رفتن به محتوای اصلی

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: ناشناس

آقای کرمی... خیلی ممنون از این مقالۀ خوب. سوال بزرگی که من همیشه در گریبانگیرش هستم صیغۀ ( روشنفکر دینی ) است که نه تنها در ادبیّات سیاسی ایران یک عبارت اشتباهی است ( نظر شخصی ) بلکه { تاریک اندیشان دینی } بهترین تعریف برای این آقایان می باشد. قرن 21 قرن ضدّ خدائی است. نبودن این دیکتاتور کیهانی به اصطلاح (( خدا)) بایستی به چالش کشیده شود. در ضمن باز هم بر این عقیده هستم که خاندان پهلوی یکی از عوامل بر باد دادن دست آوردهای انقلاب مشروطیت و توسعۀ تاریک اندیشان دینی در ایران بوده است.

نوشته شده توسط: ناشناس

""" زنگ‌ها برای کی‌ به صدا در آمده اند؟ """آینده با انعطاف پذیر هاست """ جریان معکوس حوادث، کانادا سفارتش را در ایران می‌بندد، اردوغان ترکیه اعلام می‌کند حکومت بشار اسد تروریستی است، مرسی مصر میگوید اسد باید سرنگون شود، رئیس سیا از ترکیه دیدن می‌کند ، بزرگترین عملیات دریایی در خلیج با شرکت ۲۵ کشور آغاز میشود و و ... به احتمال زیاد در دیدار رئیس سیا با مقامات ترکیه همکاری ترکیه برای مهار ایران با غرب جلب می‌‌شود، و ترکیه همکاری غرب در سوریه را به دست می‌‌آورد """" رژیم ایران اعضای نیروهای قدس "" واحد نخبهٔ ۴۰۰ "" را در ترکیه برای انجام عملیات تروریستی فعال می‌کند. این گروه تروریستی واحد قدس ایران با تروریست‌های پ ک ک برای بی‌ ثبات کردن ترکیه وارد عمل می‌‌شوند. ""رژیم بدبخت و مرتجع ایران جز تروریست‌ها دوستی‌ ندارد """

نوشته شده توسط: ناشناس

خانم ماجدی شما که اینهمه سنگ منصور حکمت را به سینه میزنید میدانید که منصور حکمت هنگامی که گروه سهند به کردستان امد بیش از 50نفر نبودند خوب اقای حکمت که اینهمه طرفدار به قول شما در ایران دارد چرا به کوههای کردستان پناه اورد خوب اقای حکمت چه گلی به سر مردم کردستان زد؟
منصور حکمت و شما هر چه دارید از سایه مردم کردستان است حال انها را با اسم ناسیونالیسم و شونیزم نام میبرید ان کس که نمک خورد ونمکدان شکست در مسلک رندان جهان سگ به ازوست

نوشته شده توسط: ناشناس

جالب است این ننویسنده متوهّم خود رااا هیتلر فرض کرده و هرکس با وی مخالفت کند را خیانت کار می‌داند

جالب است این ننویسنده متوهّم خود راهیتلر فرض کرده و هرکس با وی مخالفت کند را خیانت کار می‌داند
نوشته شده توسط: ناشناس

شما؟جنبش آذربایجان؟! ایمان فروتن؟اینها میخوان شورای ملی‌ بزنند؟

عجب قحط الرجالی؟کجا رفتند مردان و زنان دهه ۵۰؟آنها که بدون ادعا مستبدین شاهی را به زیر کشیدند ،اینک این مستبدین دیروز شاه پرست مدعی ملی‌ گرایی و آزادی شده اند!

