۵- لازم به ذکر است که از زمان
ناشناس
۵- لازم به ذکر است که از زمان پهلوی دوم، کاوشگران ایرانی هم پای به عرصه نهادند و در همه فصول کاوشها یا خودشان مسئولیت داشتند و یا بر کار نظارت میکردند و اساسا تربیتشده دست همان باستانشناسان غربی مورد اشارهاند. شادروان عزتالله نگهبان و همچنین پروفسور یوسف مجیدزاده خوشنامترین باستانشناسان ایرانی دانشآموخته همان دانشگاه شیکاگو هستند که مسئول جنایت فرهنگی مورد اشاره آقایان هخامنشیستیز در تخت جمشید قلمداد میشود. (شادروان مسعود آذرنوش نیز دستپرورده همین باستانشناسان آمریکایی بود) بنابراین وارون آنچه ایشان گمان میکنند، سخن گفتن از این کشف بزرگ! تنها دامن غربیان را نمیگیرد و تهمتی بزرگ به جامعه باستانشناسی ایران بهویژه بزرگان قدیمی آن است که یا همکار باستانشناسان غربی بودهاند
و یا پس از این همه سال کاوش و حفاری در سایتهای باستانی، به این نمونههای مشکوک بر خورده و سکوت کردهاند و در بهترین حالت به اندازه پژوهشگرانی درجهچندم دانش و بینش نداشتهاند تا پی به این جعل بزرگ تاریخی ببرند.
۶- وارون زیگورات چغازنبیل، تختجمشید و پاسارگاد را همچون تخت سلیمان آذربایجان در همه طول تاریخ میشناختهاند. آسیوخلوس به تختجمشید، پرسپولیس گفته و هرودوت به پاسارگاد اشاره دارد. شاهان ساسانی سنگنوشتههایی به خط و زبان پهلوی در تخت جمشید به یادگار گذاشتهاند. پس از اسلام نیز تخت جمشید با نامهای گوناگون از جمله مسجد سلیمان بن داوود (تاریخ مسعودی_جلد ۴) یا دارالملک سلیمان (اصطخری) یا کاخ جمشید (ابن بلخی) شناخته میشده است. عضدالدوله دیلمی کتیبهای به خط کوفی در آنجا به یادگار گذاشته و کتیبههایی به فارسی و عربی تا دوره قاجاری یافت شده است
وارون آنچه جناب موحد و پیش از او پورپیرار گمان میکنند کشف کردهاند، نخستین باستانشناسان جدی از آغاز کار خود بر این نکته تاکید داشتهاند که تختجمشید بنایی پایان یافته نیست. چراکه بنا بر سنت، هر پادشاهی اثر یا آثاری بر آن میافزود. چندین پادشاه هخامنشی در تختجمشید نوشتاری از خود یادگار گذاشتهاند. با توجه به یورش اسکندر به ایران و پادشاهی کوتاهمدت داریوش سوم و البته پیش از آن قتل نابهنگام اردشیر سوم کاملا بدیهی است که بینندهی سنگهای تراشنخورده یا نیمهتراش و نگارههای ناکامل باشیم. دیگر آنکه آیا بخشهای صافشده نگارهها واقعا همگی ناقصی و نیمهکارهبودن کار را میرساند یا میتواند دلیل فرسایش و ویرانی عمدی – سهوی باشد؟ بیگمان من در این زمینه صاحبنظر نیستم ولی ای کاش این پژوهشگران دلسوز، به جای بهرهگیری از “جامعه مهندسان ساختمانی استان تهران”، از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و از آن مهمتر از انبوه باستانشناسان و کارشناسان مرمت و بازسازی بناهای تاریخی دانشگاهها استعلام میکردند.
از سده ۱۵ میلادی جهانگردان اروپایی را در ایران داشتیم که در سفرنامه های خود به پاسارگاد و دیگر بناهای باستانی آن منطقه اشاره کردهاند. جوزپه باربارو، دن گارسیا دسیلوا فیگوروا و یوهان آلبرشت، فون ماندلسو، جان استرویس و آنجلا دلا بروسه در سالهای ۱۴۷۴ و ۱۶۲۱ و ۱۶۳۸ و ۱۶۷۲ و ۱۶۷۸ اینها را ثبت کردهاند.
دبرویین در ۱۷۰۶ نیز از پاسارگاد دیدن کرد و نقاشی کشید و جیمز موریه انگلیسی در ۱۸۰۹ وارون دیدگاههای محلی که گمان میکردند، آرامگاه موجود در آنجا مربوط به مادر سلیمان است، آن را از آن کوروش هخامنشی دانست. کارستون نیبور از کتیبه های میخی تخت جمشید نقاشی کشید که گئورگ فردریش گروتنفند توانست نخستین گام در خواندن خط میخی را از روی آنها بردارد.
