جناب توکلی
Anonymous
جناب توکلی
از پاسخ احساسی شما به این نوشتار پرمغز که نوری بر بیماری فکری جامعهی ایران تابانده است بسیار تعجب نمودم به نظر میرسد این کامنت شما تحت تأثیر فشارهای طرفداران فشار و سرکوب و خفقان که شمشیر را بر مسدود نمودن روزنههای «آزاداندیشی» از رو بستهاند نوشته شده باشد که صد البته نتیجهی چنین دگماندیشیهایی وضعیت استبداد زدهی امروز این مملکت نفرین شده است. به قولی کسی که خواهان آزادی دیگران نباشد خود نیز قادر به چشیدن طعم آزادی نخواهد بود.
نوشتهاید:
"این نوشته بنظرمی رسد در یک اتاق فکرضد ایرانی طرح ریزی شده وایشان با قلم زیبا،آن راجمع بندی نموده و بنام خود انتشارداده است پایان نقل قول"
این نظر شما بطور کاملاً واضحی نشانگر نگاه سخیفنگر شما به اندیشمندان و نویسندگان منتسب به تورکهای آزربایجان و ایران میباشد. شما مثل اینکه متفکران تورک آزربایجانی را خیلی دستکم گرفتهاید که تصور مینمایید در جایی دیگر طرحریزی شده و ایشان به نام خودش انتشار داده است. این نظر بطور بارزی به تأسی از آن «تئوری توطئه»ی معروف که در درون حاکمیت ایران و اپوزیسیون تلاش میشود که تفکرات و حرکتهای متضاد، علیالخصوص گرایشات هویتطلبانه به «عاملی بیرونی» نسبت داده شود بیان شده است و اگر نگوییم «توهم» حداقل میتوانیم بگوییم نظر شما صرفاً «تصور شخصی» شماست که سند و مدرکی غیر از بیان شفاهی آن ندارید.
نوشتهاید "ما چیزی بنام «اندیشه ایرانی» ،«فکر ایرانی» و اصولا اتاق فکر ایرانی نداریم پایان نقل قول". آنچه من از مطلب جناب لوایی برداشت نمودم منظور ایشان از «اندیشهی ایرانی» برآیند تفکرات جامعهی ایران است که ماحصل آن وضعیت امروز این جغرافیا میباشد. همین آخوندهایی که اکنون داد خیلیها از دستشان به آسمان میرسد در واقع محصول همین «اندیشهی ایرانی» هستند یعنی مجموع تفکرات جامعهی ایران پدیدهای بنام «آخوند» را ایجاد و پرورش داده و حکومت را به دستشان سپرده است. «رژیم ولایت فقیه» هم در اصل ساخته و پرداختهی همین «اندیشهی ایرانی» است که البته وقتی ما از «اندیشهی ایرانی» صحبت مینماییم توجهی به اینکه ممکن است افرادی در این جامعه مخالف «آخوند» باشند نداریم بلکه روی هم انباشته شدن مجموع تفکرات جامعهی ایران تحت تأثیر تفکر شیعیگری سبب پرورش «آخوند» در دامن خود و نتیجتاً ایجاد «رژیم ولایت فقیه» شده است. باید واقعیتها را «بیطرفانه» پذیرفت اما متأسفانه برخلاف ادعای پایبندیتان به تفکر و عمل دموکراتیک در این کامنت شما «بیطرفی» و «انصاف» رعایت نشده است و دقیقاً همسو با تفکر دیگرستیز «جامعهی ایران» تلاش بر حذف و از میان بردن «تفکر مخالف» نمودهاید به همین خاطر است که در «جامعهی ایران» به تأسی از فرهنگ و تفکر استبدادی نهادینه شده در آن هیچ فرد «آزاداندیش» و پایبند به «اصول تفکر دموکراتیک» به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و پایین بودن ظرفیت فکری جامعه برای پذیرش تفکرات مخالف، پدید آورندهی وضعیت امروز جامعهی ایران شده است و تا زمانی که «تمامیتخواهی آریایی/فارسی» بر این مملکت حاکم است تصور شکلگیری حاکمیتی دموکراتیک کاملاً عبث است.
صرفنظر از آنکه جناب لوایی برای آزادی «آزربایجان جنوبی» از زندان استعمار و استثمار فارس مبارزه مینماید اما در نوشتهی ایشان حقایقی وجود دارد که کمتر کسی آنان را مورد اشاره قرار داده است که بخشی از آن را با اکراه هم که شده خود شما هم پذیرفتهاید.
وضعیت امروز جامعه ایران محصول «تاریخ» است و تاریخ ایران را هم همین «اندیشهی بیمار ایرانی» پدید آورده است. متفکران و فیلسوفان غربی با تلاش برای شناخت دردهای جامعهی خود با به چالش کشیدن «تفکر مسیحیت» با فراهم آوردن زمینهی گذار از «حاکمیت کلیسا» پایهگذار رنسانس فکری و فرهنگی شدند که نتیجهی آن در پیشرفت امروز کشورهای غربی نمایان است اما «عظمتطلبی» جامعهی ایرانی که با «نژادپرستی فارسی/آریایی» در هم تنیده است نه فقط سبب پیشرفت جامعهی ایران نشده است بلکه عامل سقوط و پسرفت آن نیز شده است که در این نوشتار این «اندیشهی بیمار» به چالش کشیده شده است. بر این عقیدهام تا زمانی که جامعهی ایران ضعفهای خود را بیطرفانه نپذیرفته و بر دفع آفتهای فکری خود اقدام ننموده است ایجاد حاکمیتی دموکراتیک در آن صرفاً در حد خواب و خیال باقی خواهد ماند.