نوشته شده توسط: ناشناس

آقای ناصر ايرانپور این مقاله باید در تمامی سایتهای ملتها خصوصا کردها و ترکهای آزربایجانی به اشتراک گذاشته شود. از نظر ایجاد دیالوگ بین روشنفکران ملل ترک و کرد خیلی پربار است. ترس ملی گران فارس یا همان پان ایرانیستها از این است که اتحادی بین ترکهای آزری و کردها پدید آید در چنین وضعیتی تمام منافع اینان در این کشور با خطر جدی روبرو خواهد شد.اگر ترکهای آزری از تنه اداره کشور در کلیه ضمینه ها (اقتصادی،نظامی،سیاسی و مذهبی)کنار بکشند.اینان توانایی اداره و سرکوب دیگر ملل ساکن در ایران را از دست خواهند داد. بنابرین بهترین موقعیتی که اینان دارند اختلاف اندازی بین ترکها و کردهها در مناطق سکونت مشترک این ملتها میباشد. به نظر من اگر واقعا حزبهای اصلی کردستان به این مرحله از اتحاد رسیده اند بهتر است کار گروه مشترکی با تشکیلات آذربایجانی (استقلال طلب و فدرالچی )برای هماهنگی و رفع مشکلات ایجاد نمایند.

همچنین باید یاداور شوم که در این مورد تفاهمنامه های بین جمهوری آذربایجان و جمهوری مهاباد موجود میباشد.و میتواند مورد استفاده قرار گیرد. پان ایرانیستها میخواهند کردها را پاشنه آشیل ملت آزربایجان بکنند.و جبهه را از مسیر اصلی منحرف کنند.این موقعیت را نباید در اختیار آنها قرار دهیم.حتی در حالت خوشبینانه تشکیل کنفدراسیون و حرکت هماهنگ بهترین گزینش ملتهای ترک و کرد است. به این ترتیب کمک رسانی به ملتهای گیلک،مازنی،ترکمن،عرب ، بلوچ و دیگر ملتهای ساکن در این کشور برای مبارزه و حق تایین سرنوشت امکان پذیر خواهد بود.
نوشته شده توسط: ناشناس

جناب ایرانی یک لطفی کن و توضیح بده چرا شما تا کسی چیزی می گوید و بهتان برخورد تفنگ تونو میگیرین طرف ترکیه و اذربایجان؟ اخه اونا چه ربطی به ما دارن؟ ما ملیت های ایرانی دلمان نمی خواهد با شما باشیم درست؟ خب این چه ربطی به کردهای ترکیه و یا تالشی های اذربایجان دارد؟ اخه ببم جان در مورد چیزی که دانسته ایت فقط در حد توهم است لطفا حرفی نزن!!!! قره باغ ارمنی دارد اما اکثریت اذری اند و الان هم تحت اشغال است!!!!! در ضمن شما که چشم نخوری این همه در مورد ترکیه و اذربایجان مطالعه کردی و حالا دلسوز کردها و تالسی های انجا شدی خب چرا نمی روی در سایت های ان کشورهای این مطالعات و نظرات گرانبهایت را چاپ نمی کنی!!! خوبه که تو همین سایت تالشی ها هم دارن ازت بیزاری می جویند! اقاجوون امثال شما برای ما ها املا شناخته شده هستی! هر کسی باشین و هر نظری داشته باشین پشیزی برای ما ارزش نخواهد داشت .

نوشته شده توسط: ناشناس

مقالات این ایرانی که ادعایش کوش فلک را پر کرده خواندم. باز هم تگرار مکررات دروغ و تحریف و بازی با کلمات . به نظر من بحث با اینها بی فایده است و اگر اینها در اینده نخواهند در مقابل خواسته های ملیت های ایرانی تمکین کنند سرنوشت در میدان جنگ مشخص خواهد شد
زنده باد ازادی ملیت های کرد عرب ترک ترکمن و تالشی

