۷- اگر شمار نسبتا زیاد یهودی
ناشناس
۷- اگر شمار نسبتا زیاد یهودیالاصل بودن کاوشگران و باستانشناسان ایران و دانشمندان ایرانشناسان کسی را آزار میدهد، لازم است به این نکته توجه کند که اصلا شمار دانشمندان و بزرگان اهل فن یهودیالاصل در همهی رشتهها و در کل جهان در نیمهی دوم سده نوزده و آغاز سدهی بیست، بسیار زیاد است. آیا میدانستیم که مارکس، فروید، اسپینوزا، امیل فرلینر (مخترع گرامافون) اریش فروم (روانشناس اجتماعی)، آینشتاین و … یهودیالاصل بودند؟ پس باید پیشرفت علم را به کل یک توطئه جهانی دانست؟
از آنجا که احتمالا بسیاری از ما حوصله یا علاقهای به خواندن دو مقاله بسیار هیجانانگیز جناب فضلالله موحد را نداریم. من خدمتی به ایشان میکنم و خلاصه کلام ایشان را در اینجا میآورم.
ایشان در مقالهای به نام “تاریخسازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی، به نام تخت جمشید” به نتیجه پژوهش مهندسان ساختمانی استان تهران در تخت جمشید پرداخته است. این کار به سفارش مهندس عباس سلیمینمین انجام شده است.
فرضیهها
۱- تختجمشید نه یک بنای مخروبه که یک بنای ناقص است. دلیلش برمیگردد به جزئیات نقش و نگارهای تخت جمشید. در عکسهای آوردهشده میبینیم که بخشی از جزئیات کارشده در نگارهها ناقص ماندهاست. همچنین با سنگهایی نیمهتراشیده یا حتی کمتر از نیمهتراشیده روبروییم که نشان میدهد، کار در مرحلهای متوقف شده است.
۲- در بسیاری از جاها ردپای تکمیل کار نیمهتمام هخامنشیان به دست باستانشناسان آن هم به شیوه ای شتابزده و مبتدیانه دیده میشود.
۳- بخش بزرگی از آثار موجود در تخت جمشید دارای معماری خشت و گلی که معماری ایلامی است بوده که توسط هیئت باستانشناسی دانشگاه شیکاگو نابود شده است تا آنجا به کل هخامنشی دانسته شود.
۴- معبدی یونانی در کنار تختجمشید بوده که محو شده است و از سنگهای آن برای تکمیل تختجمشید و پاسارگاد بهره بردهاند.
۵- بسیاری از نمادهای تخت جمشید در اصل بابلی است و روشن نیست که در تخت جمشید چه میکند. بنابراین آنجا با یک مجموعه ناهماهنگ روبروییم که نتیجه کار باستانشناسان غربی است.
لینک عکس:
http://tarikhema.net/images/2011/11/35.jpg
در این نما (چاپ لایپزیک ۱۸۶۲م) هم کمترین اثری از آنچه معماری ایلامی یا یونانی خوانده میشود در تخت جمشید دیده نمیشود. (تاریخ هخامنشیان، جلد۷، توس ۱۳۸۸)
پاسخهایی کوتاه
۱- وارون آنچه جناب موحد و پیش از او پورپیرار گمان میکنند کشف کردهاند، نخستین باستانشناسان جدی از آغاز کار خود بر این نکته تاکید داشتهاند که تختجمشید بنایی پایان یافته نیست. چراکه بنا بر سنت، هر پادشاهی اثر یا آثاری بر آن میافزود. چندین پادشاه هخامنشی در تختجمشید نوشتاری از خود یادگار گذاشتهاند. با توجه به یورش اسکندر به ایران و پادشاهی کوتاهمدت داریوش سوم و البته پیش از آن قتل نابهنگام اردشیر سوم کاملا بدیهی است که بینندهی سنگهای تراشنخورده یا نیمهتراش و نگارههای ناکامل باشیم. دیگر آنکه آیا بخشهای صافشده نگارهها واقعا همگی ناقصی و نیمهکارهبودن کار را میرساند یا میتواند دلیل فرسایش و ویرانی عمدی – سهوی باشد؟ بیگمان من در این زمینه صاحبنظر نیستم ولی ای کاش این پژوهشگران دلسوز، به جای بهرهگیری از “جامعه مهندسان ساختمانی استان تهران”، از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و از آن مهمتر از انبوه باستانشناسان و کارشناسان مرمت و بازسازی بناهای تاریخی دانشگاهها استعلام میکردند.
