رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

بهنام چنگائی
تنها بپاسداشت و گرامیداشت نسرین ستوده و باورِ ساده انسانیش بروشنگری که جز با سوزاندن شمع وجود خویش، برای اندکی روشنائی، در این شبان بلند ظلم، «او بیش از این چاره ای نداشت!»
بهرام بیضایی
بيشتر از دو سال است که بهرام بيضايی ايران را ترک کرده است؛ آن هم نه به دلخواه خود که به واسطه شرايطی که در ماه های آخر حضورش در ايران ايجاد شده بود و وی نه توانسته بود نمايشنامه ای را روی صحنه ببرد و نه هيچ کدام از دو پروژه «مقصد» و «اشغال» که به ظاهر به لحاظ مميزی مشکلی نداشتند را جلوی دوربين ببرد. بيضايی حالا در دانشگاه استنفورد در حال تدريس است و اخيرا يک نمايشنامه در مايه های سايه بازی با عنوان «جانا و بلادور» را نيز در همين دانشگاه روی صحنه برده است.
در نظام پیشاقرون وسطائی اسلامی، فرهنگ ، تاریخ، شعر، ادبیات و در واقع هر اندیشه ای با گذر از فیلتر سانسورچیان بمیان مردم راه می یابد. آنچه که بنام وزارت ارشاد شناخته شده است یکی از دستگاههای موازی نهادهای عریض و طویل تبلیغ و ترویج خرافه پرستی، آئین کشی، تحریف و تحمیق توده ای ست. نوشتن در زیر سلطه بربریت اسلامی اگر مجیزگونی نباشد، امری فوق العاده دشوار و مبارزه ای جسورانه در شرایط نابرابر است. خیل عظیمی از نیروی نوگرا، روشن اندیش و ایراندوست کوشش می کنند تا در اشکال گوناگون به قلب جامعه نقب زنند
این لحظه ها،
لحظه های پُـر شکوه ِ
شعله های خشم ِ نسل ِ ستــار بهشتی ها
همانند ِ آن ستــار ِ تُفنـگ بـدست تبـریـزی،
در راه است ...
«از آبکنار تا راور کرمان» عنوان کتاب خاطره‌ای است نوشته رحمان (محمد) عریان آبکنار، از فعالان سیاسی سابق که چند سال از عمر خود را در زندان‌های حکومت اسلامی گذرانده است.
رضا بی شتاب
به آسمانِ کودکی سلام
به بام وُ آن همه ستاره ها
که هر ستاره اش
- نهالِ مخملینِ آتشی -
محمود فلکی
محمود فلکی: تقسیم‌بندی شعر یا شاعر به "واقعی" و "غیر واقعی" بی‌معناست. چه کسی حق یا صلاحیت این را دارد که "واقعی"را از "غیر واقعی" تشخیص دهد؟ با چه معیارهایی می‌توان شعر یا شاعر را خط‌کشی کرد؟
تفاوت یک آدم دموکراتِ مدرن و یک مستبد پیش مدرن این است که اولی می‌گوید: "این هم نظری است برای خودش، ولی من با آن مخالفم." اما آدم مستبد حکم صادر می‌کند که: "تو نمی‌فهمی و حق نداری در مورد چیزی که نمی‌فهمی حرف بزنی، و فقط من می‌فهمم و حق دارم درباره‌ی شعر یا هر چیزی حرف بزنم.
مصطفی خلجی
«در زندان اوین پاسبانی بود آذربایجانی که نصف وقت کار می‌کرد. روزی که غلامحسین را شلاق زده بودند، برای اینکه پاهایش ورم نکند، این پاسبان آنها را ماساژ می‌داد. ولی غلامحسین را نمی‌شناخت و فقط می‌دانست که دکتر است. از او می‌پرسد: تو چکار کرده‌ای که اینطور زده‌اند؟ صمد بهرنگی یا ساعدی را خوانده‌ای؟»
رضا بی شتاب
به سانِ واپسین آشفته دیدار
نمی دانی به خوابی یا که بیدار
تو می سایی به سوی سایه دستی
ولی آیینه در زندانِ زنگار
حسن جداری
بیادهزاران جانباخته کشتاروحشیانه تابستان1367
افشين علا
داغي كه زد اروميه بر جانم عمري براي سوختنم كافيست
ديگر به جاي آبي درياچه زخمي به روي نقشه جغرافيست
فردا كه از اروميه باز آيم از من مخواه خاطره يا سوغات
غير از نمك به زخم تو پاشيدن چيزي نبود صحبت من هيهات
ونداد اولادعظیمی
منظومه هُژَبر سلطان روایتی شعرگونه برگرفته از حادثه‌ای تاریخی است که در شمال ایران رخ داده‌است. مضمون این منظومه مربوط می‌شود به دو رویداد تاریخی نبردهای سوادکوه (۱۲۹۸ و ۱۳۰۰هـ. ش) و ستیز انجمن طبرستان (امیرمؤید سوادکوهی و فرزندانش) با نظامیان تحت فرمان رضاشاه . این منظومه گزارش تاریخی صرف نیست؛ از این واقعیت تاریخی مردم آنگونه که پسندشان بوده سودجسته و در مناطق مختلف طبرستان مطابق شرایط خاص، آنرا بازسازی کرده‌اند.