نوشته شده توسط: ناشناس

""" اقتصاد‌های رقابت پذیر نتیجهٔ پیچیده شدن کارکردهای اقتصادی """ بیشتر از ۱۰۰ صد شاخش اقتصادی از جمله مؤسسات، زیرساخت ها، محیط کلان اقتصادی ، بهداشت و آموزش و پرورش ابتدایی، آموزش عالی ، کارآیی بازار کالا، بهره وری بازار کار، توسعه بازار مالی، آمادگی تکنولوژیکی، حجم بازار، پیچیدگی کسب و کار و نوآوری .... در این رتبه‌بندی مورد استفاده قرار میگیرند، من در اینجا به ۲۰ کشور برتر با اقتصاد رقابتی اشاره خواهم کرد، ، ۱- سوئیس ۲- سنگاپور ۳- فنلاند ۴- سوئد ۵- هلند ۶- آلمان۷- آمریکا۸- انگلیس ۹- هنک کنگ ۱۰- ژاپن ۱۱- """" قطر """" ۱۲- دانمارک ۱۳- تایوان ۱۴-کانادا ۱۵- نروژ ۱۶- اتریش۱۷- بلژیک ۱۸- """"" عربستان """" ۱۹ - کره ۲۰- استرالیا

"" آذربایجان ۴۶، ارمنستان ۸۲، ترکیه ۴۳، روسیه ۶۷، چین ۲۹، """""" قطر ۱۱ """" یونان ۹۶، عربستان ۱۸، امارات متحده عربی‌ ۲۴، کوویت ۳۷، اردن ۶۳ , هند ۵۹, iran 66
نوشته شده توسط: ناشناس

""" نگاه چپی به اقتصاد، از دیگر دلایل عقب ماندگی ایران است """ طرز تفکر عقب ماندهٔ سوسیالیستی در دنیای """ """ جهانی‌ شده """ یک کشور را به ورطهٔ انزوا سوق میدهد، """ طرز تفکر سوسیالیستی عدم عتماد به نفس خود را در پشت شعار "" مبارزه با امپریالیزم "" پنهان می‌کند تا "" رقابت با دنیا را به حداقل " برساند، شما نگاهی‌ به "" دبی، قطر، امارات ..."" بکنید که آغوش خود را به دنیا باز کرده است و نگاهی‌ به ایران بکنید که "" ترسو پشت ایدئولوژی کمونیزم """ خودش را قایم کرده، عدالت اجتمائی به معنی‌ همه برابر هستند نیست، عدالت اجتمائی به معنی‌ وجود فرصتها برای همه است، هر کسی‌ که استعداد دارد و سخت کاری می‌کند ، فرصت‌ها را نسیب خود می‌کند. با این عتماد به نفس است که امروز """ قطر بین اقتصادهای رقابت پذیر رتبهٔ ۱۱ را حائز میشود، یک پلّه پاینتر از ژاپن و یک پلّه بالاتر از دانمارک، در حالیکه

در حالیکه جامعه ترسو ایرانی‌ با رتبهٔ ۶۶ به نفس افتاده است. چپ ایرانی‌ مقیم کشور‌های ایمپریالیستی نیز مست از بوی ودکا فرصت آن را انمیابد از خود بپرسد چرا یک "" کاپیتالیست "" به ونزوئلا یه کرهٔ شمالی‌ نمیرود ، ولی‌ چپ ایرانی‌ دورو در کشورهای سرمایداری می‌نشیند ، شکم خود را با تولیدات این سیستم پر می‌کند و شعار چپی میدهد.
نوشته شده توسط: ناشناس

اینکه مردم ایالات مختلف ایران باید هرکدام نظام اداری مستقل خود رو داشته باشند و افراد این نظام باید از افراد بومی همان ایالت انتخاب بشوند و قانون هر ایالت مطابق خواست مردم همان ایالت باشد یک خواسته منطقی و ضروری است برای پیشرفت هر ایالت باید مردم همان جا مدیریت کنند و کارمند باشند چون آنها بخاطر سال ها زندگی منطقه و نیاز هایش را خوب میشناسند و دست به غارتگری و خرابکاری نمیزنند مسئله مهم دیگر حق مالکیت سرزمینی ایالات ایران است که حقی طبیعی است یعنی مردم هر ایالت مالک منابع همان ایالت هستند و کسی اجازه ندارد از ایالات دیگر بزور وارد شود واین منابع را استخراج نماید حق تعیین استخراخ یا عدم استخراج این منابع با صلاحدید

