زمانی که آدم چنینمقاله هایی را میخواند که به منابعی رجوع میدهند که فلانی به نقل از فلانی و او هم به نقل از فلانی چنین نوشته است و
" تا از شکسته های یکی جام
یا گوشواره های یکی گوش
یا از دو چشم ِ جمجمه ای مات و بی نگاه
گیرد سراغ ِ راه
بیرون کشد زیاد ِ فراموشی ِ سیاه
افسانه ِ گذشت ِ جهان ِ گذشته را"
وبا دقتی که موجب حسد کسانی چون آگاتا کریستی و آرسون لوپن و شرلوک هولمز میشود که " به گزارش هرودوت، ملکه توموروس قبلاً برای کورش پیغامی بدین مضمون فرستاده بود که «تو را نصیحت میکنم از این کار دست برداری. به فرمانروایی ملت خویش خرسند باش و فرمانروایی من بر ملت خویش را نیز روا دار. افسوس که به سخنم اعتنا نخواهی کرد، چون به کمترین چیزی که اعتنا داری، صلح و صفا است. از نبرد با من درگذر که پیروز نخواهی شد و این برای فرزند کمبوجیه ننگ است که از زنی شکست خورد». - که گویی این نامه اکنون
" لختی دگر به دخمه ی تاریک و پر هراس
کفتار می خورد ز تن ِ باستان شناس !".