رفتن به محتوای اصلی

به نظر میرسد که چین نیز قانع شده است و علیرغم اینکه ممکن است در جهت رقیق کردن این برنامه چانه زنی کند، اما در مورد تصویبش ایستادگی نمی کند و این قطعنامه را وتو نخواهد کرد. به همین دلیل است که در آخرین ساعتها آقای جلیلی از طرف دولت ایران به پکن میرود تا تلاش کند اگر امکانش موجود باشد، چین را به ادامه ی تلاشهای موجود و دفاع از مواضع ایران تشویق کند.
برای نخُستین بار از هنگام تاسیس جمهوری اسلامی، مراسم حُکومتی سالگرد آن که همه ساله با نمایشات پُر خرج و خودنمایی رهبران نظام برگُزار می گردید، لغو و در سکوت کامل به زیر فرش جارو شد.
رخشان وُ شَرَربار شده چهره ی لاله/ پنهان زده گویی دو سه پیکی ز پیاله/ با بادِ صبا باده گُسار آمده اینجا/ آهو، که به کابوکِ فلک زاده غزاله
گاهی در شرایطی ویژه و استثنایی انسان فکر می کند، تنها راهی که برای اش باقی مانده، خودکشی ست... چرا؟ چرا این انسان در اقدامی«آگاهانه» می خواهد از تمام چیزها و همه ی کسانی که دوست اش دارد، دل بکند و با آنها وداع کند؟ چه شرایطی او را به چنین کار دشواری ترغیب می کند؟ عوامل بیرونی و درونی ی بیزاری انسان از«خود» و از اجتماع پیرامون اش چیست؟ این انسان می تواند یک آدم متموّل باشد؛ یک مالباخته؛ یک شاعر؛ یک عاشق شکست خورده در عشق؛ یک فعال سیاسی؛ یک زندانی سیاسی سابق؛ و یا آدمی«معمولی» که....
تقریبا همه ما روزنامه نگارانی که پای مان به بازداشتگاه های ایران افتاد سوالی مشخص را به بازجویان جواب داده ایم. سوالی که در آن از ما پرسیده می شود “از فعالیت جاسوسی خود بگویید” یا ، ” با کدام سرویس جاسوسی همکاری داری” یا “برای جاسوسی ، چقدر حقوق می گیری؟”.
من می‌خواهم بگویم چرا برای آقای درزی، دادگاه تشکیل ندادند؟ چرا حکم صادر نکردند؟ در کجای قانون گفتند مجرم را که دستگیر می‌کنید، حق دارید بزنید لت و پارش کنید؟ جرم من معلوم بود، خودم اقرار کردم، قصاصش هم مشخص است. کجا گفتند حق دارید یک اعدامی را این جور مثل یک حیوان بزنید. آقای درزی حرف‌های زشتی به من می‌زد که لیاقت خودش را داشت. من برای دفاع از ناموسم، تنها دخترم، این کار را کردم. اگر خدایی هست، قانونی هست، چه طور فقط برای ماست. این قانون و خدا را نشان آن­ها هم بدهند.
به باور من، ما تاریخ رنج و درد و خشونت را تکرار می کنیم، چون هیچگاه خاطراتمان، مستند نشده، بازگو نشده و درد و رنج قربانیان خشونت، به رسمیت شناخته نشده است. از این رو، می خواهم این مبلغ را تقدیم کنم به پروژه ای که بتواند گوشه ای از درد و رنج زنان سرزمینم را در یکی از تاریک ترین دورانها از نظر نقض حقوق بشر، یعنی دهه 57-67 را مستند کند.
این نظام زیر پوشش جمهوری، قانون و ضوابط مخدوش و متناقضی را به مردم ایران تحمیل کرده است، که هیچ فصل مشترکی بین این قوانین و اصول جمهوریت و مقررات بین‌المللی مربوط به حقوق بشر در آن مشاهده نمی شود.
سرمایه‏های انسانی ارزش‏مندترین منابع برای پویایی و تحول در یک جامعه محسوب می‏شوند. فرار مغزها پدیده‏ای نسبتاً نوین است و به ترک متخصصان، نخبگان و پژوهش‏گران از کشور مبدأ و کار استقرار به دلایل گوناگون در کشورهای میزبان اطلاق می‏شود. اصطلاح «فرار مغزها» را انگلیسی‏ها در اواسط دهه‏ی ۵۰ میلادی ابداع کردند. در این دوران آنان بر این باور بودند که تعداد نخبگان تحصیل‏کرده، پاسخ‏گوی نیازهای اقتصادی نیست و بخشی از این تعداد ناکافی به کشورهای دیگر برای کار مهاجرت می‏کردند.
نخستین روز که ما را مهمان دولت آمریکا خواندند و انبوهی تشویق شفاهی و کذایی نثارمان کردند که: چه شجاعتی به خرج دادید و از یک سازمان تروریستی جدا شدید. مدتی بعد هنگامی که پرسیدیدم: چرا باید زندانی باشیم؟ گفتند: تروریست هستید! و بعدها اسیر جنگی خوانده شدیم و پس از آن نیز شهروند تحت حفاظت دربند چهارم کنوانسیون ژنو و بالاخره پای کمیساریای عالی پناهندگان UN را بازکردند و گفتند: پناهنده هستید! با وجود همه ی این القاب و عناوینی که بار ما می کردند، در عمل هیچ چیز عوض نمی شد؛ هیچ چیز.