مالکان این منابع یعنی مردم همان ایالت است که این منابع را چگونه استخراخ کنند وچگونه بفروشند و با چه قیمتی یا اصلا نفروشند نفت گازتولیدات صنعتی و کشاورزی و دیگر معادن و ثروت های رو و زیر زمین به عنوان مثال نفت و گاز جنوب تعلق به مردم ایالت جنوب دارد و کسی حق ندارد از ایالات دیگر بزور وارد شود و نفت را غارت کند و به غربی ها با قیمت پایین بفروشد.نفت شمال هم همینطور مال مردم ایالات شمالی است .منابع دیگر و معادن دیگر هم همینطور حق مالکیت سرزمینی یک حق طبیعی است در کنار حق مدیریت سرزمینی.
نوشته شده توسط: ناشناس

اگر مسئولیت های اصلی دولت مرکزی را که در اصل ۱۱ فراخوان تصریح شده اند ( و قاعدتا ً مسئولیت های دولت های محلی) را مورد بررسی و واکاوی قرار بدهیم، بعقیده من این نوع ساختار غیر متمرکز حتی از سیستم اداری کشورهای فدرال و دمکراتیک نظیر آلمان، آمریکا و حتی سیستم غیر متمرکز بریتانیا برای مدافعان حقوق اقوام و "ملیت های" ایرانی مطلوبتر و پیشرفته تر است.

ملیت ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا این نظر و شعار فدرال خواهان وسازندگان کنگره مجعول ملیتها نیست؟؟؟؟!!!!

نوشته شده توسط: ناشناس

دوستان گرامی، این بحث ها و گفتن و نوشتن ها را اگر تا صد سال هم کش بدهید برای بحث تا صد هزار سال دیگر هم زمان هست! همه کسانی که در چنین گفتگوهائی پیاپی به هم می تازند در یک پدیده همباور هستند و به هم نمی تازند! و آن باور داشتن ناسیونالیسم است! تاریخ نشان می دهد که ناسیونالیسم زهر کشنده ای است که به هر سرزمینی پا گذاشته است جز تباهی چیزی در پی نداشته است. خوشبختانه اینجا و در چنین بحث هائی همه استاد تاریخ هستند! پس من هم که یک بی سواد هستم از همه دوستان ناسیونالیستی که از استادان برجسته رشته تاریخ هستند می پرسم که در کجای تاریخ در سایه باورداشت (ایدئولوژی) ناسیونالیسم یک کشور یا یک رهبر یا یک گروه پیروز شده است؟آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی، ناپلئون بناپارت، صدام حسین، اسلوبودان میلوشوویچ و دیگر ناسیونالیست ها به همان راهی رفته اند که شما می روید!..........

دوستان گرامی، این بحث ها و گفتن و نوشتن ها را اگر تا صد سال هم کش بدهید برای بحث تا صد هزار سال دیگر هم زمان هست! همه کسانی که در چنین گفتگوهائی پیاپی به هم می تازند در یک پدیده همباور هستند و به هم نمی تازند! و آن باور داشتن ناسیونالیسم است! تاریخ نشان می دهد که ناسیونالیسم زهر کشنده ای است که به هر سرزمینی پا گذاشته است جز تباهی چیزی در پی نداشته است. خوشبختانه اینجا و در چنین بحث هائی همه استاد تاریخ هستند! پس من هم که یک بی سواد هستم از همه دوستان ناسیونالیستی که از استادان برجسته رشته تاریخ هستند می پرسم که در کجای تاریخ در سایه باورداشت (ایدئولوژی) ناسیونالیسم یک کشور یا یک رهبر یا یک گروه پیروز شده است؟ آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی، ناپلئون بناپارت، صدام حسین، اسلوبودان میلوشوویچ و دیگر ناسیونالیست ها به همان راهی رفته اند که شما می روید! آیا چنین ناسیونالیست هائی پیروز شدند و یا نابود شدند؟ خودتان پاسخ خودتان را بدهید! هم اکنون همه کشورها رو به سوی جهانی شدن یا Globalization دارند و در فرجام تاریخ تنها کشوری که بر جای خواهد ماند کشوری به نام کره زمین است و نژادپرستی کوچکترین ارزشی از دیدگاه اندیشه خردمندانه ندارد و هر کس که پیرو اندیشه خردمندانه باشد باورهای نژادپرستانه را دور خواهد ریخت. ناسیونالیسم هم شکل اتو کشیده و اودکلن زده و محترمانه نژادپرستی است و از این روی هر کس که پیرو اندیشه خردمندانه باشد ناسیونالیسم را هم مانند نژادپرستی باید دور بریزد. دوستان نازنین و ناسیونالیست من، باورداشت من تک میهنی (اینترناسیونالیسم) است، یعنی کشوری به نام کره زمین و نژادی به نام انسان و دیگر هیچ! زبان نیز تنها و تنها ابزاری برای برقراری ارتباط میان انسان هاست و جز این ارزش دیگری ندارد. از همه دوستان ناسیونالیستم که از استادان برجسته در رشته تاریخ هستند می خواهم که اگر من که یک ترک تبریزی بی سواد هستم و کوچکترین باوری به دیدگاه های ناسیونالیستی ندارم دچار پندار نادرست هستم مرا راهنمائی کنند!
نوشته شده توسط: ناشناس