لینک عکس:
http://tarikhema.net/images/2011/11/persepolis1.jpg
همچنانکه در نقاشی دبرویین، جهانگرد سرشناس (چاپ آمستردام ۱۷۱۱م) میبینید، ۳۰۰ سال پیش (۲۲۰ سال پیش از بازسازی دانشگاه شیکاگو) تخت جمشید تفاوتی با امروز ندارد و این یعنی در بازسازی، همین نقاشیهای کهن را مد نظر قرار دادهاند تا به اصل نزدیک شوند. هیچ اثری از معماری ایلامی و معبد یونانی در این نقاشی وجود ندارد. (تاریخ هخامنشیان، جلد ۷، توس ۱۳۸۸)
۶- وارون زیگورات چغازنبیل، تختجمشید و پاسارگاد را همچون تخت سلیمان آذربایجان در همه طول تاریخ میشناختهاند. آسیوخلوس به تختجمشید، پرسپولیس گفته و هرودوت به پاسارگاد اشاره دارد. شاهان ساسانی سنگنوشتههایی به خط و زبان پهلوی در تخت جمشید به یادگار گذاشتهاند. پس از اسلام نیز تخت جمشید با نامهای گوناگون از جمله مسجد سلیمان بن داوود (تاریخ مسعودی_جلد ۴) یا دارالملک سلیمان (اصطخری) یا کاخ جمشید (ابن بلخی) شناخته میشده است. عضدالدوله دیلمی کتیبهای به خط کوفی در آنجا به یادگار گذاشته و کتیبههایی به فارسی و عربی تا دوره قاجاری یافت شده است
وارون آنچه جناب موحد و پیش از او پورپیرار گمان میکنند کشف کردهاند، نخستین باستانشناسان جدی از آغاز کار خود بر این نکته تاکید داشتهاند که تختجمشید بنایی پایان یافته نیست. چراکه بنا بر سنت، هر پادشاهی اثر یا آثاری بر آن میافزود. چندین پادشاه هخامنشی در تختجمشید نوشتاری از خود یادگار گذاشتهاند. با توجه به یورش اسکندر به ایران و پادشاهی کوتاهمدت داریوش سوم و البته پیش از آن قتل نابهنگام اردشیر سوم کاملا بدیهی است که بینندهی سنگهای تراشنخورده یا نیمهتراش و نگارههای ناکامل باشیم. دیگر آنکه آیا بخشهای صافشده نگارهها واقعا همگی ناقصی و نیمهکارهبودن کار را میرساند یا میتواند دلیل فرسایش و ویرانی عمدی – سهوی باشد؟ بیگمان من در این زمینه صاحبنظر نیستم ولی ای کاش این پژوهشگران دلسوز، به جای بهرهگیری از “جامعه مهندسان ساختمانی استان تهران”، از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و از آن مهمتر از انبوه باستانشناسان و کارشناسان مرمت و بازسازی بناهای تاریخی دانشگاهها استعلام میکردند.
از سده ۱۵ میلادی جهانگردان اروپایی را در ایران داشتیم که در سفرنامه های خود به پاسارگاد و دیگر بناهای باستانی آن منطقه اشاره کردهاند. جوزپه باربارو، دن گارسیا دسیلوا فیگوروا و یوهان آلبرشت، فون ماندلسو، جان استرویس و آنجلا دلا بروسه در سالهای ۱۴۷۴ و ۱۶۲۱ و ۱۶۳۸ و ۱۶۷۲ و ۱۶۷۸ اینها را ثبت کردهاند.
دبرویین در ۱۷۰۶ نیز از پاسارگاد دیدن کرد و نقاشی کشید و جیمز موریه انگلیسی در ۱۸۰۹ وارون دیدگاههای محلی که گمان میکردند، آرامگاه موجود در آنجا مربوط به مادر سلیمان است، آن را از آن کوروش هخامنشی دانست. کارستون نیبور از کتیبه های میخی تخت جمشید نقاشی کشید که گئورگ فردریش گروتنفند توانست نخستین گام در خواندن خط میخی را از روی آنها بردارد.
لینک عکس:
http://tarikhema.net/images/2011/11/persepolis1.jpg
همچنانکه در نقاشی دبرویین، جهانگرد سرشناس (چاپ آمستردام ۱۷۱۱م) میبینید، ۳۰۰ سال پیش (۲۲۰ سال پیش از بازسازی دانشگاه شیکاگو) تخت جمشید تفاوتی با امروز ندارد و این یعنی در بازسازی، همین نقاشیهای کهن را مد نظر قرار دادهاند تا به اصل نزدیک شوند. هیچ اثری از معماری ایلامی و معبد یونانی در این نقاشی وجود ندارد. (تاریخ هخامنشیان، جلد ۷، توس ۱۳۸۸)