Skip to main content

ایشان درگذشته اند و ما ایرانی

ایشان درگذشته اند و ما ایرانی
Anonymous

ایشان درگذشته اند و ما ایرانی ها معمولاً درگذشتگان را می ستاییم همان طور که زندگان را بی پروا می نکوهیم. داوری دربارۀ کارنامۀ ایشان را باید به متخصصان تاریخ و مورخان آشنا به دوره‌ای که او درباره‌اش کار کرده واگذاشت. اما یک مورخ، حتی اگر اشتباه سیاسی کرده باشد، با این لحن و زبان از خطای سیاسی‌اش سخن نمی‌گوید: پرونده ی بنده چه بسا نابخشودنی‌تر از دیگران باشد؛ چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق! بدا که شور چنان برم داشت که اندوخته ‌ها و دانسته ‌ها را به زباله ‌دانی ریختم و در هماهنگی با جهل جماعت به خیابان‌ها سرازیر شدم. ادیبانه ‌تر بگویم: «گه زدم و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را قاشق قاشق می‌خورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه ‌ای خزیده ‌ام تا چه پیش آید.»
وظیفۀ مورخ کوشش در جهت نشان دادن علل اشتباه سیاسی است نه اظهار ندامت به این صورت شنیع و تاسف آور – البته اگر

اشتباهی صورت گرفته باشد. این جور اظهار ندامت‌ها برای بعضی از فعالان سیاسی آن دوره یا پیروان دیرآمدۀ رژیم گذشته می‌تواند خوشایند باشد. ایشان به جای این حرف ها باید، در مقام مورخ، آن دوره را هم از نظر داخلی و هم از نظر بین‌المللی بازسازی می‌کردند و علل پیوستن جوانان و روشنفکران را به ایدئولوژی‌های انقلابی نشان می‌دادند. در دوره‌ای که شاه مملکت انقلابی شده بود، چه ایرادی به یک مدرس دانشگاهی می‌توان گرفت. مگر استادش فریدون آدمیت به دنبال برافتادن شاه نبود. به گمان من خانم ناطق باید به دنبال ادبیات می رفت. گویا برای تحصیل در رشتۀ ادبیات هم به فرانسه رفته بود. خانمی بیش از اندازه احساساتی بود و به قول خودش شور برش می‌داشت. شور و احساساتش را بی حساب و کتاب در تحقیق تاریخی دخالت می داد. نمی توانست هنگام داوری تاریخی به هیجانات روحی اش مهار بزند. اسناد تاریخی را نمی سنجید. منابع گوناگون را باهم مقابله نمی کرد. به اسنادی که باب میلش بود، استناد می کرد و از آن اسناد هم تا جایی که با پیشداوری هایش سازگار بودند، استفاده می کرد. سند را یک خط در میان نمی‌خوانند. مورخ باید بتواند در کار تحقیق از احساسات خود فاصله بگیرد. او زمانی که طرفدار چریک ها بود، از میرزا رضای کرمانی یک چریک فدایی ساخت. زمانی که از انقلابی گری دست کشید و به ایدۀ دموکراسی و رواداری گروید، از میرزاآقاسی یک دموکرات تمام عیار ساخت، از کسی که به قول آدمیت احدی حق نداشت به گاو او کج نگاه کند و آشکارا خود را تبعه روس می دانست و پس از مرگ محمد شاه به سفارت روس پناه برد. یا زمانی که طرفدار ملی گرایی شد و گویا به زرتشتی گری پیوست، از حافظ قرآن یک زرتشتی ناب ساخت. متاسفانه نقد تاریخی در میان ما ناشناخته است. بگذارید زمان بگذرد، شاید جوان ترها که نمی شناختندش به ارزیابی کارنامه‌ اش بپردازند. البته خانم مهربان و صمیمی بود. در مدح سجایای خوب اخلاقی اش باید نوشت. اما همه چیز را به هم درنیامیزیم. امروز ما ایرانیان بیش از هر زمان دیگری نیاز به جدیت و احساس مسئولیت داریم. درگذشت خانم ناطق که زمانی حضور فرهنگی چشمگیری در میان ایرانیان خارج داشت، غم انگیز است. یادش را گرامی بداریم!