رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

راشل زرگریان
با یک سخنرانی کوتاه آغازشد. موضوع جالبی بنظرمیرسید اما سروصدا وپچ پچ دیگران وتکان خوردن این وآن باعث شد که کلمه ها وجمله ها درهوا محوشوند. همراهم که دختر نسبتا سنگین وزنی است میگوید خوب نمیشنوم شلوغ است. میگویم: تصورت را قوی کن. روی میزما دو زن از آرایش موهایشان انتقاد میکنند. زن دیگری که قطر شکمش قسمتی ازفضای میز را اشغال کرده با جواهراتی که بنظراصل میرسد فخرمیفروشد. زن میانسالی موبایل خود را برعکس گرفته وهرلحظه یک جمله را تکرارمیکند, مامی صدایت را خوب نمیشنوم. موبایل را دردست او راست میکنم.
رضا بی شتاب
باز زنی می رسد؛ مژده رسانش بهار
سرخ گُلی می دَمَد، دشتِ نشاط آشکار
نغمۀ هر مرغکی همنفسِ غنچه ها
عطرِ خوشی می وَزَد از طرفِ جویبار
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
پس از شنیدن صدای گرم استاد شهریار که غزل شیوایش را می خواند ، این غزل از سر شوخ طبعی نوشته شد اگرچه اندکی تلخی هم در آن وارد شده است .
رضا بی شتاب
سپیده دمِ بامداد بود در راستۀ برده داران و چند درختِ کهنسال پیرامونِ میدان به فاصله ایستاده و برگهای سوزنی به سوی آسمان گشوده بودند، آفتاب در برکه افتاده بود
آ. ائلیار
به مناسبت روز جهانی زبان مادری مجموعه - 15 شعر - از شعرهای آ. ائلیار A.Elyar - تحت عنوان Baxışın Rəngi باخشین رنگی ( رنگ نگاه ) تقدیم خوانندگان میشود. آنها مربوط به لایه های اجتماعی جوانان، زنان، زحمتکشان و کودکان میشود؛ که موضوعات مهم زندگی را دربر میگیرند. نوشته ها به همراه ترجمه فارسی ست که خوانندگان بیشتری از آنها استفاده کنند.
بهای تلاش برای فرار یا فراموش کردن «حالات تمنامند یا برزخی و انسانی خویش»، دقیقا گرفتاری در نگاه یک اندیشه یا آرمان و دوباره بنده شدن، کودک شدن و اسیر نگاه مادر یا پدر و مرشدی شدن است. ازینرو در این فیلم نیز می بینیم که چگونه جمع هواداران استاد و ساینتولوژی با تن دادن به این شفای دروغین هر چه بیشتر فردیت خویش را از دست می دهند و تنها این شاگرد یاغی و سرکش هر چه بیشتر فرد می شود، انسانی، بس انسانی می شود، زیرا از زخم و دردش فرار نمی کند. زیرا در معنای لکانی او تمنامند، منقسم و برزخی باقی می ماند
محمدرضا لوایی
سارای همان بهتر که در آغوش سیل ها بیارامد. سارای، زنانگی زبان و زندگی و زیبایی. سارای، سادگی و صداقت فرهنگ و هویت زیر ستم. و مگر نه این که تقدیر ما نیز به سرانجام سارای گره خورده است؟ او به سرزمین سیلاب ها تبعید شد و ما که نویسندگان تاریخ و هویتش بودیم به سرزمین های دور از دسترس اندرون هویت. و مگر نه اینکه مشکل همچنان باقی است؟...
زمان فیلی
(حکم ) تنها کتابی ست مستند بر اساس اسناد دادگاه میکونوس که با ظرافت و دقت پشتکار از جنایات تروریستی جمهوری اسلامی (آمران و عاملان ) قتل رهبران کرد در رستوران میکونوس پرده برداشته است . واقعه یی دلخراش که در آن تبعید نیز برای مخالفان حکومت انسان ستیز عاری از امنیت نشان می دهد .
