رفتن به محتوای اصلی

دامون گلریز، مهدی فتاپور و گردهمایی اتحاد جمهوریخواهان

دامون گلریز، مهدی فتاپور و گردهمایی اتحاد جمهوریخواهان

 

 

دامون گلریز و مهدی فتاح پور

در میان کسانی که در دهمین گردهمایی اتحاد جمهوریخواهان سخنرانی کردند حضور «دامون گلریز» فعال سیاسی مشروطه خواه جلب نظر کرد. قبل از تکمیل این مطلب دیدم که کیانوش توکلی نیز ویدیویی در همین زمینه در سایت گذاشته که تماشای آنرا توصیه می کنم. دامون گلریز در حین سخنرانی گاهی با تواضع خود را یک «سلطنت طلب» - بجای اصطلاح مشروطه خواه - خطاب می‌کرد  که از نگاه من تلاشی نیز در این راستا بود که به حاضران نشان دهد که میتوان سلطنت طلب بود و با بخش بزرگی از عقاید سیاسی شرکت کنندگان در همایش همسو بود و اگر کسانی از عنوان سلطنت طلب برای تحقیر یا فحش سیاسی استفاده می کنند بدانند که این نقطه ضعف نیست.  

 دامون گلریز در توجیح چرایی حضور اینترنتی خود بعنوان سخنران در گردهمایی دو بار به مهدی فتاپور یا «لابی» مهدی فتاپور اشاره داشت. این وضعیت از یک طرف باعث دلگرمی و از طرف دیگر باعث تاسف شد که چرا پس از 45 سال که از سال 57  میگذرد هنوز باید در این پیرانه سری اینقدر عدم تحمل بالا باشد که برای دعوت از کسی مثل دامون گلریز، استاد روابط بین الملل و مدرس دانشگاه بدون توجه به تمایلات سیاسی او نیاز به لابی گری باشد. مگر تمایل سیاسی دامون گلریز چیست که این مقدار حساسیت برانگیز باشد؟ اگر بخواهیم این نوع امتناع از یک مشروطه خواه را با نوع اروپایی اش مقایسه کنیم فعالین احزاب اروپایی تنها در مقابل احزابی با ایدئولوژی‌هایی مانند راسیسم و نازیسم حاضر به نشست و برخاست نیستند. آن اروپایی اگر بشنود که برخی ایرانیان تبعیدی از نشستن در کنار مونارکیست ها خود داری می‌کنند ابروهای تعجبش بالا میرود و هیچ توجیحی نمیتواند او را قانع کند. دلیل امتناع از حضور دامون گلریز چیزی نیست مگر عدم تحمل دیگری و این حقیقت تلخ که در ذهنیت بسیاری از  آقایان و خانم های شرکت کننده در همایش هنوز نگاه همان جوانک کم تجربه و انقلابی سال 57 فعال است. همان جوانکی که پایوران نظام سابق را مشتی ساواکی و مزدوران شاه می خواند. جوانکی که در تبعید هم نگاهش به مشروطه خواهان نگاهی بود که با ساده لوحی عقیده داشت که مشروطه خواهان نه انسانهایی با اهدافی شرافتمندانه و  ایران ساز بلکه مشتی عقل باخته اند که عاشق نوکری پادشاهان هستند تا امورات شان بگذرد.  