مقالهای از شخصی به نام فضل
ناشناس
مقالهای از شخصی به نام فضلالله موحد در تارنمای برهان که در تارنمای تابناک بازچاپ شد و در آن نظر ناصر پورپیرار مبنی بر دروغین و ساختگیبودن میراث جهانی تخت جمشید به گونهای دیگر بیان شده بود. به فاصله چند روز بعد نوشتاری دیگری از همین فرد در این دو تارنما به چاپ رسیده بود که این بار بیمحاباتر به میراث جهانی پاسارگاد پرداخته بود و آن را به کل ساختهشده در دهه ۴۰ خورشیدی دانسته بود.
بهراستی روشن نیست تا کی زمان و انرژی ما به جای کشف ناشناختهها درباره ایران، باید صرف اثبات وجود آفتاب در روشنایی روز شود! با این همه پروژه باستانزدایی از تاریخ ایران در سالهای گذشته با چنان توان و گستردگی و پیچیدگی آغاز به کار کرده است که چارهای جز رویارویی نیست.
دستاندرکاران این پروژه با بودجههای کلان، امکانات حرفهای و نیروهایی تماموقت و با پشتیبانی کامل برخی نهادها دست به کار شدهاند و پس از چاپ کتاب، اکنون در حوزه دستاندرکاران این پروژه با بودجههای کلان، امکانات حرفهای و نیروهایی تماموقت و با پشتیبانی کامل برخی نهادها دست به کار شدهاند و پس از چاپ کتاب، اکنون در حوزه فضای مجازی اینترنت به فعالیت مشغولاند و از این سو ما تقریبا هیچکدام از این عناصر را در اختیار نداریم. با این همه مهر و عشقی که به ایران و فرهنگ ایران و اصلاً خود دانش تاریخ و باستانشناسی داریم باعث میشود تا در اندازه توان، به پاسخگویی بپردازیم.
در این بخش نشان خواهم داد که غربیانِ خاورشناس، اگر دشمن ایران باستان نبودند، عاشق و دوستدارش نیز نبودهاند.
کتابهای یونانیان و بربرها اثر امیرمهدی بدیع و تاریخ هخامنشیان دانشگاه خرونینگن هلند (مجموعاً ۲۸ جلد کتاب نسبتا حجیم که خواندن آن به صورت مرتب میتواند چند سال زمان بگیرد) ما را با مجموعهای بزرگ از دادههای خام و تحلیلهای پخته روبرو میسازد. به صورت کلی یک نکته پس از بررسی این دو اثر ممتاز و برتر در حوزه تاریخ ایران باستان بر خواننده مسجل میشود و آن این است: خاورشناسان و تاریخنویسان اروپایی/آمریکایی با پیشداشتهایی بسیار منفی و تیره و تار به تاریخ شرق باستان و گل سرسبد آن یعنی ایران باستان پرداخته و با کمترین اندازه ممکن از انصاف و بیطرفی تا آنجا که توانستهاند از نقاط مثبت آن کاسته و نقاط ضعف را زیر نیرومندترین ذرهبینها نهادهاند.
در نوشتارهای عالیجنابان باستانستیز در ایران مدام بر این نکته تاکید میشود که هدف از باشکوه جلوهدادن و تعریف و تمجید تاریخ دوران باستان و کوروش و داریوش و فرهنگ مردم باستان از سوی دانشمندان غربی چیست؟ و سپس نتیجههایی شگفتانگیز گرفته میشود. حال آنکه به هر دوره از پژوهشهای غربیان درباره تاریخ و فرهنگ باستان نگاه میکنیم، تعریف و تمجید خاصی نمیبینیم.
درست در همان زمانی که کتاب یونانیان و بربرها، که نمایانگر ۲۵۰۰ سال دروغ و تهمت و تحقیر غربیان نسبت به ایرانیان (از یونانیان باستان تا اروپاییان قرن بیستم) به گونهای ناقص در ایران ترجمه و منتشر شد، در کتاب دیگری به نام خدمات متقابل اسلام و ایران، نویسنده، همه گزارههای ضدایرانی را یکجا در کنار هم گرد آورده بود تا ثابت کند ایران باستان، پدیدهی دندانگیری نبوده است. چندی بعد در همان زمانی که کارگاههای هخامنشیپژوهی در هلند آغاز به کار کرد تا غرب پس از مدتها به بیانصافی و بیرحمی خود نسبت به تاریخ شرق، اعتراف کند، در ایران کتابی درباره کوروش بزرگ به چاپ رسید که نویسنده ایرانی، او را غارتگر و خونریز شناسانده بود.
آشنایان با تاریخ و فرهنگ و کارهای تالیفی در ایران بسیار خواندهاند که پژوهشگران اروپایی و بهویژه یهودیان در حق تاریخ ایران باستان ستم روا داشته و تا آنجا که توانسته آن را کوچک داشتهاند تا مبادا ایرانیان باستان جای یهودیان را به عنوان نخستین ملت متمدن خداپرست و دیندار بگیرند.