ایشان در مقالهای به نام “تاریخسازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی، به نام تخت جمشید” به نتیجه پژوهش مهندسان ساختمانی استان تهران در تخت جمشید پرداخته است. این کار به سفارش مهندس عباس سلیمینمین انجام شده است.
فرضیهها
۱- تختجمشید نه یک بنای مخروبه که یک بنای ناقص است. دلیلش برمیگردد به جزئیات نقش و نگارهای تخت جمشید. در عکسهای آوردهشده میبینیم که بخشی از جزئیات کارشده در نگارهها ناقص ماندهاست. همچنین با سنگهایی نیمهتراشیده یا حتی کمتر از نیمهتراشیده روبروییم که نشان میدهد، کار در مرحلهای متوقف شده است.
۲- در بسیاری از جاها ردپای تکمیل کار نیمهتمام هخامنشیان به دست باستانشناسان آن هم به شیوه ای شتابزده و مبتدیانه دیده میشود.
۳- بخش بزرگی از آثار موجود در تخت جمشید دارای معماری خشت و گلی که معماری ایلامی است بوده که توسط هیئت باستانشناسی دانشگاه شیکاگو نابود شده است تا آنجا به کل هخامنشی دانسته شود.
۴- معبدی یونانی در کنار تختجمشید بوده که محو شده است و از سنگهای آن برای تکمیل تختجمشید و پاسارگاد بهره بردهاند.
۵- بسیاری از نمادهای تخت جمشید در اصل بابلی است و روشن نیست که در تخت جمشید چه میکند. بنابراین آنجا با یک مجموعه ناهماهنگ روبروییم که نتیجه کار باستانشناسان غربی است.
لینک عکس:
http://tarikhema.net/images/2011/11/35.jpg
در این نما (چاپ لایپزیک ۱۸۶۲م) هم کمترین اثری از آنچه معماری ایلامی یا یونانی خوانده میشود در تخت جمشید دیده نمیشود. (تاریخ هخامنشیان، جلد۷، توس ۱۳۸۸)
پاسخهایی کوتاه
۱- وارون آنچه جناب موحد و پیش از او پورپیرار گمان میکنند کشف کردهاند، نخستین باستانشناسان جدی از آغاز کار خود بر این نکته تاکید داشتهاند که تختجمشید بنایی پایان یافته نیست. چراکه بنا بر سنت، هر پادشاهی اثر یا آثاری بر آن میافزود. چندین پادشاه هخامنشی در تختجمشید نوشتاری از خود یادگار گذاشتهاند. با توجه به یورش اسکندر به ایران و پادشاهی کوتاهمدت داریوش سوم و البته پیش از آن قتل نابهنگام اردشیر سوم کاملا بدیهی است که بینندهی سنگهای تراشنخورده یا نیمهتراش و نگارههای ناکامل باشیم. دیگر آنکه آیا بخشهای صافشده نگارهها واقعا همگی ناقصی و نیمهکارهبودن کار را میرساند یا میتواند دلیل فرسایش و ویرانی عمدی – سهوی باشد؟ بیگمان من در این زمینه صاحبنظر نیستم ولی ای کاش این پژوهشگران دلسوز، به جای بهرهگیری از “جامعه مهندسان ساختمانی استان تهران”، از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و از آن مهمتر از انبوه باستانشناسان و کارشناسان مرمت و بازسازی بناهای تاریخی دانشگاهها استعلام میکردند.