داستان باستانشناسان غربی در
ناشناس
داستان باستانشناسان غربی در ایران
نیک است بدانیم که غربیان، تاریخ همه کشورهای جهان را مو به مو بررسی کرده و وجب به وجب خاک کشورهای کهن را کاوشهای باستانشناختی کردهاند. این منحصر به ایران یا خاورمیانه یا آسیا نیست. زحمت کشیدهاند، پول خرج کردهاند و کسان فراوانی عمر خود را گذاشتهاند. نه برای آن ملتها که برای خودشان.
هرکس احیانا پس از خواندن کتابها یا مقالاتی، گمان بردهاست که حاصل تلاشهای ۱۵۰ ساله غربیان استعمارگر در زمینه باستانشناسی، به ایران و ایرانی سود رساندهاست، سری به موزههای لوور پاریس، بریتیش میوزیوم لندن، آرمیتاژ سن پترزبورگ، متروپولیتن نیویورک، انستیتو شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و برلین و … بزند. تا پی برد که ....
هرکس احیانا پس از خواندن کتابها یا مقالاتی، گمان بردهاست که حاصل تلاشهای ۱۵۰ ساله غربیان استعمارگر در زمینه باستانشناسی، به ایران و ایرانی سود رساندهاست، سری به موزههای لوور پاریس، بریتیش میوزیوم لندن، آرمیتاژ سن پترزبورگ، متروپولیتن نیویورک، انستیتو شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و برلین و … بزند. تا پی برد که هزینههای مادی و معنوی موسسات و دانشگاههای غربی در ایران و دیگر کشورهای باستانی اساسا یک صنعت یا تجارت سودبخش بوده است. یعنی تیمهای کاوش باستانشناسی که از سوی موزههای لوور و بریتیش میوزیوم به ایران و عراق دوران قاجار/عثمانی فرستاده میشدند، نتیجه کارشان بزرگی و آبادی این دو موزه بوده است و نه کشورهای صاحب آثار. اگرچه نتیجه حاشیهای کار آنان، این بود که بازدیدکنندگان غربی این موزهها پی به تمدن بزرگ ایران باستان برند. ولی نتیجه اصلی آبادی لوور و بریتیش میوزیوم و تخلیه و ویرانی سایتهای باستانی ایران و عراق بود. این را همین امروز با نگاه به سایت باستانی شوش میبینیم. در آنجا هیئت فرانسوی که بنابر قراردادی انحصاری کاوشهای باستانی ایران را در زمان قاجار بر دوش داشت، هر آن چیزی که مهم و قابل حمل بود را برد و آنچه قابل حمل نبود را هم خرد کرد و برد و سپس در لوور مرمت کرد. سرستونی بزرگ و عظیم که فرانسویان با فناوری ۱۰۰ سال پیش توان حمل و گذاشتن آن به درون کشتی را نداشتند را خرد کردند و به لوور بردند که اکنون در آنجاست. با خود بیاندیشید که ۲۵۰۰ سال پیش در زمان هخامنشیان، چنین سرستونی چگونه ساخته و حمل شده است؟ سپس تیم فرانسوی با خشتهای باقیمانده در شوش، قلعهای بزرگ بنا کردند. آن هم به سبک اروپایی که به قلعه فرانسویها معروف است! [۲]
پس از لغو قرارداد انحصاری کاوشهای باستانی در دوره پهلوی، اوضاع به مراتب بهتر شد و تیمهای باستانشناسی آمریکایی، آلمانی و فرانسوی با دیدی نوین به دانش باستانشناسی نگریستند. با این همه در این زمان هم بخشی از اشیا و آثار به خارج انتقال یافته است و ما دچار آسیب شدهایم. نمونهاش ارنست هرتسفلد آلمانی که با همه خدماتش بهویژه بازسازی بخشی از تختجشمید که امروز به عنوان حرمسرا و موزه تخت جمشید وجود دارد، اصلا به جهت قاچاق اجناس از سوی دولت وقت ایران اخراج شد و جانشینش اریک اشمیت هم تا آنجا که توانست و شرایط اجازه داد اجناسی را برای خود و نزدیکانش به غنیمت برداشت و تا مدتها به دوستانش هدایای زیرخاکی میداد.
آلبرت اومستد، تاریخنگار سرشناس آمریکایی با توجه به دستاوردهای همین تیم آمریکایی دانشگاه شیکاگو بود که کتاب نامی امپراتوری هخامنشی (ترجمه محمد مقدم) را نوشت که بسیار کامیاب و پرفروش بود. برویم این کتاب را بخوانیم و ببینیم آیا خبری از تمجید و تحسین از ایران باستان هست یا اینکه این کتاب یک کیفرخواست بزرگ و نیرومند بر ضد تاریخ و فرهنگ دوره باستان و هخامنشیان است؟ و سپس حکم دهیم که غربیان عاشق و شیفته هخامنشیان بودند و آنگاه آن را سیاست نهادهای تصمیمساز بینالمللی و استعماری بدانیم!
به شما اطمینان میدهم که نگاه تیره و کوچکانگارانه به ایران باستان از سوی غربیان از چند صدسال پیش از قدرتگیری یهودیان آغاز شده و پس از این نقطه عطف مهم برای عالیجنابان نیز بیکمترین دگرگونی ادامه یافته و به عصر حاضر رسیده است.
پس از لغو قرارداد انحصاری کاوشهای باستانی در دوره پهلوی، اوضاع به مراتب بهتر شد و تیمهای باستانشناسی آمریکایی، آلمانی و فرانسوی با دیدی نوین به دانش باستانشناسی نگریستند. با این همه در این زمان هم بخشی از اشیا و آثار به خارج انتقال یافته است و ما دچار آسیب شدهایم. نمونهاش ارنست هرتسفلد آلمانی که با همه خدماتش بهویژه بازسازی بخشی از تختجشمید که امروز به عنوان حرمسرا و موزه تخت جمشید وجود دارد، اصلا به جهت قاچاق اجناس از سوی دولت وقت ایران اخراج شد و جانشینش اریک اشمیت هم تا آنجا که توانست و شرایط اجازه داد اجناسی را برای خود و نزدیکانش به غنیمت برداشت و تا مدتها به دوستانش هدایای زیرخاکی میداد.
آلبرت اومستد، تاریخنگار سرشناس آمریکایی با توجه به دستاوردهای همین تیم آمریکایی دانشگاه شیکاگو بود که کتاب نامی امپراتوری هخامنشی (ترجمه محمد مقدم) را نوشت که بسیار کامیاب و پرفروش بود. برویم این کتاب را بخوانیم و ببینیم آیا خبری از تمجید و تحسین از ایران باستان هست یا اینکه این کتاب یک کیفرخواست بزرگ و نیرومند بر ضد تاریخ و فرهنگ دوره باستان و هخامنشیان است؟ و سپس حکم دهیم که غربیان عاشق و شیفته هخامنشیان بودند و آنگاه آن را سیاست نهادهای تصمیمساز بینالمللی و استعماری بدانیم!
به شما اطمینان میدهم که نگاه تیره و کوچکانگارانه به ایران باستان از سوی غربیان از چند صدسال پیش از قدرتگیری یهودیان آغاز شده و پس از این نقطه عطف مهم برای عالیجنابان نیز بیکمترین دگرگونی ادامه یافته و به عصر حاضر رسیده است.