رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

رضا مقصدی
چندين ماه ِ پيش از آنکه قامت بلندش برشانه ی خاک خم شود دلشوره يی غريب ،نصيب ِ سينه ی من شده بود که: اورا به قتلگاه خواهند برد. نمی توانستم . نمی توانستم چنين احساس ِ شومی را از سينه ی رنجور ِ خود دور کنم. دغدغه های دردناک در خاطرم خانه می کرد و تصاويری خوف انگيز ، در پای پله های پاييزم می ريخت. دستی سياه و سرد تمام خطوطِ خاطره های خوبی را که با او داشتم در من خط می زد.
سروده ای از زندانی سیاسی ارژنگ داودی محبوس در زندان مخوف بندرعباس تحت عنوان «مرثیه ۶۷ » به مناسبت قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بدستور خمینی، جنایتکار علیه بشریت سروده شده است و برای گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان راه آزادی مردم ایران و انتشار در رسانه ها در اختیار « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» قرار داده شده است .متن مرثیه به قرار زیر می باشد:
بهنام چنگائی
برای قتلعام گل های پر پر شده ی جوان که توسط قساوت کور جانیان اسلامی در سال های 60 ، 67 و تا همیشه ی بقای ظلم و قهر و کشتار و مظلومیت!
بهنام چنگائی
پیشکش به جانباختگان دهه 60 و 67 و همه اعصار که توسط پاسداران رنگین جهل و حماقت، حق زندگی از آنان و وابستگانشان در طول تاریخ ربوده شده است.
مصاحبه آقای هادی حسینی‌نژاد با سیدعلی پیرامون وضعیت نشر،‌ممیزی و اخرین اخبار از آثار منتشر شده و منتشر نشده‌اش: اسامی دفترهای من در واقع خروجی روح کل همان دفتر است. یعنی نام کتاب، از محل رسیدن همه شعرها به یک میدان مشترک اخذ می‌شود. بنا به عادت، بعد از پاکنویس نهایی یک دفتر، مدت شناوری را صرف نگاه کردن به حقیقت همان دفتر می‌کنم، آنقدر که خود کتاب، نام خود را اعلام می‌کند. در مورد «تعهد» هم طبیعی است که من راه دیگری را نمی‌شناسم.
هـ . لیله کوهی
حالا مسئولین جهنم همین دارو دسته خمینی به خدا نامه نوشتن که یکی از این دونفر پرویز یا عمران رو باید از اینجا ببرید بیرون از آن روز تا حالا پرویز ریششو به سیبیل عمران گره زده میگن یا هردو با هم میریم یا هیچکدام. و شرط هم گذاشتن ما بهشت برو نیستیم ما رو بفرست لس آنجلس پیش بیژن بزار بشیم سه تفنگدار سابق.
رضا بی شتاب
از آفاقِ بی آفتاب فرود آمدند
با دشنه ها وُ شلاق های بافته از جنون
با لَباده های باروت رنگ
در شبستانِ یشم وُ وحشت
احد قربانی دهناری
به نظر من عمدهترین مسئله جنبشهای سیاسی، ادبی و فرهنگی در ایران و بیشک در خاورمیانه و جهان رواداری است. بشر سرانجام ناچار است، به همدیگر گوش کند و همدیگر را درک کند و مناقشات خود را حل کند. بیشک هیچ راه حل قهرآمیز برای مناقشات بین انسانها وجود ندارد.
احد قربانی دهناری
دوست بسیار عزیزی، اثری بی‌نهایت ارزنده منتشر کرد و در پیامی به من نوشت: « احد عزیز! کتاب تو اینجا پیش من است. اگر آدرست رو بنویسی برایت پست می‌کنم.» به دوستم می نویسم: «ممنون نازنین! من مخالف پخش مجانی آثار فرهنگی، هنری و ادبی هستم. من خودم آن را تهیه می کنم.