در ذهنیت این پیری که امروز با حضور دامون گلریز مشکل دارد هنوز آن جوانک بی تجربه سابق حضوری بس قوی دارد و حاضر نیست به این فکر کند که یک استاد علوم سیاسی شاید بجز «مرض نوکری» دلیل دیگری برای مشروطه خواه بودنش داشته باشد. چه بسا مهدی فتاپور و لابی او سرزنش ها نیز از اطرافیان «پیرجوان»  خود بابت دعوت از دامون گلریز شنیده باشند. این قبیل «پیرجوان» های جمهوریخواه تحمل کسانی مثل دامون گلریز یا مهرداد خوانساری یا شهریار آهی و داریوش همایون را ندارند و دلیل آن کاملا مشخص است: دامون گلریزها و داریوش همایون ها خلاف تصویری هستند که آن جوانک سال 57 از یک کارمند دولت شاهنشاهی در ذهنش داشت و امروز نیز هر هوادار نظام پادشاهی را با چوب همان نگاه میراند. جوانک سابق دلش میخواهد  با کینه ای شتری (و غیر سیاسی!) سلطنت طلب را در قامت لمپنی ببیند که عکس رضاپهلوی در دست دارد و به عالی پیام -هالو- انگشت میرساند تا بتواند در رسانه ها او را بجای دامون گلریز و شهریار آهی بنشاند و به وسیله او مردم را از خطر بازگشت پهلوی ها بترساند و در کنار این ترساندن - برخی شان - برای  حسن نصرالله اشک و آه و مویه کنند و برای جمهوری اسلامی ناز و عشوه بیایند. چه ترحم برانگیز است که ببینی پس از 45 سال از آن انقلاب نکبت بار  این گونه سیاست ورزی از نوع  مهدی خلجی، علی افشاری و  فرخ نگهدار را شاهد باشی. این که این حضرات خود را نه طرف حساب کسانی مثل شهریار آهی  و دامون گلریز  بلکه خود را طرف حساب لمپن هایی قرار میدهند که به عالی پیام انگشت می رسانند و طبیعتا به همان سطح هم نزول می کنند و جدی گرفته نمی شوند. این یک روش بغایت سخیف و نشان تشخیص ندادن تفاوت دوغ و دوشاب در سیاست است که در عمل چیزی بجز انجام ماموریت «تهمت زنی و انگ زنی و بدنام کردن» و دامن زدن به اختلافات اپوزیسیون با فتوای امثال مصباح یزدی و خامنه ای نیست. اینها آبشخورشان همانجاست که آبشخور تهمت زنندگان به مولوی عبدالحمید.  شاید خواننده همین ایراد را به من بگیرند که من نیز دارم انگ و تهمت میزنم و از من مدرک طلب کند. هرگز مدرکی در این مورد نمی توان نشان داد و چه بسا مدرکی هم نباشد که بشود نشان داد اما در عمل نتیجه عمل سیاسی امثال مهدی خلجی و علی افشاری در عمل پیگیری همان هدف است که مصباح یزدی و خامنه ای فتوایش را داده اند. گریه کردن برای حسن نصرالله ظلم به گورخواب تهرانی و کودک بلوچی است که زیر آفتاب درس می خواند. اگر با این توضیحات بازهم کسی حرف مدرک میزند مسلما در مکتب «درس خارج» مصباح یزدی تعلیم گرفته است و شریک ظلم به آن گورخواب تهرانی و کودک بلوچ است. 