چون به سواد اجتماعی فرهنگی جغرافیایی 3-2 پان ترک تجزیه طلب این سایت شک عظیم دارم ، برای رد این ادعا از آنان می خواهم که نام استانهای پارس نشین و فارسی زبان ، حتی با لهجه ، ،درون ایران را اینجا قید کنند تا رقم 30 میلیون یا 60 میلیون پارسها روشن شود . مثلا استان خراسان ، استان کرمان ، استان زاهدان ، استان فارس ، استان اصفهان ، استان گیلان ، استان مازندران ، استان تهران و مرکزی ، استان یزد ، استان بوشهر و سواحل خلیج فارس ، استان کهکیلویه و بویر احمد ، استان بختیاری ، استان لرستان ، استان یزد ،.... وغیره . در استان خوزستان و کرمانشاه و غیره نیز 80درصد فارس هستند . اگر چند تجزیه طلب توانستند این جمعیت را قانع کنند یا در مبارزه حریف آنان شدند ، بعد می توانند حرف از تجزیه ایران بزندد.

نوشته شده توسط: ناشناس

بنده‌ یک کرد هستم و خوشبختانه‌ سهمی هم در مبارزات حق طلبانه‌ کردها برای احقاق حقوق انسانی و طبیعیشان داشته‌ام و بمثابه‌ همرزمهای مبارزم هرگز نه‌ رادیکال بوده‌ام و نه‌ رادیکال بودن و قبول داشته‌ام ، شعر و تمامی نظرات دوستان را مطالعه‌ کردم از یورشها و تهمتهای ناپسند خوشم نیومد . بهرحال آزادی بیان است ، اگرچه‌ مراعات اخلاق و ادب شرط لازمه‌ گفتگوی سالم است . بطور خلاصه‌ بنده‌ اعتقاد دارم که‌ همه‌ گروهای انسانی حالا ملت بگیم یا ملیت و یا قوم زیاد در اصل موضوع تغیر ایجاد نمیکنه‌ ، حق تعیین سرنوشت خود را دارند و این از بدیهیترین و طبیعیترین حقوق انسانهاست . کسی حق ندارد مانع تحقق این حقوق شود ، مگر از راههای غیر قانونی که‌ برجسته‌ ترین چهره‌ آنهم همان زور عریان است ، آسمیله‌ کردن ، قتل عام ، سرکوب خشن و ... . ولی آیا با این روشها میشه‌ همه‌ را و برای همیشه‌ ساکت نمود ؟ بی گمان هرگز ، چون

