی و جهانی که عمدتا ریشه ی مذهبی و ملی دارند همدیگر را زیر تیغ تیز بیداد می بریم. من، راه درستر و سازنده تری از فدرالیسم را سراغ ندارم. تاریخ خونبارمان هم گواه جنگ مذاهب و ملت هاست.