Skip to main content

آقای رئوفی!

آقای رئوفی!
Anonymous

آقای رئوفی!
«من» تبریز 3 کیلو گرم است و «من» ری 6 کیلو. این «من» شما چند کیلو گرم است!؟ که این همه در نامه ی گشادتان از آن سخن گفته اید!؟ توجه بفرمایید:
1 - دعوت (کمیته مرکزی) از من و امثال من.
2 – من اگر می خواستم تحت تأثیر پلیس امنیتی قرارگیرم.
3 – من همه این موارد را قبل از اینکه در محفلی مطرح کنم، رسما به کمیته مرکزی اعلام کرده ام.
4 - (من) برای چندمین بار از شما (رفیق خاوری) سئوال می کنم. (اوه، اوه، اوه! کامران جان کمی رحم داشته باش!)
5 - در مصوبه ی کنگره، خطاب به امثال من.
6 - آنچه که من در مکاتباتم با کمیته ی مرکزی عنوان کرده ام.
7 - به اعتقاد من و براساس فاکتورهای روشن.
8 - (من) می دانم که اطلاعاتی را که به شما (رفیق خاوری) داده اند جانبدارانه و به کلی غلط است. ( بابا کعب الاخبار! بابا آش و تیلیت پرس!)
ادامه دارد...

9 - کمیته مرکزی حزب توده ایران بیانیه ای دادند بدون اینکه بدانند این پروژه یک سرش به پلیس وصل است. (من) چون آگاه به این ترفند رژیم بودم آن را درجا خفه کردم.(حالا بماند که چرا فقط آقای رئوفی و پلیس از ترفند مورد بحث آکاه بوده اند!!)
10 - حتی رفیق نیک آیین را هم در این پروسه وارد کرده بودند که من خطر را به او گوشزد نمودم و خوشبختانه پذیرفت.( بمیرم برایت که نگذاشتند جایگاه رفیق نیک آیین را که به حق جایگاه امثال تو بود در کمیته مرکزی داشته باشی!)
11 - می توانم با اطمینان بگویم که خطاب آن به امثال من است.
12 - سپاسگزارم که این بار از ادبیاتی منطقی تر در برخورد با من و امثال من استفاده شده است.
13 - من نه تنها از حزب جدا نشده ام، بلکه به روشنی اعلام نموده ام که فقط مرگ قادر است مرا از حزب توده ایران جدا کند.
(آقای رئوفی مثل اینکه آلزایمرتان خیلی پیشرفت داشته است!.. این جمله منقول از همین گشادنامه تفریحی شماست: «با نامه ی رسمی و توضیح علت آن، از تشکیلات حزب توده ایران خارج شدم.» آیا خارج شدن با جدا شدن فرق دارد!؟ به این می گویند مردی که مرده بود و خود نمی دانست!)
14 - من به روشنی و کتبا به تشکیلات حزب نوشته ام که مسئولی که برای اداره من برگزیده اید قابل اعتماد نیست. (و لابد حزب وظیفه داشته است که بر اساس نوشته شما عمل کند و این کار را نکرده است؟ بله؟! کامی جان چطور است که پیشنهاد کنیم حزب به شمار اعضای دل نازکش کمیته مرکزی داشته باشد تا کسی از تصمیمات رهبری حزب نرنجد!.. ها؟.. موافقی!؟ )
15 - متاسفانه کمیته مرکزی حزب توده ایران در مکاتبه ی رسمی در پاسخ به من، جانب آن عناصر را گرفت.
(واقعاً هم که چه قدر جای تأسف دارد و عجب کمیته مرکزی بد و وظیفه نشناسی هست که جانب پیامبر اولوالعزم کامران رئوفی را رها کرده و جانب عنصری که کامی جان قبولش ندارد را گرفته است! وامصیبتا!)
16 - رفیق خاوری گرانقدرم، من به عنوان فرزندی شلوغ و اعصاب خرد کن از شما سئوال می کنم (کامی جان! اگر در کل سخنانتان اندکی درستی بوده باشد در همین جمله هست. شلوغ و اعصاب خرد کن ! )
17 – (من) عتقاد راسخ دارم که این اپورتونیسم مزمن، حزب ما را نابود خواهد کرد.
(«اپورتونیسم مزمن»؟!. مزمن یعنی کهنه، یعنی زمان دار. این اپورتونیسمی که شما از آن سخن می گویید از چه زمانی در حزب وجود داشته است؟ از زمانی که مورد غضب افراد «شلوغ و اعصاب خرد کن» قرار گرفته است؟ از زمان رهبری قبلی که حتی یک انتقاد ساده را هم به آنها وارد نمی دانید و بوی کز پستان چسبیده به تنورتان بیش از همه خودتان را کیج کرده و به پرت و پلاگویی واداشته است؟ قبل تر از آن؟ از زمان روزبه که گفت تمام گلبول های خونش و همه ذرات وجودش توده ای هست و هرگز از اتهام رزیلانه و سخیف «اپورتونیسم مزمن» عنوان شده توسط دشمنان حزب و پیرمردان شلوغ و اعصاب خرد کن و خرفت و منم منم گو چیزی بر زبان نیاورد؟ شاید این حرف هم مثل بسیاری دیگر از گفته هاتان همینطوری و بی اختیار از دهان گشاد قلم سرگشاده نویستان بیرون تراویده است؟ لطفاً روشن تر بفرمایید، مزمن از چه زمانی؟ از زمان آموزگار طبقه کارگر ایران، ارانی؟ از زمان سردار توده ها حیدر عمواقلی؟ اگر به آنچه میگویید و به وجود «اپورتونیسم مزمن» در حزب توده ایران «عتقاد راسخ» دارید، پس خزعبلاتی بیش نیست این ادعا که « فقط مرگ قادر است مرا از حزب توده ایران جدا کند.»
غضنفر را گفتند حرف بزرگ بزن گفت: فیل! کرگدن!)