در انجام امر سرکوب موفقیت تنها در گرو اراده‌ گروه حاکم نیست ، بلکه‌ این اراده‌ گروهای حق طلب است که‌ بیشترین تأثیر را داراست . بنده‌ با توجه‌ به‌ سطح خود اگاهی ملیتهای ساکن در جغرافیای سیاسی ایران ، نسبت به‌ آزادی و رسیدن این گروهای ملیتی به‌ حقوق مشروع خودشان ، نه‌ تنها بسیار خوشبینم بلکه‌ مطمئن نیز هستم .
بعضی از دوستان برای اثبات سلب حقوق دیگران مثل ترکها و ترکمنها و اعراب ادله‌ تاریخی میارند تا ثابت کنند که‌ این ملیتا ایرانی نیستند پس حقوقی هم ندارند !!!. جالب آنجاست که‌ حد اقل به‌ تاریخ چندین صد ساله‌ آنها اعتراف هم میکند !. دوست عزیز (آقای ایرانی) هیچ کدام از ادله‌ هایتان برای سلب حقوق ترکمنها و ترکها و اعراب ساکن ایران درست نیست !. 1- اگر شما در هر کشوری متولد بشین جزو مردمان همان کشور خواهی بود و دارای حق آب و خاک خوای شد 2- اگر بنا بر کوچ باشد ، هیچ کدام از ملیتهای ساکن ایران با کرد و فارس و بلوچش هم ایرانی نیستند خود ما هم کوچ کردیم و به‌ این نقطه‌ از جغرافیای جهان آمدیم . 3- طول زمان کوچ در صورتی مبنا قرار میگیرد که‌ کوچ از چند 10 سال نگذشه‌ باشد ، در صورتی که‌ خود شما حد اقل تاریخ آنها را به‌ چندین صد سال میرسانی !! اگر چه‌ بنده‌ به‌ تاریخ دیرین آنها باور دارم نه‌ نظر شما . غزنویان ترک بودند و تاریخشان بیش از یکهزار سال است و شما وجود شاهنامه‌ را مدیون سلطان محمود غزنوی هسیتن حتی اگر دل فردوسی را هم شکونده‌ باشه‌ و ...... با این تزها و نظرها نمیشه‌ و نمیتوان هیچ کسی را از حقوق خودش محروم کرد. خلاصه‌ بنده‌ به‌ ایران فدرال اعتقاد دارم و اگر روزی ایران تجزیه‌ بشه‌ هیچ شکی نخواهم داشت که‌ مسبب اصلی آن فارسها بوده‌اند نه‌ ملیتهای دیگر . درک صحیح نتیجه‌ مطلوب خواهد داشت و عدم درک صحیح نتیجه‌ نامطلوب . موفق باشید
نوشته شده توسط: ناشناس

با سپاس جناب آزادلیق (یا همان آلپرآتاسی/آراز و "تالش" جعلی..)
نشان دادید که پانترکیسیتها تنها با لودگی پاسخ میدهند. چند نکته به عنوان آخرین پیام من در مورد این مسائل..راستش بهتر است انسان وقتش را پای خانواده‌ی خود بگذارد..زیرا قومگرایانی که با نامهای مختلف در این سایت غالباً مینویسند اغلب از لحاظ سیاسی، ناآگاه به واقعیت هستند. چند توضیح بیشتر در مورد این مقاله و بطور کلی:
1) اول در متن فوق، دو پاره‌ از جملات از آلپرآتاسی هستند (در مورد سابقه‌ی زبان پارسی‌دری در فارس و ادبیات شفاهی) که در لینگ زیر آن را با رنگ قرمز مشخص نمودم:
http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-29.aspx
2)
لینکی (ادامه..)

با سپاس جناب آزادلیق (یا همان آلپرآتاسی/آراز و "تالش" جعلی..)
نشان دادید که پانترکیسیتها تنها با لودگی پاسخ میدهند. چند نکته به عنوان آخرین پیام من در مورد این مسائل..راستش بهتر است انسان وقتش را پای خانواده‌ی خود بگذارد..زیرا قومگرایانی که با نامهای مختلف در این سایت غالباً مینویسند اغلب از لحاظ سیاسی، ناآگاه به واقعیت هستند. چند توضیح بیشتر در مورد این مقاله و بطور کلی:
1) اول در متن فوق، دو پاره‌ از جملات از آلپرآتاسی هستند (در مورد سابقه‌ی زبان پارسی‌دری در فارس و ادبیات شفاهی) که در لینگ زیر آن را با رنگ قرمز مشخص نمودم:
http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-29.aspx
2)
لینکی در باره‌ی "ممالک محروسه" آوردم
در مورد واژگانی مانند "ممالک محروسه" که نه ربطی به قومیت دارند و نه ربطی به فدالیسم..دوستان میتوانند بنگرند به:
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm

(که بخش پنجم مقاله‌ی فوق در این مورد توضیح بیشتری داده شده است.."ممالک محروسه" چیزی هست مانند
united kingdom/united states
و نه فدرالیسم قومی بوده است (تقریبا همه بخشهای آن زیر نظر یک شازده‌ی قاجار بوده است) و نه ربطی به فدرالیسم داردم. دکتر محمد امینی مقاله‌ی خوبی در این مورد نیز نوشتند که دوستان میتوانند آن را بخوانند:
http://www.azarpadgan.com/?content=DetailsArticle&id=155
3)
اصولاً جناب آلپرتاسی پاسخی نخواهند داشت..زیرا کسی که فرق زبان باختری را با پارسی‌دری نداند مانند کسی هست که فرق زبان آلمانی را با انگلیسی نداند. یا اگر بخواستیم فشرده کنیم، همان دو بیت حافظ یا سعدی یا ناصرخسرو کنار هم کافی بود..
4) چندین غلط تایپبی در متن فوق بود ..زیرا آن را در حدود سه ساعت نوشتم و اصلاً نیازی به مرور ندیدم..مانند نیکولاس سیمز ویلامز بجای نیکولاس سیر ویلامیز و غیره.. چیزی از منطق و اصول مقاله وی نمیکاهد.