دیگرانی که به نتایجی مشابه رسیده اند 

بی انصافی است اگر بگوییم در میان جمهوریخواهان تنها مهدی فتاپور است که نگاهش به مشروطه خواهان و اتحاد اپوزیسیون تغییر کرده. سالهاست که علاوه بر مهدی فتاپور جمهوریخواهان بسیاری مواضع مثبتی در قبال شاهزاده و مشروطه خواهان داشته اند و مشخص ترین آنها دکتر جمشید اسدی که در پی بیانیه «پیمان نوین» شاهزاده تلاش های بسیاری برای همگامی جمهوریخواهان با شاهزاده داشت. و باز بی انصافی است اگر یاد نکنیم از جمهوریخواهانی که با شجاعت  و بدون هراس از متلک ها و طعنه های همگنان شان با گذاردن اسم و مضای شان از منشور مهسا حمایت کردند و در راه برقراری اتحاد بین اپوزیسیون تلاش کردند. امروز جمهوریخواهان بسیاری هستند که الزامات و شرایط زمانه را درک کرده اند و نگاه گذشته را به امر سیاست ندارند.

گروهبندی ایدئولوژیک بجای دعوا بر سر شکل نظام 

این یک کج فهمی در سیاست است که گروهبندیهای سیاسی نه بر اساس نگرش های ایدئولوژیک در سیاست و اقتصاد بلکه بر اساس موافقت یا مخالفت با شکل نظام جمهوری یا پادشاهی صورت میگیرد. آیا نیاز به تأکید و یادآوری است که شکل نظام در یک بعد از ظهر در مجلس موسسان تکلیفش روشن خواهد شد و ما در حال حاضر در روند کوچکترین تاثیری نداریم؟ مخالفت با نظام سلطنتی هزینه ای بس سنگین و بی حاصل برای جمهوریخواهان در این 45 ساله داشته است که اصلا نیازی نبود. در ایران فرضا جمهوری پس از رژیم نکبت اسلامی حتما یک حزب لیبرال دمکرات توسط ایرانیان «سابقا جمهوریخواه در تبعید» ایجاد خواهد شد. من دلیلی نمی بینم که بعنوان یک «مشروطه خواه سابق» نتوانم عضو حزب لیبرال دمکرات در «کشور جمهوری ایران» باشم. آیا کسی یا قدرتی میتواند از این حق شهروندی من جلوگیری کند؟ حتا بنیانگذاران - سابقا جمهوریخواه در تبعید- حزب لیبرال دمکرات نیز نمیتوانند منع قانونی یا اساسنامه ای برای ایجاد تبعیض و جلوگیری از عضویت من در این حزب ایجاد کنند. در ایران جمهوری فردا که مردم رای شان را در رفراندم و یا مجلس موسسان داده اند دیگر جایی برای بحث پیرامون شکل نظام باقی نمی ماند و کسانی مانند شهریار آهی، مهدی فتاپور، دامون گلریز و مهران براتی و دیگران از لیبرال تا سوسیالیست که امروز نقطه افتراق شان شکل نظام است فردا روز در پارلمان ایران ناچارند در کنار هم برای ساختن ایران آینده باهم همکاری داشته باشند و چه بسا هموند حزبی یکدیگر هم باشند. اینچنین است اگر شکل نظام در مجلس موسسان یا رفراندم پادشاهی تعیین شود، بازهم از لیبرال تا سوسیالیست بناچار با گردن نهادن به قانون اساسی در پارلمان ایران به فکر ایران آینده خواهند بود. در این میان یک شب که این «آیندگان» پس از یک روز پر مشغله در پارلمان شامی را در کنار هم میخورند و آخر شب سرشان با ویسکی گرم می‌شود تازه متوجه می‌شوند که چه همکاران و یاران مفیدی را در سالهای تبعید دشمن داشته‌اند و چه انرژی‌ها که بر علیه یکدیگر به هدر ندادند. آیا سخت است این جام آینده‌نگر را اکنون در نظر بیاوریم؟ 

اگر ما به چنین جمعبندی در اپوزیسیون برسیم که خود را نه بر اساس شکل نظام بلکه بر اساس عقاید ایدئولوژیک تعریف کنیم دیگر جایی برای دعوا بر سر شکل نظام در آینده نخواهد بود و ما از شر این مشکل انرژی بر راحت خواهیم شد و از نیرو و امکانات هردو جناح برای پیشبرد امر سیاست و گذار از جمهوری اسلامی میتوانیم سود ببریم

«ما» و شاهزاده

در چنین شرایطی دیگر پرداختن به شاهزاده و مواضع و سخنان او بی ارتباط به این فعالیت ها میشود. هرکسی - دردونش چه موافق و چه مخالف شکل نظام پادشاهی-  انتقادی به شاهزاده داشته باشد بدون به میان کشیدن پای نیروی متبوعش -از لیبرال تا سوسیالیست-  این آزادی را طبیعتا میتواند داشته باشد که انتقاد شخصی اش را نسبت به شاهزاده داشته باشد و رسانه ای کند و برای این کار نیازی ندارد از نیروی متبوعش اجازه بگیرد.  شاهزاده در پهنه سیاسی ایران در واقعیت یک «فرد سیاسی منفرد» است با برنامه های سیاسی خود مثل سایر منفردین. اشتباه است اگر تشکل های سیاسی خود را طرف حساب شاهزاده یا هر منفرد دیگری بکنند. نیروهای سیاسی شاهزاده را باید به حال خود واگذازند و به طرح های آینده بپردازند چرا که این احزاب و نیروهای سیاسی و ایدئولوژی ها هستند که باهم رقابت خواهند کرد و تشکیل دولت خواهند داد نه پادشاه یارئیس جمهور «در نظام پارلمانی و تشکیل دولت توسط نخست وزیر». 

یک سوال

حال اگر بحث کسل کننده جمهوری یا پادشاهی را کنار بگذاریم.. اگر همین امروز رژیم سقوط کند برنامه نیروهای سیاسی برای تصدی وزارتخانه های گوناگون چیست و چه برنامه‌ای دارند؟ برای وزارتخانه هایی مثل آموزش و پرورش ، نفت، بهداری، صمت، دادگستری، و غیره نیروهای سیاسی تبعیدی چه برنامه‌هایی را در نظر دارند؟ راحت میتوانم بگویم که نود درصد فعالین سیاسی از ساز و کار وزارتخانه هایی که مدعی اش هستند خبر ندارند. آیا این عیب و غفلتی بس بزرگ نیست؟ آیا سیاست برای ایرانیان تبعیدی تنها در موافقت یا مخالفت با شاهزاده خلاصه میشود؟

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محسن کردی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید