جناب لوایی دراین نوشتار،مسایل تاریخی_ فرهنگی بسیاری را طرح کرده و برای همه، حکم محکومیت ایرانیان را یکجا صادر فرموده اند.این نوشته بنظرمی رسد در یک اتاق فکرضد ایرانی طرح ریزی شده وایشان با قلم زیبا،آن راجمع بندی نموده و بنام خود انتشارداده است؛خوب این نظر بنده است ولوایی ادعا می کندکه چنین نیست ؛سخن اورا نا چاربایستی پذیرفت. اما مهم انتقادات وسئوالات مشخصی است که درزیر همین نوشته گرد آوری کرده تا به آن پاسخ دهم .ولی قبل از هرچیز انتقاددرست نویسنده را که«ایرانیان برای تغییر جهان ابتدا می باید خود را تغییر دهند» را پذیرفت ؛شخصا فکرمی کنم که مقالات انتقادی _ دشمنانه برای جامعه سیاسی _ روشنفکری ایرانیان بسیارمفید است به ویژه که دران ازکلمات و واژه ها ی شوک درمانی استفاده شود. بنابراین تکرار«من آنم که رستم بود، پهلوان» امروز برای حل بحران کشور ومنطقه مسخره و احمقانه است. ایران و
«اتاق فکر ایرانی نا امید و ناکام است»
«اندیشۀ ایرانی آدرس های تغییر را اشتباهی رفته است»
اتاق فکر؟
اما آنچه که ایرانیان را همیشه سوگوار عظمت گذشته ساخت حملۀ اعراب بود. فروپاشی فرهنگ ایرانی در برابر فرهنگ اعراب مسلمان آنچنان آنها را به آغوش تسلیم و عرفان و خیال سوق داد که هنوز هم از تاثیر آموزه های آن فرهنگ غالب رهایی نیافته اند. تصور کنید که به یکباره کوچه ها و خیابانها و کاخ های حکومتی زیر سایۀ معماری عربی رنگ عوض کردند. کاخ و بارگاه به قبه و مناره و مسجد تبدیل شد.
آیا رودررویی امروزِ ایران با جهان عرب و قطب سازیِ منطقه با شاخۀ دینی فرهنگ امید ِبرپاییِ عظمت پیشین در قالب آن خودی مستحیل است؟
آیا اصولاً با منطق شیعی گری میتوان به تغییر دنیای بیرون فکر کرد؟ و در صورت محقق شدن چنین امری آیا این تغییر جنسش تغییر از نوع ایرانی است یا اسلامی؟ اصولاً آیا این همه زور زدن بر تغییر جهان در قابلیت های فرهنگی که هنوز در درونش مسائل حل نشدۀ هویتی و ملی دارد موجود می باشد؟
در کل همۀ موارد مطروحه نشان می دهد که اتاق اندیشۀ ایرانی نا امید و ناکام است و اگر قصد دارد بر این نامیدی فائق آید ابتدا باید به جای تغییر جهان به تغییر در درون بپردازد. باید هم خودش را بازسازی کند و هم نحوۀ برخوردهایش را
معتقدم که تفکر ایرانی هنوز به آن سطح از انسجام و استحکام نرسیده است که بتواند تغییری در دنیای بیرون ایجاد کند. هنوز هم این تفکر دارد مراحل آزمونش را طی می کند.
اسلام سیاسی چه چیزی با خود داشت که ایرانیان به قول شما با آن همه سابقۀ تاریخی و عظمت فرهنگی شان با جان و دل تسلیم اسلام شدند؟
آیا حاکمیت اسلام سیاسی امروز با کمی تغییر تداوم حاکمیت اسلام سیاسی دیروزین نیست؟
آیا ضعف ساختارهای فکری خویش را قبول ندارید؟
در کل همۀ موارد مطروحه نشان می دهد که اتاق اندیشۀ ایرانی نا امید و ناکام است
وقتی عاجز از گفتمان در داخل هستید چگونه به گفتمان جهانی می اندیشید؟
معتقدم که تفکر ایرانی هنوز به آن سطح از انسجام و استحکام نرسیده است که بتواند تغییری در دنیای بیرون ایجاد کند.
از سلطنت طلبی آریایی تا ولایت مداری فقاهت هیچکدام نتوانسته اند متغیری در گسترش رفاه و امنیت و پیشرفت باشند.