آ. ائلیار
او با اینکه جسماً تنها بود و خود را« تنها ترین فرد» نامیده است، اما روحاً تنها نبود. شاگردان او از کردستان تا آذربایجان همه جا یافت میشدند -با چراغ « آگاهی» که او به دستشان داده بود. همیشه با کیف پر از کتاب به مدرسه میامد و آنها را میان دانش آموزان تقسیم میکرد. و ساعتهای ادبیات- نقد آثار نویسندگان توسط بچه ها دنبال میشد:
« سخن نویسنده با عقل جور در میاید یانه؟ با زندگی چطور؟ پذیرفتنی ست یا خیر؟ میتوان آنرا آزمایش کرد؟ هر چیز که با آزمایش غلط از آب دربیاید پذیرفتنی ست؟ و ...»
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
20 شعر از ترکان اورمولو Turkan Urmulu همراه با صدای سراینده* به مناسبت روز جهانی زبان مادری- ده شعر به همراه ترجمه فارسی ست. عنوان مجموعه از مترجم .
رضا بی شتاب
تو ای طاووس جان
زیباتر از جان
بزن چرخی وُ چترِ رنگ بگشا
مهناز هدایتی
با هجوم این قبیله خودسر و ظالم صفت ایران من
یک سره ویرانه شد ترسم ز این بیگانگی تا کی سکوت

چشم هایم رنج های خلق را دیده به چشمش روزو شب
رنج آواره شدن رنج حقارت زدگی تا کی سکوت
بهنام چنگائی
چه آبِ روها که از آسیاب ولایت فرو نریخت،
تا، چرخِ روزگارِ تاریکی و تباهی این سان بایستاد؟
دیگر، شبیخونِ کلاهِ ولایت
بر سری راحت نمی رود.
اینک، امتی در صحنه برجا نمانده ـ
یا راهبرِ ماه نشینی که
دست و دل اش از دلار پاک باشد.
رضا بی شتاب
هوا قهر وُ غضب دارد، شگفتا
که چون تومارِ مرموزی
چنین کز کرده وُ پیچیده در هم
بلور؛ آویزه ی گوشِ جهان، سرد
مهر اقدس زیاد اهل خوردن نبود. بیشتر به این که سفره بی عیب باشدفکر می کرد. و وقتی میدید همه با لذت می خورند، چشم های آبیش پشت شیشه ی عینک برق می زد. اگر کسی ایرادی می گرفت، خودش را موظف به پاسخگویی می دید و اگر تعریف می کردند می گذاشت به حساب گوجه و بادمجان نوبری که به اندازه ی کافی آفتاب خورده و رسیده بودند. بعد از ظهرهایش بیشتر به کارهای روزمره می گذشت.
وظیفه ما در مورد همگی این راه های شناخت، احترام به پیوستگی آنهاست. امری که غنای آنها را ممکن میسازد. بازنگری و دوباره زیستی زمان گذشته را در زمان حال ممکن میسازد. نوشته ها، نقاشی ها، عکس ها ، بازگویی اسطوره ها، سینما، تیاتر، رمان، قصه کوتاه،... همگی بایگانی اثرات تلاش ما، اثرات متقابل درک گذار ما با استفاده از پیشرفت علمی و فنی در هستی اند . در عین حال شناخت گذشته به شناخت خود و دیگری کمک می کند.هر چه بیشتر چگونگی خود را بشناسم، بیشتر میتوانیم جهان خود را بشناسم و بالنتیجه بیشتر نو آوری کنم.
گلمراد مرادی
دیدار مجدد بعداز 26 سال ازشهر تاریخی آمد یا دیاربکر کردستان ترکیه و شرکت دراولین کنفرانس آئینی علویان درروزهای دوم و سوم فوریه 2013 خود شادی آور بود. درواقع من بعد از 26 سال بار دیگر به شهر نامدار آمد آمدم. در سال 1986 میلادی درست بعد از واقعه خطر ناک چرنوبیل در شوروی سابق و شش سال بعد از آخرین کودتای نظامی در ترکیه که هنوز آثار حکومت نظامی مطلق در این شهر محو نشده بود و همه جا حتا در روزها نظامیان با اسلحه در خیابانها قدم می زدند، به عنوان توریست دیدن نموده بودم.
