رفتن به محتوای اصلی

فکر میکنم که داری داستان

فکر میکنم که داری داستان
ناشناس

فکر میکنم که داری داستان یوسف پیام بر و ۱۰ تا برادر هاش و با اونی که گزارش داد به پدرش و پلیس ، و قتل عیسی مسیح و خانه خرابه خدا که متروک و خرابه مونده و موسی رو که در یه پتو ای مانند پیچیده بودند ، رو به یه فرم امروزی تر واسه مردم تعریف میکنی ،، اگه داستان های اون زمان تخیلی بود ،،داستان های واقعی تری رو به خورد همون مردم میدی ،، که بگی که تاریخ چه جوری خودش خودش و تکرار میکنه تا یه روزی همه بیان پیش پای تجاوز و مرگ به زانو در بیان اگر در حضور خدا تا بحال در نیومند .