محمد طلوعی، فرزانه دوستی
میرزا فتحعلی آخوندزاده، نخستین کسی که در آن تاریخ از نمایش‌نامه حرفی زده، از «من تبعان» مولی‌یر است و «درونمایه‌های عشقیِ روستایی و قبیله‌ای با تمام جنبه‌های احساساتی‌گرایانه و «ملودراماتیک» آن در همه نمایشنامه‌ها (به جز «ملا ابراهیم خلیل...») دیده می‌شود که احتمالاً باید حاصل تلفیق قصه‌های عامیانه با کمدی‌های غربی باشد که درونمایه‌های عشقی هم داشته‌اند.» خودش هم وقتی برای میرزاآقا در تشریح فن دراما قلمی می‌کند، می‌نویسد: «از جملۀ چنین اشخاص مستحق تعظیم مولیر و شکسپیر است.»
محمدحسن پورقنبر
سابقه تشکيل قهوه‌خانه در ايران، به دوره سلطنت طهماسب اول صفوي (930-984ق)، برمي‌گردد نخستين بار نيز، در پايتختِ آن برهه زماني صفويان يعني قزوين برپا گرديد. اين نهاد، از خارج مرزها وارد ايران شده و به تدريج با آداب و سنن ايراني عجين گرديد. نخستين بار، دو برادر آلماني که براي آموزش ارتش به ايران آمده بودند، اين نهاد را افتتاح کرده و در آن قهوه فروختند. در دوره شاه عباس اول (996-1038) با انتقال پايتخت صفوي از قزوين به اصفهان، شهر اخير شاهد گسترش چشمگير قهوه‌خانه بود و...
حاجی جان ما که رفتیم...
تو سنگر دانشگاه و فرهنگ
شروع میکنم به کثافت کاری باورکن تا یکسال هم هیچ کس نه اسم منو میاره نه ستار بهشتی رو ....!
ولی شما می مونی واین قفل . من تو هشت سال حتی نتونستم سوراخشو پیدا کنم
ببینم شما که استادی تو هشت سال آینده چه میکنی ؟
احد قربانی دهناری
امروز آخرین روز سال تحصیلی امسال پسرم آنتون بود. من و او ساعت هشتت و نیم صبح به مدرسه‌اش رفتیم. به یاد مدرسه خودم و آخرین روز سال‌های تحصیلی خودم افتادم:
گلمراد مرادی
مطلبی برای والدین دلسوز به علوم تربیتی و برای نوجوانان و آینده سازان جامعه. والدین لذا، آینده هرجامعه نیک دردست آنها و تعلیم و تربیتی است که این والدین به فرزندان می دهند. من برروی کارت ویزیتم حدود بیش از بیست سال است، نقش والدین را در این باره بدین ترتیب نوشته ام که: "فرزندان از ما نخواسته اندکه آنهارا بدنیا بیاوریم، ماخود باعشق و علاقه این کار را کرده ایم. پس موظف به مواظبت از حتا نا آرامترین آنان هستیم".
رضا بی شتاب
آذرخشی درخشید
خُردک اخگری شیدا
افتاده از توان وُ تابش
در پیچ وُ خمِ خویش چرخید
باید بگویم، شیرکو بی‌کس در کنار ناظم حکمتِ تبعیدشده و محمود درویشِ ستم‌دیده‌ی فلسطینی قرار می‌گیرد و این‌ها نشانه‌ها و شرایطی است که نگاه رسانه‌های جهانی را متوجه اهل قلم مستقل و مبارز می‌کند. البته این‌ کافی نیست. اگر شاعر، توانا و ژرف‌اندیش باشد و در کنارش تعهد انسانی ویژه در برابر مردم خودش داشته باشد، خود به خود مطرح می‌شود و خروجی‌اش ترجمه‌ی آثارش می‌شود و این موجب می‌شود به عنوان چهره در سطح جهانی مطرح شود.