رضا بی شتاب
بازآمده ای یار به یادِ دلِ زارم
وز شوق ندانم خبرِ حالِ نزارم
آن لحظه که جانم به رهِ فاصله گُم بود
بازآمده خورشید شدی در رهِ تارم
اژدر بهنام
یادداشتی بر «دستور خط فارسی، متن پیشنهادی فرهنگستان زبان و ادب فارسی»
تنها راه غلبه بر این تشتت تغییر الفبای موجود است بگونه‌ای که:
- هر آوایی را فقط یک نشانه نمایندگی کند و هر نشانه‌ای فقط نمایانگر یک آوا باشد.
- خط جدید با پیشرفت‌های علم و تکنیک مطابقت داشته باشد.
ناظم حکمت
زیباتر از ماست شاید.
شاید همچون ماست، اما به مهربانی علفزار،
شاید به سان گام های جویبار است او.
زشت تر از ماست شاید...
ای بسا که به مانند یک مور است، اما بزرگتر از یک تراکتور.
شاید هم به مانند جیر جیر گشوده شدن یک در باشد.
شاید نه زیباتر و نه زشت تر از ماست،
شاید چون ماست، بی کم و کاست.
آ. ائلیار
!gəl
.Sözcükləri yığaq
istirəm bir başqa şerdə
bir-birə qovuşaq
بیا!
واژه ها را جمع کنیم
میخواهم در شعر دیگری
یکی شویم
رضا بی شتاب
گُل چه فرستم به گُل، تا تو گُلی گُل فشان
رسمِ سخن تازه کُن، تا بدرخشد جهان
جان ز تو زیبا شود تا تو برآیی چو ماه
خانه به دوشانِ عشق در پیِ تو هر زمان
هر اندازه که شخصيت شاعر شاهنامه را از خلال گزيده گويی های بيرون از متن اش به خوبی به دست داريم، که در گريزها و گرم گويی های ميان داستان ها، به صورت خردمند نيک انديشی نشسته است که طبيعتی نرم خو، آسان گير و روی هم رفته و ناچار موافق و مصالحه گر باگردش ايام دارد، بيش تر به عبرت آموزی احاله می دهد و به عاقبت و عافيت انديشی و تحذير می پردازد، به همان ميزان از هويت و تعلق و نيات و خيالات سفارش دهندگان شاهنامه هيچ نمی دانيم!
یک موضوع مورد بحث در این فیلم نیز حالات شدید خشونت آمیز یا خونین آن است و اینکه مرز نمایش خشونت کجاست. اینجا نیز «تارانتینو»، مثل دیگر فیلمهایش و از جمله فیلم قبلیش «حرامزادگان لعنتی»، بر مرز بیان و نمایش بی پروای خشونت برده داری و از سوی دیگر لذت و تمتع وویریستی یا هیزگونه و سادیستی از بیان آن حرکت می کند. یک صحنه قوی و همزمان سادیستی و وویرستی، صحنه مسابقه جنگ دو سیاه پوست در برابر دو برده دار است که در فیلم به آن «ماندینگو» می گویند. این صحنه بسیار قوی و چندلایه و همزمان خطرناک و میخکوب کنند
جهان
و ما کوران بودیم و کران!..
نه دیدیم،
نه شنیدیم..
نازنين من ..!
ما یاریت را نیارستیم...
تو ما را یاری کن!.
روز جمعه هیجدهم ژانویه کمیته­ ی دفاع از مبارزات مردم ایران - بلژیک و شورای دانشجویان و جوانان چپ - کمیته­ ی بلژیک، در چارچوب برنامه‌ی ماهانه‌ی خود، نمایش فیلمی را ترتیب داده بودند. این ماه ما با توجه به اهمیت موضوع تجاوز گروهی به دختر جوان هندی و شکل‌گیری مبارزات گسترده بر علیه ستم و تجاوز به زنان در هند و سایر نقاط جهان، فیلمِ هندی "آب - Water" را برای نمایش و بحث پیرامونِ موضوعِ تجاوز و نقش آن در تحکیم روابط مردسالارانه، انتخاب نمودیم.