"این نوشته بنظرمی رسد در یک اتاق فکرضد ایرانی طرح ریزی شده وایشان با قلم زیبا،آن راجمع بندی نموده و بنام خود انتشارداده است پایان نقل قول"
این نظر شما بطور کاملاً واضحی نشانگر نگاه سخیفنگر شما به اندیشمندان و نویسندگان منتسب به تورکهای آزربایجان و ایران میباشد. شما مثل اینکه متفکران تورک آزربایجانی را خیلی دستکم گرفتهاید که تصور مینمایید در جایی دیگر طرحریزی شده و ایشان به نام خودش انتشار داده است. این نظر بطور بارزی به تأسی از آن «تئوری توطئه»ی معروف که در درون حاکمیت ایران و اپوزیسیون تلاش میشود که تفکرات و حرکتهای متضاد، علیالخصوص گرایشات هویتطلبانه به «عاملی بیرونی» نسبت داده شود بیان شده است و اگر نگوییم «توهم» حداقل میتوانیم بگوییم نظر شما صرفاً «تصور شخصی» شماست که سند و مدرکی غیر از بیان شفاهی آن ندارید.
نوشتهاید "ما چیزی بنام «اندیشه ایرانی» ،«فکر ایرانی» و اصولا اتاق فکر ایرانی نداریم پایان نقل قول". آنچه من از مطلب جناب لوایی برداشت نمودم منظور ایشان از «اندیشهی ایرانی» برآیند تفکرات جامعهی ایران است که ماحصل آن وضعیت امروز این جغرافیا میباشد. همین آخوندهایی که اکنون داد خیلیها از دستشان به آسمان میرسد در واقع محصول همین «اندیشهی ایرانی» هستند یعنی مجموع تفکرات جامعهی ایران پدیدهای بنام «آخوند» را ایجاد و پرورش داده و حکومت را به دستشان سپرده است. «رژیم ولایت فقیه» هم در اصل ساخته و پرداختهی همین «اندیشهی ایرانی» است که البته وقتی ما از «اندیشهی ایرانی» صحبت مینماییم توجهی به اینکه ممکن است افرادی در این جامعه مخالف «آخوند» باشند نداریم بلکه روی هم انباشته شدن مجموع تفکرات جامعهی ایران تحت تأثیر تفکر شیعیگری سبب پرورش «آخوند» در دامن خود و نتیجتاً ایجاد «رژیم ولایت فقیه» شده است. باید واقعیتها را «بیطرفانه» پذیرفت اما متأسفانه برخلاف ادعای پایبندیتان به تفکر و عمل دموکراتیک در این کامنت شما «بیطرفی» و «انصاف» رعایت نشده است و دقیقاً همسو با تفکر دیگرستیز «جامعهی ایران» تلاش بر حذف و از میان بردن «تفکر مخالف» نمودهاید به همین خاطر است که در «جامعهی ایران» به تأسی از فرهنگ و تفکر استبدادی نهادینه شده در آن هیچ فرد «آزاداندیش» و پایبند به «اصول تفکر دموکراتیک» به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و پایین بودن ظرفیت فکری جامعه برای پذیرش تفکرات مخالف، پدید آورندهی وضعیت امروز جامعهی ایران شده است و تا زمانی که «تمامیتخواهی آریایی/فارسی» بر این مملکت حاکم است تصور شکلگیری حاکمیتی دموکراتیک کاملاً عبث است.
صرفنظر از آنکه جناب لوایی برای آزادی «آزربایجان جنوبی» از زندان استعمار و استثمار فارس مبارزه مینماید اما در نوشتهی ایشان حقایقی وجود دارد که کمتر کسی آنان را مورد اشاره قرار داده است که بخشی از آن را با اکراه هم که شده خود شما هم پذیرفتهاید.
وضعیت امروز جامعه ایران محصول «تاریخ» است و تاریخ ایران را هم همین «اندیشهی بیمار ایرانی» پدید آورده است. متفکران و فیلسوفان غربی با تلاش برای شناخت دردهای جامعهی خود با به چالش کشیدن «تفکر مسیحیت» با فراهم آوردن زمینهی گذار از «حاکمیت کلیسا» پایهگذار رنسانس فکری و فرهنگی شدند که نتیجهی آن در پیشرفت امروز کشورهای غربی نمایان است اما «عظمتطلبی» جامعهی ایرانی که با «نژادپرستی فارسی/آریایی» در هم تنیده است نه فقط سبب پیشرفت جامعهی ایران نشده است بلکه عامل سقوط و پسرفت آن نیز شده است که در این نوشتار این «اندیشهی بیمار» به چالش کشیده شده است. بر این عقیدهام تا زمانی که جامعهی ایران ضعفهای خود را بیطرفانه نپذیرفته و بر دفع آفتهای فکری خود اقدام ننموده است ایجاد حاکمیتی دموکراتیک در آن صرفاً در حد خواب و خیال باقی خواهد ماند.