رفتن به محتوای اصلی

ما بايد انرژي فكري و دغدغه اصلي خود را معطوف به اتحاد عمل و يكپارچگي مبارزات مردم ايران بكنيم و علت اصلي جدايي طلبي يعني ظلم و ستم و بيداد رژيم جمهوري اسلامي را مورد هدف آماج مبارزاتي خود قرار بدهيم. اجازه ندهيم كه عده اي معلول بهمراهي جارچيان مجهول ما را از خطر و علت اصلي جدايي خواهي يعني رژيم جمهوري اسلامي غافل كنند. تئوري ديگري كه ما ايرانيان به آن معتاد هستيم و جزوء باورهاي ما است ، "توهم توطئه" است. مرتبط كردن مبارزه اقوام ايراني بر عليه ظلم و ستم جمهوري اسلامي را...
تنها با تن دادن به این ملاقات همه جانبه با گذشته و حال و آینده خویش و تلاش برای دست یابی به جهان سمبلیک و تلفیق سمبلیک خویش است که فردیت ایرانی و هنرمدرن ایرانی ساخته میشود. طبیعتا این تلفیق سخت است. زیرا این گذشته،حال و آینده با یکدیگر درجنگند.
از یکطرف ، این نسل نوی زنان و مردان روشنفکر مدرن و ضدقهرمان که هم با سایر روشنفکران و هنرمندان مدرن مانند نقره کار و دیگران و هم با مسئولین کشورش مانند آقای احمدی نژاد در یک رابطه چندلایه سمبلیک و بر بستر دیالوگ، نقد و چالش مدرن قرار دارد...
به منظور نتیجه گیری مطلوب از این نوشته با متمرکز شدن افکار و حضور ذهن برای فراهم شدن فضای تفکیک و مقایسه، ضرورت تعریف مفهومی واژه ای در فراخوانی و ترسیم نیمه مجسم ابزارهای اقتصادي: سیاستِ اقتصادی، بازار [مارکت]، فلسفهء لیبرالیسم، اقتصاد بازار آزاد، اقتصاد بازار آزاد و سوسیال، اقتصاد متمرکز دولتی، اقتصاد بازار سوسیالیستی، نئولیبرالیسم، کِینسیانیسم، و مو نِتاریسم، ضرورت میباشد:
هر چند که سیستم دمکراتیک و حقوق شهروندی در یک جامعه، با تضمین حقوق همه تشکلهای صنفی سیاسی بستر مناسبی را برای شکوفایی آن بوجود میاورد ولی بخودی خود و ابتدا به ساکن برابر با رفع تبعیض در ان جامعه نیست چنانکه دمکراسی و حقوق شهروندی در امریکا بلافاصله به رفع تبعیض نژادی سیاهان منجر نشد این حاصل مبارزات جنبشهای ضد تبعیض نژادی است که رویای برابری نژادی در این قاره را به واقعیت تبدل کرد
یک دپارتمان زبان و ادبیات کردی، ترکی، بلوچی و ترکمنی در هیچ یک از دانشگاه های ایران وجود ندارد آقا!
جدا کردن مردم کرد از حیطة زبان فارسی، قطع ریشه های فرهنگی آنهاست و خود گونه ای آسیمولاسیون؛ گمان کنم در مورد آذری ها و بلوچ ها هم جز این نباشد و نیز در مورد ترکمن ها که قرنهاست در دل فرهنگ ایرانی می زیند و حتی عرب های خوزستان که نشان دادند آنگاه که پای میهنشان در میان باشد، جان خواهند گذاشت و صدام تکریتی را هم سنگ روی یخ خواهند کرد.
قانون کاپیتولاسیون که بیک بنوعی بیانگر روابط دو کشور دوست ایران و امریکا در آن مفطع را توضیح میدهد نه بر مبنای حقوقی برابر و احترام متقابل بلکه حکایت از یک مناسبات رایج در زمان کلونیالیسم را میکرد و بر خلاف سفسطه های نویسنده به هیچ عنوان رابطی به حقوق بشر و ... نداشت. امریکا در موقع دیکته کردن آن دغدغه نقض حقوق شهروندانش را در ایران نداشت چون حتی تصور چنین نقضی در آنموقع در چهاچوب حاکمیت ایران غیر ممکن بود. نقض حقوق بشر در ایران فقط در مورد شهروندان ایرانی مطرح بود نه در مورد امریکاییها.
آری آن روز بابک آن حرف ها رازد وچه به جا می نشیند درجایگاه امروزین دربرابر حکام جمهوری اسلامی که بر باردیگربرسرنوشت ملتی تکیه زده اند. سالهای پیش کاخ های پهلوهای وقاجارها پایین ریختندو حتما سالهای آینده کاخ های جمهوری اسلامی هم پایین خواهد ریخت، چون مردمی وجود دارندوبارستم حکام بردوششان سنگینی می کند. بعد از 1200 سال هنوز فریاد بابک خرمدین دربرابر نوع دیگری ازحکام اسلامی به گوش می رسد، مردمی هستند که کاخ های ستم راویران کنند
امروز بحث روی این مسایل از ان جهت اهمیت دارد که با تکیه به این تجربه منفی از در غلتیدمان به این فرهنگ انحرافی در اینده جلوگیری کنیم. باز ما شاهد سر باز کردن این انحراف در شکلی دیگر هستیم. این دفعه رژیم برای مقابله و سرکوب مبارزات رفع تبعیض ملل غیر فارس در ایران باز به این فرهنگ روی اورده و سعی میکند با بکار انداختن تمام ماشین های تبلیغاتی اش، به مردم این ایده را القا کند که سر نخ این مبارزات در دست کشورهای خارجی است و هدفشان هم تجزیه ایران میباشد. وباز بار دیگر بخشی از اپوزیسیون...
زن در فرهنگ ما به‌طور عمده به سه حالت «مادر مقدس»، «حوا یا جنّه‌ی فریبکار» و «زن اثیری» دیده می‌شود و بخش مهمی از جوانب زنانه، قدرت و خرد زنانه، اشتیاقات اروتیکی، عشقی و خویشتن‌دوستانه‌ی زنانه در پای این سه نقش سرکوب می‌شوند. مشکل در این است که این سه نقش در واقع سه نقش در یک بازی نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه و برای نفی فردیت و تفاوت زنانه هستند.
زنان و مردان ایرانی باید بر بستر راز زنانه و نیاز مردانه‌ی خویش و به شیوه‌ی خویش هر چه بیشتر به یک زن عاشق پر راز و ناز و پرقدرت و...
در مورد تقسیمات کشوری، باید ببینیم که می خواهیم یک مشکلی را که وجود دارد را حل کنیم یا فقط می خواهیم آن مشکل را به چند بخش کوچک تقسیم کنیم که دوباره همان مشکل اولیه در داخل آن بخش های کوچک باقی باشد؟ این که اصلا مساله زبان در تعیین حدود ایالتها دخیل نباشد و مثلا با چسباندن بخشی از مناطق کرد نشین به آذربایجان و برعکس به نوعی ایالتها به هم دوخته شوند تا امکان اینکه بگوییم این ایالت ترک نشین است یا کردنشین وجود نداشته باشد با چه منطقی قابل توجیه است؟