در همین اوضاع و احوال است که صدای دیگری به گوش میرسد که نهتنها این غربیان و پژوهشگران یهودی به تاریخ و فرهنگ باستانی ایران ستم روا نداشتهاند، بلکه آن را بیش از اندازه بزرگنمایی کردهاند و حتی میتوان گفت اساسا پدیدهای به نام شکوه و بزرگی باستانی ایران تا اندازه زیادی ساخته و جعلشده به دست آنان است. مجموعه کتابهای ناصر پورپیرار و همچنین عبدالله شهبازی در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ خورشیدی در همین راستا طبقهبندی میشود. اینان با ذکر یک پرسش کارهای پرحجم خود را ارائه دادهاند و آن اینکه: چرا آنان دایه مهربانتر از مادر برای تاریخ و فرهنگ و میراث باستانی ما شدهاند؟
در این بخش نشان خواهم داد که غربیانِ خاورشناس، اگر دشمن ایران باستان نبودند، عاشق و دوستدارش نیز نبودهاند.
کتابهای یونانیان و بربرها اثر امیرمهدی بدیع و تاریخ هخامنشیان دانشگاه خرونینگن هلند (مجموعاً ۲۸ جلد کتاب نسبتا حجیم که خواندن آن به صورت مرتب میتواند چند سال زمان بگیرد) ما را با مجموعهای بزرگ از دادههای خام و تحلیلهای پخته روبرو میسازد. به صورت کلی یک نکته پس از بررسی این دو اثر ممتاز و برتر در حوزه تاریخ ایران باستان بر خواننده مسجل میشود و آن این است: خاورشناسان و تاریخنویسان اروپایی/آمریکایی با پیشداشتهایی بسیار منفی و تیره و تار به تاریخ شرق باستان و گل سرسبد آن یعنی ایران باستان پرداخته و با کمترین اندازه ممکن از انصاف و بیطرفی تا آنجا که توانستهاند از نقاط مثبت آن کاسته و نقاط ضعف را زیر نیرومندترین ذرهبینها نهادهاند.
در نوشتارهای عالیجنابان باستانستیز در ایران مدام بر این نکته تاکید میشود که هدف از باشکوه جلوهدادن و تعریف و تمجید تاریخ دوران باستان و کوروش و داریوش و فرهنگ مردم باستان از سوی دانشمندان غربی چیست؟ و سپس نتیجههایی شگفتانگیز گرفته میشود. حال آنکه به هر دوره از پژوهشهای غربیان درباره تاریخ و فرهنگ باستان نگاه میکنیم، تعریف و تمجید خاصی نمیبینیم.
درست در همان زمانی که کتاب یونانیان و بربرها، که نمایانگر ۲۵۰۰ سال دروغ و تهمت و تحقیر غربیان نسبت به ایرانیان (از یونانیان باستان تا اروپاییان قرن بیستم) به گونهای ناقص در ایران ترجمه و منتشر شد، در کتاب دیگری به نام خدمات متقابل اسلام و ایران، نویسنده، همه گزارههای ضدایرانی را یکجا در کنار هم گرد آورده بود تا ثابت کند ایران باستان، پدیدهی دندانگیری نبوده است. چندی بعد در همان زمانی که کارگاههای هخامنشیپژوهی در هلند آغاز به کار کرد تا غرب پس از مدتها به بیانصافی و بیرحمی خود نسبت به تاریخ شرق، اعتراف کند، در ایران کتابی درباره کوروش بزرگ به چاپ رسید که نویسنده ایرانی، او را غارتگر و خونریز شناسانده بود.
آشنایان با تاریخ و فرهنگ و کارهای تالیفی در ایران بسیار خواندهاند که پژوهشگران اروپایی و بهویژه یهودیان در حق تاریخ ایران باستان ستم روا داشته و تا آنجا که توانسته آن را کوچک داشتهاند تا مبادا ایرانیان باستان جای یهودیان را به عنوان نخستین ملت متمدن خداپرست و دیندار بگیرند.
در همین اوضاع و احوال است که صدای دیگری به گوش میرسد که نهتنها این غربیان و پژوهشگران یهودی به تاریخ و فرهنگ باستانی ایران ستم روا نداشتهاند، بلکه آن را بیش از اندازه بزرگنمایی کردهاند و حتی میتوان گفت اساسا پدیدهای به نام شکوه و بزرگی باستانی ایران تا اندازه زیادی ساخته و جعلشده به دست آنان است. مجموعه کتابهای ناصر پورپیرار و همچنین عبدالله شهبازی در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ خورشیدی در همین راستا طبقهبندی میشود. اینان با ذکر یک پرسش کارهای پرحجم خود را ارائه دادهاند و آن اینکه: چرا آنان دایه مهربانتر از مادر برای تاریخ و فرهنگ و میراث باستانی ما شدهاند؟