Skip to main content

دوستان عزیز صلواتی-حسن زاده-

دوستان عزیز صلواتی-حسن زاده-
آ. ائلیار

جنابان صلواتی-حسن زاده- و Anonymous، نظریات شما شامل این موضوعات است: زبان- استقلال- نیروی خارجی. راه حلها : 1- زبان یا زبانهای رابط را در یک سیستم غیر متمرکز مردمان مختلف به صورت دموکراتیک انتخاب میکنند. زبان رسمی : همه زبانها باید رسمیت داشته باشند. زبان غیر رسمی و رسمی چیز نادرست و تبعیض آمیزی ست .2- استقلال یا جدایی - یک فکر و تئوری ست. که امکان تحقق آن وجود ندارد. برای تحقق استقلال یا جدایی یک مردم یا ملت بدون دولت، سازمان، ارتش مردمی آبدیده در جنگ، موافقت اکثریت مردم، حمایت جهانی، و بی ثباتی حکومت مرکزی، و سالها جنک داخلی برای استقلال- نیاز هست. این چیزها هیچکدام در ایران موجود و مهیا نیست. تئوری استقلال به علت عدم زمینه عینی ذکر شده تنها یک خیال و رؤیاست. طراحان این خیال هم این را میدانند.3- بنابراین به نیروی خارجی و دخالت دولتها امید بسته اند.

از راه ایجاد « جنگ داخلی». طرفداران جنگ داخلی در ایران بین ملیتها و هم بین تمامیت ارضی خواهان وجود دارد. و همینطور بین نیروهای خارجی. خارجی ها و بخشی از تمامیت ارضی خواهان مثل بقایای سلطنت و غیره و حتی گروه هایی از ملیتها به دنیال چلبی سازی و چلبی شدن هستند -چه از داخل و چه از بیرون . فکر میکنند اینکار تنها توسط دخالت نیروی خارجی ممکن است و جنگ داخلی نعمت است که غولهای جهانی دخالت کنند. اندیشه جدایی خواهی نیز - جنگ داخلی و از این طریق دخالت خارجی را نعمت میداند و در این جهت میکوشد. در حقیقت هر دو طرف خواهان جنگ داخلی و دخالت خارجی هستند. چون هر دو طرف فاقد نیرو و شرایط عینی برای تحقق تئوری خود هستند.اشکال تمامیت خواه و جدایی خواه دوتاست: 1- هر دو ضعیف هستند 2- تئوریشان بر پایه عدم وجود شرایط عینی ست یعنی پایه بر هواست. از سوی دیگر امکان قدرت یابی این دو نیروی ضعیف در جامعه وجود ندارد. نیروی پیشرو که مخالف جنگ داخلی ست بسیار قوی ست. محتوای جامعه ایران در شرایطی ست که نیروی پیشرو توان آنرا دارد که اگر دخالت خارجی پیش بیاید و یا نیاید در هر دو حالت کنترول دموکراتیک جامعه را در دست بگیرد. بنا براین امکان فاجعه آفرینی تئوریهای مالاخولیایی جنگ داخلی و ایجاد رودهای خون برای تشکیل دیکتاتوریهای کوچک وابسته به سرمایه جهانی صفر است. این را هم اضافه کنم که ماهیت جنگ داخلی مورد بحث بین دو ناسیونالیسم آریایی و ملیتی ست. که ربطی به حل مسایل موجود در جامعه ندارد نیروی پیشرو دموکراسی خواه واقعی- ضد تبعیض غیر ناسیونالیست- رفع بیعدالتی اجتماعی - آن نیرویی ست که در هر حالتی توان کنترول دموکراتیک جامعه را دارد. سطح اندیشه این نیرو در داخل جامعه مثل چند کامنت نویس یا مقاله نویس و سخنران در خارج نیست که تفکرشان به علت جدایی از محیط عینی جامعه یخ زده است. «استقلال و اتحاد» در یک سیستم غیر متمرکز مثلاً فدرال یا مانند آن چیزی عملی و امکان پذیز است و دارای شرایط عینی -«اتحاد با تأمین استقلال ملیتها در امور خاص خود و امور عام ایران» . راه حل مشکل است. از طریق نظام فدرال یا مانند آن. اداره ایران با سیاست متمرکز- یا تجزیه ایران توسط ناسیونالیسم که نتیجه اش تشکیل دیکتاتوریهای کوچک است- ارتجاعی ست.جدایی شبیه میوه ای ست که اگر نرسیده باشد ضایع میشود و نتیجه عمل شکست است. و مربوط به اکثریت و اقلیت هم نمیشود. هر پدیده ای حاصل شرایط عینی خود است. بدون این شرایط شکست در انتظار است. شرایط جدایی بعد از تشکیل دولت فدرال دموکراتیک در ایران است که اگر این دولت حقوق اساسی واحد فدرال را رعایت نکند و بارها و بارها نقض کند ضروری میشود که مسئله جدایی دموکراتیک را مطرح کرد. و مسالمت آمیز جدا شد. در شرایط حاضر طرح این مسئله غیر عملی ست. حتی اکثریت مردم آذربایجان هم با آن موافق باشند. موانع زیاد است و اینکار تحقق ناپذیر. چرا؟ 1- وجود حکومت ایران 2- امتحان نشدن راه حل فدرال 3- عدم پذیرش در بین نیرو های سیاسی 4- نا معلوم بودن قبول یا رد مسئله از سوی خود مردم 5- عدم اطمینان به آینده بعد از جدایی مثلاً اقتصاد- سیاست- رفاه و...که همه مجهول اند. نه شرایط ذهنی هست و نه مادی. اینها وقتی رفع میشوند که دولت فدرال تجربه شود. مثبت یا منفی.