نویسنده بدون در نظر گرفتن
ناشناس
نویسنده بدون در نظر گرفتن ویژگیهایِ مناسبات تاریخی- فرهنگیِ اقوامِ ایرانی و چگونگی تکوین و شکل یافتن ملت ایران بسان همه کمونیستهای وامانده از جنبش کارگری کارش به روال گذشته به نسخه برداری از طرح استالین در دهه 20 شمسی کشیده شده است. آنچه که ملتی را میسازد زبان واحد یا تعلّق به قوم و طایفه و ایلِ واحد نیست .نویسنده ویژگیهای قومی را عمده و مطلق کرده و تعصب ورزی قومی را به حیطه سیاست کشانده که نتیجهای بهتر از عمل کرد ملا حسنی در ایجاد جنگ بین کرد و ترک نخواهد داد. ظاهرا نویسنده چرخش تاریخی ملت ایران را در انقلاب مشروطه ایران که برای تامین حاکمیّت کل ملّت ایران بدون در نظر گرفتن ویژگیهایِ قومی و مذهبی صورت گرفته درک نکرده و هنوز داغ به دل مانده نظام ملوک الطوایفی است. تحقق اصل دموکراسی و آزادی خواست ملت ایران است و نه .....
.... محدود شدن در خواسته های ایل و طایفه. فقط از این منظر و در همین چارچوب و مضمون است که اصل حق تعین سرنوشت معنا و موضوعیّت دارد.مگر اقوام ایرانی در مستعمره و تحت انقیاد "فارس" بعنوان "ملت" حکم هستند که خواسته شان رهایی از یوغ خارجی و کسب استقلال سیاسی و تشکیل دولتِ ملّی باشد. این شرایط با ترکیه و مسئله کردها همخوانی دارد و مبارزه شان در پیوند با دموکراسی نیست و بیشتر کسب استقلالِ ملّی است . ترکیب قومی دولتهایی مثل سوریه و عراق و ترکیه نتیجهی تلاش امپراطوری عثمانی و ملت سازی جعلی استعمار انگلیس و فرانسه پس از جنگ حهانی اول است و نه در ایران که اقوام ساکن آن طّیِ سدهها و تا ژرفای تاریخ، همزیستی داشته و از سر نوشت و تاریخ و فرهنگ مشترکی برخوردار هستند و ساختار قدرت خواستگاه قومی ندارد اگر داشت که خامنه ای ترک تبار در راس هرم قدرت مالی و سیاسی چکار میکند.به گواهی تاریخ در ایران در طول تاریخ هیچ قوم ایرانی سراغ نداریم که با دولت و کشور جداگانه مستقل و از حیات سیاسی و تاریخ و سرنوشت جدا از ایران برخودار بوده و دولت مستقلی داشته است . روابط «ملت زیر سلطه» و«ملّت سلطهگر» امری بیگانه با مناسبات اقوام ساکن ایران با یکدیگر است. کسانی که ایران را با روسیه و یوگسلاوی و نظایر آن مقایسه میکنند لازم است وجود روابط مستعمراتی ملّتِ «سلطهگر فارس» با سایر «ملل زیر سلطه غیرفارس» را در بستر تاریخ بهطور مستند ثابت کنند.