Skip to main content

جناب علی بئی :

جناب علی بئی :
اسامه

جناب علی بئی :
ماشالله فارس دیلینی ده کی فارسلاردان یاخشی بیلیرسیز.

سست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سست گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضعیف گردانیدن . (از اقرب الموارد). خوار کردن . خوار شمردن . خوارداشت . ضعیف و سست شمردن . حقیر و سبک داشتن . سبک داشت . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). توهین که معمولاً استخفاف و کوچک شمردن استعمال میشود در لغت به معنی ضعیف ساختن است و در زبان عربی بجای آن اهانت گویند. (نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 1 شماره 2).

(اِ) خواری و زبونی و ناتوانی و سستی . (ناظم الاطباء): توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد. (سندبادنامه ص 72).

لغت‌نامه دهخدا
توهین . [ ت َ ] (ع مص ) سست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سست گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضعیف گردانیدن . (از اقرب الموارد). خوار کردن . خوار شمردن . خوارداشت . ضعیف و سست شمر...
توهین
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خوار کردن ، خوار داشتن . 2 - سُست کردن .
توهین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوهین] to[w]hin ۱. خواروخفیف‌ کردن.۲. [قدیمی] سست‌ کردن.۳. [قدیمی] ضعیف ‌کردن.
توهین
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهانت، بیحرمتی، تحقیر، خوارداشت، وهن ≠ تکریم ۲. اهانت کردن، بیحرمتی کردن، خوار داشتن، وهن کردن ≠ احترام گذاشتن ۳. خوار شمردن ۴. سست کردن
توهین
فرهنگ واژه‌های سره
دشنام، ناسزا
توهین
دیکشنری فارسی به عربی
استخفاف , اهانة , تشهير , مخالفة , وقاحة
واژه‌های مشابه
توهین
توهین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
affront, cut, brass, effrontery, flout, indignity, insult, invective, slap, slight, slur, snub, violation
توهین آمیز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
offensive, slighting, insulting
توهین شدید
دیکشنری فارسی به انگلیسی
outrage
توهین کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
affront, insult, slight, trash
توهین نامه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
libel
توهین آمیز
واژه‌نامه آزاد
زننده، موهن، خوارکننده
توهین کردن
واژگان مترادف و متضاد
اهانت کردن، بیحرمتی کردن، وهن کردن، خوار داشتن ≠ تکریم کردن، بزرگ داشتن
توهین امیز
دیکشنری فارسی به عربی
سيء
توهین به مقدسات
دیکشنری فارسی به انگلیسی
blasphemy, oath, sacrilege
توهین کردن به مقدسات
دیکشنری فارسی به انگلیسی
violate
مورد توهین قرار دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
dishonor
اشکارا توهین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة
توهین کردن به
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة
توهین به اسلام
دیکشنری فارسی به عربی
إساءة إلى الإسلام
توهین به مقدسات
دیکشنری فارسی به عربی
تدنيس المقدسات , کفر
توهین و تجاوز
فرهنگ گنجواژه
ستم.
تحقیر و توهین
فرهنگ گنجواژه
اهانت زیاد.
برهنه کردن کون خود و چرخاندن آن به طرف کسی برای توهین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
moon
جست‌وجو در متن
libel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توهین کردن به ، هجو نامه یا توهین نامه افترا ، تهمت ، توهین ، هجو ، افترا زدن libel ـ (1)
insultation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توهین
کشتر سک
لهجه و گویش مازنی
keshter sak نوعی توهین است
کاس خرنه
لهجه و گویش مازنی
kaas Kharne نوعی توهین است
ریچار بار کسی کردن
لهجه و گویش تهرانی
توهین کردن
فُحش و فَضیحت
فرهنگ گنجواژه
توهین.