ابوالفضل محققی
جهیزیه کم کم داشت آماده می شد. باقر زرنگار به شوخی گفت:" خب، دانشگاه سهم خودش را پرداخت کرد، ما چقدر باید بپردازیم؟ " و دویست تومان داد. " بچه‌ها بدون پولبا چند دست قاشق و چنگال که نمی شود عروسی راه انداخت! " نمی توانستیم باز هم صندوق جدیدی برای کمک درست کنیم. امری خصوصی بود. نزدیک به هزار و دویست تومان جمع شده بود. جهیزیه به اندازه‌ای بود که بخشی از آن نصیب سکینه خانم و چند همسایه شد. وقتی پول را به او دادم، به او گفتم: " این هدیه دانشجویان است!" اشک در چشمانش حلقه زده بود. سرفه امانش نمی داد.
رضا بی شتاب
نبودند، هیچ کدامشان نبودند...
چشم که گشودم همه جا سپید بود، کفشی به پای نداشتم و جامه ای ژنده بر تن بود و تن رنجِ جانکاه را وانهاده بود؛ ولی آهنگِ رفتن، من را به خویش می خواند...
حسن جداری
در یکصد و چهلمین سالگرد تولدش
معجز تا زنده بود، دست از افشای شیخان ریاکار بر نداشت و در حقیقت امر، هیچ شاعر معاصر، اینهمه بی باکانه و بی امان، علیه شیخ وملا و واعظ، مبارزه نکرده است.شاعر در شرح حال خود، به تضاد آشتی ناپذیری که بین افکار روشنگرانه وی و خرافات پرستی و جهالت و عوام فریبی ملاهای شبستر وجود داشت...
رضا بی شتاب
مرگِ گُل وُ گهواره ی واژون
در پیشِ شما حادثه ای نیست
پژمردن وُ پرپر زدنِ کودکِ اکنون
در پیشِ شما حادثه ای نیست
بهنام چنگائی
اکبر، ای جانِ خستگی ناپذیر
براستی، تو بین راه، جاماندی؟
تو که، گامِ همیشه بی قراری بودی
در راه مهر و نان و انسان!
تو که مدام فریاد پر طنینی بودی
در کنج کنج این دنیا!


سیدعلی صالحی
چقدر من این خوزستانِ فقیرِ فهمیده را دوست می‌دارم!
زمزمه‌ی معمولیِ جوبارِ نازکی
کنارِ کوچه‌ی گُل، گلاب،
تصویرِ ساده‌ی واژه‌ای
در خوابِ روزنامه‌های عصر،
تبسمی ارزان،
که چه شود!؟
ادامه بدهید ... نان و نیشکر
بعد، بیرقی سه‌رنگ
بی‌هیچ علامتی،‌ آینه‌ای، حرفی
هی در اهتزازِ بی‌زوالِ زمان.
رضا بی شتاب
روان شد راویِ رؤیا
چو رودی از پسِ سدی
و یا گُردی که از هم بگسلد بند
و در هم بشکند درهای زندان
فریدون جنیدی
روشن است که بر درخت دانش، هر زمان شکوفه ای نو می رويد و باغبانان را می بايد که نامی نو بر آن نهند و زبان را میبايد که توان چنين نامگذاری همواره باشد.
اين نيز آشکار است که دانشمندان در زبانِ دانشی خويش برای کوتاه کردن واژه های بزرگ، گزيده ای از آن می گويند يا نشانه ای برای آن بر می گزينند، چونان: Sin برای سينوس،P برای فشار، يا E برای نيرو و ... با اينهمه باز ميشايد که زبانی که برای نمودن دانش به کار گرفته میشود...
ناصر ایرانپور
خوب‌ درس خواندن و ديپلم‌گرفتن بچه‌های ايرانی يکی از دغدغه‌های والدين ايرانی در داخل و خارج از کشور است. اين موارد گاها حتی به‌ منشاء بحران بين والدين و فرزندان ايرانی نيز تبديل شده‌ است. آيا بشريت مترقی هم با اين پديده‌ اينگونه‌ رفتار می‌کند؟ آيا کودکان و نوجوانان ما محکوم به‌ اين هستند، در امور درسی موفق باشند؟ آيا اين راه‌ خوشبختی است و اگر کودکان ما توانايی و اراده‌ی تمکين به‌ خواست والدين را نداشتند، راههای ديگری را می‌توان پيمود؟