رضا بی شتاب
«ستارِ بهشتی» از زمان زود گذشت
چون آتشِ جاودانه بی دود گذشت
مادر چه کنم! ز مویه ات می مُویم
ستار ستاره بود وُ چون رود گذشت
شهلا و. ی. صفایی
بحران اتحاد شیشۀ عمر نظام را بیمه کرد.
قرص حفظ نظام برای درمان بحران اتحاد به بازار اپوزسیون عرضه شد.
مراقب باشید جانشین " مدحی " فیلم تان نکند.
هشدار دلار به ریال؛ از من نترس، از جمشید بسم الله بترس!
svenne irani
رقصندكان تنها
مي خوانم،سوكواران ارزوي شادي روح اش وامرزش اومي كنند.
نكران شادي روح او و امرزش اونباشيد.
او امرزيده اي شاد روان بود،كه تنها به مصاف ابليسان رفت،
فكر حق باشيد كه او مي خواست انرابر سر جايش بنشاند.
بعد از خبردار شدن،همجون بسياري،بسيار روان بريشانم،
تا كي؟تا كي؟
بهنام چنگائی
فریادِ اسیران در بند هم می داند:
سودِ سادگی بکامِ کیست
مادرِ جبر بارداِر چیست
این تخمِ شرم، تقاص چیست
لذتِ سنگساریِ دل، گناه کیست
رضا بی شتاب
دوستان!
با دلِ عاشق چه کنم؟
دلِ نازک تَرَک از برگِ گُلم
شوخ وُ شنگ ست
به شیداییِ من می خندد
ا.ه.ل.ایرانی – اهلی
که بود آنکس که در چشم ستمگر /
چو خاری شد و همچون خاک و دوده /
که بود آنکس که شد یار اسیران
راشل زرگریان
درطول سه سالی که بعنوان روسپی کارکردم دراتاقها وآپارتمانهای پرازراز ورمز هرعصر با تعداد متعددی ازمردان مختلف همبتسرمیشدم که نصف دستمزد به صاحب جا وکار میرسید ونیمی هم بمن. سه سال همه چیز با دروغ وپنهان کاری وتنهائی سپری شد. شک وتردید وپارانویا نسبت به همه چیز وترس از بیماریهای جنسی ودردهای بیشمار فیزیکی. هربار باخود فکرکردم که چی هستم واحساس کردم کمترانسانم وروح من فشرده ومنقبض میشد درواقع بمرور زمان داشت میمرد.
رضا بی شتاب
با کولیانِ فلک
بسیار رفته ام به سفر
از زیستگاهِ ناشناسِ خویش
تا آشیانِ آشنا
حسن جداری
در ایران، با ستمگری، زبان ترکی را به زنجیر کشیده اند
البته دل در جائی شادکام است که زبان ، آزاد باشد

«چکیب لر ظلمیله، تورکی دیلین، زنجیره ایران دا
کونول دلشاد اولار البته دیل آزاد اولان یئرده»
خالد حسینی
یکی از دردناک ترین مشخصات جامعه ی افغانستان فشار بی رحمانه برزنان است. زنان افغان سال هاست برای حقوق اولیه ی خود می جنگند، مدت‌ها پیش از آن که طالبان به زندگی این کشور قدم بگذارد. از چند شهر بزرگ که بگذریم، همه جا دست آهنین پدر سالاری برجامعه حکمفرما است. قوانین خشک قبیله‌ای حق کار، آموزش، خدمات درمانی لازم وحریم آزاد خصوصی را از زنان سلب کرده. قوانینی که در سی سال گذشته به دلیل جنگ، آوارگی و هرج و مرج شدیدتر هم شده، هرچند در سالهای اخیر اینجا و آنجا رد پای تغییر را می‌شود دید
رضا بی شتاب
جنگ جنگ، گنجِ ما
بر سرِ گنج ست، جنگ
...