فریبا زرینه‌باف
یکی از مهم‌ترین دستاوردهای عباس میرزا، پایه‌گذاری چاپخانه در تبریز است. تبریز در آن زمان شهر استقرار ولیعهد و مرکز دیپلماسی ایران با اروپا، امپراطوری عثمانی و روسیه بود. اولین کنسولگری اروپایی در تبریز مستقر شد و این شهر خیلی زود با حمایت عباس میرزا به مرکز جنبش مدرن‌سازی تبدیل شد. نزدیکی تبریز هم به امپراطوری عثمانی و هم به روسیه نقش مهمی را در این میان بازی می‌کرد. این شهر قبل از افتتاح کانال سوئز مهم‌ترین مرکز تجارت با اروپا از طریق ترابوزان و استانبول بود.
رضا بی شتاب
پاره پوشی گرسنه
سرگردان ست جهان
دندان هایش را همراهِ لقمه ای می بلعد
تیک تاکِ نبض اش آرام می گیرد
مهناز هدایتی
وطن خانه وطن صحرا وطن ماه و ستاره/
وطن سقفی برای هر کسی منزل ندارد/
وطن غنچه وطن شبنم وطن باغ پر از گل/
وطن دریا تو هستی دشمنت ساحل ندارد
محمد احمدیان
چرا به عشق نیازمندم / برای این که از روان برخوردارم/در غیر این صورت چه گونه می توانستم آن را رام کنم/ عشق یک آری به دیگری است
بهنام چنگائی
این صدای اعتراض و محکومیت بی صدایان است به مکرنامه عسگراولادی و رهبرش! توطئه گر بازار بنجول تجاری و تروریست اقتصادی که از ترس خیزش و به باد دادن ثروت خود به اوبامای جهانخوار، با نام ملت به وقیحانه ترین شکل غیر ممکن نامه فدایت شوم می نویسد و در آن به تحقیر اعتراض رو به طغیان مردم گرسنه، بیکار و بیدادزده از رژیم اسلامی، با بی شرمی تمام سر پوشش می گذارد.
احمد شاملو
ترجمه اشعار اکتاویو پاز کارى‌است بسیار ضرورى و همه‌ شعرخوان‌هاى ایران و شخص آقاى پاز که ‌گویا مرا مى‌شناسد به‌ جان‌مان دعا خواهند کرد. راستش در این وضع مشکوک من یکى جرات پدرم هم نیست که بى‌گدار به ‌آب بزنم و گز نکرده پاره ‌کنم و مسؤولیت به‌عهده بگیرم. این کار جز با اتکاى به‌ متن ‌اسپانیولى مطلقا صلاح نیست. حرف مرا قبول‌ کن. ترجمه لورکا را هم من از روى یک گزینه دو زبانى ( فرانسوى-اسپانیولى ) انجام ‌دادم و علاوه براین، صفحه‌هائى را هم که‌ هنرمندان مختلفى اشعارش را به ‌زبان‌هاى اسپانیائى و...
محمود فلکی
در واقع یک شعر، در نتیجه‌ی مراوده یا توازن بین ناخودآگاه یا تکانه‌های پراکنده‌ی عاطفی و دخالت دانستگی یا خودآگاه شاعر پدید می‌آید.
کتایون آذرلی
رمان " بچه های اعماق "، اثر مسعود نقره کار، رمانیست چند پهلو، رمانی با ویژگی های پنهان و آشکار.
رضا بی شتاب
مجالی نیست
انسانِ عصرِ سرسام
پاره پاره های پلاسیده رها شده در آژند
با لابه ها وُ رعشۀ خویش وُ خیره در هیچ
رضا بی شتاب
دست بر افشاند وُ رفت
از من وُ ای وایِ من
خسته گذشتم ز خویش
یادِ تو از دل نرفت
این درواقع به فطرت نهانی ما ایرانی‌ها بازمی‌گردد. می‌خواهم از یک جمله خیلی سنگین استفاده کنم که تازگی‌ها مد شده! به‌قول دوستان در این برهه زمانی یا به‌قول آن فیلم «عقلانیت ریاضی»! در این برهه با توجه به این‌که جوان‌های ما باسوادتر شده‌اند و تعداد کتابخوان‌ها و تحصیلکرده‌های ما بیشتر شده و همچنین فضای دانش‌آموزی و فراگیری وسعت بیشتری پیدا کرده و همین‌طور به‌طور کلی آگاهی جمعی مردم ما نسبت به 30سال پیش فرا رفته است، بنابراین این آگاهی باید شکل مدرن و امروزی بگیرد که بتواند...