بَلبَله ی هر بلا
راحتِ تو، رنجِ ما
از این منظر فرویدی برای انسانها چهار نوع از «فیکس شدن یا تثبیت» بر روی یک ابژه و مطلوب وجود دارد: سه تای اولی بدور خود شخص می چرخند. ما چیزیرا دوست داریم که خودمان است، گذشته ما بوده است و یا آینده ما می تواند باشد. چهارمین نمونه عشق مربوط به انتخاب یک ابژه و مطلوب بیرونی است: ما به آدمی عشق می ورزیم که بخشی از خود ما بوده است_ این نمونه عشق نارسیستی است. یا ما به زنی عشق می ورزیم که ما را تغذیه می کند و یا مردی را دوست داریم که از ما مواظبت و حمایت می کند
بهنام چنگائی
با مصیبتِ فلک، در خویش چمیده اند،
میان ویرانه هایِ ترس و یاس
و در رویا:
پی یافتن آلونکک ِهای مفلوکشان می چرخند
شهلا و. ی. صفایی
شتاب کن
و بخوان بنام ماه
بخوان بنام سحر
و ببین قناری های سرزمینم
چگونه بر خاک میریزند!
رضا بی شتاب
رنجورم ازین هجرت وُ اجبار
جانم به جفا بُرده سرِ دار
گفتم که تویی صاحب وُ دانم
هرگز نکُنی صحبتِ دیدار
فتح الله بی نیاز
ساختار یک روند است و نه یک قالب انعطاف ناپذیر. امری درونی است و با فرم که امری بیرونی است، تفاوت دارد، اما همان طور که از مثال ها مشاهده شد، با هم در ارتباط ارگانیک هستند. با این حال هرگز یکی نمی شوند. ساختار، هم در جزئیات نقش دارد و هم در کلیات. برای نمونه، در صحنه- که بهترین تجلی ساختار است – وقتی شخصيت از كار برمي گردد، حالش خوب نيست و دو ساعتي مي خوابد. همسرش حالش را مي پرسد و مرد مي گويد: «قلبم تير مي كشد.» سابقه نداشته كه او دچار قلب درد شود. زن يك قرص و يك فنجان چای به او مي دهد.
محمود فلکی
همان‌گونه که فرد در جامعه‌ای که در آن، فرهنگ دیالوگ درونی نشده باشد، رفتاری اثباتی- تحمیلی در پیش می‌گیرد،
نویسنده‌ی چنین جامعه ای نیز همین رفتار را بر درون‌مایه‌ و شخصیت‌های داستان اِعمال می‌کند. نویسنده به جای اینکه تنها به قصه‌گویی ناجانبدارانه بپردازد،
نظرش را به شکل داوری یا ارزش‌گذاری ِ مستقیم و غیرمستقیم بر داستان تحمیل می‌کند
آ. ائلیار
آنها با اسبهای سنگی آمدند
رودخانه ها را به بند کشیدند
دریاچه را نوشیدند .
«اونلار
داش آتلارینان گلدیلر
گؤلی ایچیب
چایلاری بنده چکدیلر»
رضا بی شتاب
خاکسترِ سردِ یأس، پوشانده همه هستی
هستی که به حبس آرَند تفسیرِ همه پستی
مَستَند ستمکاران از باده ی باد آنسان
کاندیشه نیاید هیچ از تلخیِ هر پایان
زیرا «جهان و نگرش بسته و اخلاقی» و «جهان و نگاه ضد اخلاق و کاملا پوچ» دو روی یک سکه اند. موضوعی مهم که لکان در مقاله ی «ساد با کانت» به ما نشان می دهد. به زبان دیگر «پدر اخلاقی و مطلق گرا» و «پسر بی اخلاق و لذت پرست» دوروی یک سکه و فانتسم هستند. هر دو مطلق گرا و بی مرز و بنابراین ضد قانون و مرز و کمبود هستند. همانطور که «نماینده ی اخلاق ضد جسم و لذت» و «فرد گناهکار اسیر جسم و وسوسه»، دو روی یک سکه هستند و به یکدیگر تبدیل می شوند.
آ. ائلیار
در زیر ابرهای سیاه
چشم براه خورشید و آفتابم
« قارا بولودلار آلتیندا
گونی-گونشی گوزلوره م»
رضا بی شتاب
راهِ تو بسته آهِ من
وای اگر نظر کنی
بر من وُ بر حکایتم
کِی تو دگر سفر کنی
ميرجلال‌الدين كزازي معتقد است: يافتن و ساختن واژه‌هاي پارسي و بومي در برابر واژه‌هاي بيگانه، در هر زمان كه انجام بگيرد‌، كاري است سودمند و شايسته. اين استاد زبان و ادبيات فارسي در گفت‌وگو با خبرنگار ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) درباره‌ي تأخير فرهنگستان زبان و ادب فارسي در زمينه برابر‌سازي براي واژگان بيگانه گفت: بي‌گمان اگر پيشنهاد واژه‌اي نو در برابر وام‌واژه‌ها، بهنگام انجام بگيرد،‌ كارآمدتر خواهد بود و آن واژه‌ي پيشنهاده بختي بيش‌تر خواهد داشت تا به كار برده بشود.