راشل زرگریان
طپش قلب نوجوان هردم بیشتر شد. ناگهان احساس کرد که پتک محکمی برسرش کوبیدند. کشیش سعی کرد او را آرام کند. درعین بیقراری پسر جوان از آن دم شروع به جستجوی پدر کرد.
بهنام چنگائی
سی چهار سال پیش، ما
با خیالِ خام و گامهایِ ساده لوحِ امیدوار
پر غرور و سرورِ سر شار
بر بیراهه های مار ِجرارِ جماران، ایستاده بودیم.
میخواستیم با او
بیرونِ دردهایمان زندگی کنیم.
رضا بی شتاب
چه گویم صاحبُ العصرِ خدا جو
که می جویم ترا یا زینتُ القو
زبانِ پارسی دانم ندانی
منم تازی ندانم تاجِ بوبو1
آخرهفته بود. خسته و کوفته داشتم از مأموریت کاری دور و درازی بر می ­گشتم. باران شدیدی می­ بارید و من به سختی می­ توانستم حواسم را متمرکز رانندگی کنم. ناگهان مردی ایستاده کنار اتومبیلش در حاشیه­ ی جاده توجه ­ام را جلب­ کرد. بزودی به او رسیدم و بی­ توقف از کنارش گذشتم. بیچاره خیس­خیس شده­ بود.
آ. ائلیار
شاعر و نویسنده آگاه به زمانه ی خود و ارزشهای جهانی ضمن تأیید «رفع تبعیض همه جانبه» ضرورت دارد که خود را از دایره تنگ ایده لوژی ناسیونالیسم که در انتهای خود میتواند به راحتی به دیکتاتوری و توتالیتاریسم و فاشیسم منجر بشود، رها سازد.قلمزن آگاه، مستقل میاندیشد و در هیچ جمع ناسیونالیستی نمیگنجد و پیدایش نمیشود، او راه خود را میرود و میداند که ناسیونالیسم برای پیشبرد اهداف خود تبعیض و نیازهای مردم را وسیله قرار میدهد- به این دام نمیافتد.
حسن جداری
به مناسبت سالگرد تولد صمد در 2 تیر سال 1318
صمد یک معلم حقیقی و یک متفکر تربیتی برجسته ای بود که مسائل آموزش عمومی را نه از دید جناحها و محافل استعماری و ارتجاعی، بلکه از نقطه نظر منافع طبقات محروم و ستمدیده، مورد بررسی قرار میداد.
رضا بی شتاب
دشمن چُنُو نبود وُ نیست
آنکو گُسست به جفا،
با زهرخندِ خنجرِ هجران
هم شام وُ هم بامدادِ ما
اولین بار خواندن مصاحبه ای با پاموک دراشپیگل توجهم را به کتاب جلب کرد. مصاحبه ای که نویسنده در آن گفت در کار ساختن موزه ایست که در داستان از آن یاد می کند. شور و شوقی که در حرف هایش موج می زد، تماشایی بود. این که نویسنده ای تصمیم بگیرد، اندیشه اش را که در رمان به قالب کلمات در آورده، حالا از دنیای مجازی به واقعیت بیاورد و در جایی به نمایش بگذارد، برایم بسیار جالب بود. کاری بیش از رفتن به کافه ای که روزی نویسنده ی محبوبمان در آن نشسته و طرح کتاب جدیدی را در ذهن پرورانده یا...