حال بنگریم به چند مسئله‌ی کلی:
1) این سایت حدود چهارسال پیش یک سایت پویا بود ولی با راه دادن گفتمانهای نژادپرستانه، تقریباً رکود پیدا کرده است.
2) در ایران مان تنوع زبانی و فرهنگی نداریم، ولی اینها "ملت" نمیشوند. بلکه همه ایرانی هستند. ترکزبانان آذربایجانی هم ایرانی هستند و با تغییر زبان در آذربایجان، نمیتوان ادعا کرد که ریشه‌ی آنها در ترکستان است. تحقیقات ژنتیک نیز این را نشان میدهد. اصولاً همه‌ی مردمان ایران (چه ایرانیک زبان چه زبانهای ترکیک ..) از ریشه‌ی مشترکی هستند که حداقل ده هزار سال پیش از بودوجود آمدن زبانهای ایرانی/ترکی در این منطقه زیستند. در ایران هم تنها تفاوت زبانی است..برای نمونه افرادی که از اراک به تبریز در دوره‌ی قاجارها رفتند امروز ترکزبان هستند و افرادی هم که از آذربایجان در همان دوران به تهران رفتند امروز فارسی‌زبان...این همه "سید" در ایران که قاعدتاً عرب‌تبار هستند امروز چیزی از زبان عربی ندارند..همگی اینها نشان میدهد که مردم ایران بقدری با هم آمیخته‌اند که دیگر بحث "قوم" و "ملت" بودن معنی ندارد و تنها تنوع زبانی هست. برای حفظ این تنوع زبانی هم نه چیزهای مضحک مانند فدرالیسم قومی (که در هیچ پیشرفته‌ی جهان وجود ندارد) قابل قبول است و نه تجزیه و نه هیچ حرف دیگر..
3) در این سایت سالیان هست که به نژادپرستان قومگرا یا ظاهراً "ایرانگرا" (مانند ناصر کرمی) تریبون آزاد داده‌اند..اما در هیچ سایت معتبر انگلیسی‌زبان در آمریکا هرگز به نژادپرستان و قومگرایان (مانند تجزیه‌طلبان مکزیزی یا سیاه یا سپید) اینهمه تریبون آزاد نمیدهند که سم‌‌پاشی کنند.. در عین حال، نباید خدمت این سایت را به ایرانیان نادیده گرفت..زیرا با مشاهده با بیامرهای تیماری که بحث فدرالیسم قومی را مطرح میکنند یا ادعای تاریخ هفت‌هزار ساله میکنند و سخنهای مسخره مانند شونیسم و غیره میزنند..اکثریت مطلق ایرانیان ترجیح میدهند که با صبوری، بگذارند همین دولت جمهوری اسلامی از درون تغییر کند. چیزی مسخره‌تر از فدرالیسم قومی برای ایران وجود ندارد با وجود ده‌ها زبان و ده‌ها مناطق درهم تنیده..
4) تنها حقوق نادیده همان تدریس زبان‌های محلی در کنار زبان ملی ایرانیان (فارسی) هست که در آیینده انجام داده میشود تازه پیش از دوران مدرن، به طور کلی تنها زبان تدریسی در ایران همان عربی و فارسی بودند. ..
5) .تازه امروز در ایران مراکز غیردولتی که تدریس زبان‌ها/گویش‌های محلی را میکنند آزاد هستند. البته حقوق دیگر هم همان آزادی برای پیروان ادیان غیرشیعه هست که آنهم باید برطرف شود. با این دو، اصولا دیگر قومگرایان بهانه‌ای نخواهند داشت، و آن ته باقی مانده را هم که دنبال تجزیه ایران هستند را نه به عنوان فعال سیاسی، بلکه به عنوان مهره‌ی ضدایرانی، باهاش رفتار خواهند کرد.
6) مطمئن باشید که ایران را چیزی نمیشود..حس همبستگی ایرانیان بسیار قوی هست. پس از زلزله‌ی آذربایجان برای نمونه، خود من با وجود اینکه فردی پولدار نیست، حدود 100+ دلار اهداء کردم. این همه ایرانی هستند که از مناطق مختلف ایران با هم ازدواج کردند..خلاصه خطر جدی در این مورد ایران را تهدید نمیکند. آنهایی که میخواهند ایران را تجزیه‌ کنند یا نسخه‌های مضحک مانند فدرالیسم قومی میدهند، نمیتوانند اکثریت ایرانیان را جلب نظرهای خود بکنند و تنها و تنها با کمک نیروهای خارجی میتوانند به کام برسند. اما روزگار بسیار شگفتی دارد و کام آنها تلخ خواهد ماند.





نوشته شده توسط: ناشناس

دوست عزیز آقای آلپر آتاسی ! از آنجایی که کوروش خونخوار را توماریس ملکه ترک به هلاکت رسانده و لشکر کوروش چنان تار و مار میشود که آثاری نمیماند. چطور برای کوروش مقبره ساختند ؟ اگر در این مورد اطلاعاتی دارید لطفآ روشنگری نمائید .

نوشته شده توسط: ناشناس

دوست عزیز آلپر آتاسی :
گر با شخص مباحثه كنيم و تمام قدرت استدلال و بيان خود را به كار اندازيم، چقدر ناراحت و خشمگين خواهيم شد، زماني كه بفهميم طرف [ مقابل ] نمي خواهد بفهمد و ما با اراده او سر و كار داريم؛ اينجاست كه منطق بي فايده است.
((آرتور شوپنهاور))
این آقای رستم ایرانی یا به عبارتی همان کسی که قاطی کرده ! پایبند منطق نیست بلکه اراده او مبنی بر نژادپرستی است.
دور نیست آن روزی که در بیخ گوش زادگاه ایشان جمهوری فدرال قشقایی را تاسیس کنیم.

نوشته شده توسط: ناشناس

بسيار مقاله متين ومؤثري بود,كاش ميشد اين جعليات تاريخي رو بيشتر توضيح بدهيد,تا ذهن مليتهاي غير فارس (وحتى فارسها)روشنتر بشه!!!!!!!!!!اين همه افسانه سازي باعث نابوىي فرهنگ اصیل ملتهای عرب کورد وتورک وبلوچ وترکمن ساکن ایران شده ونوعی جنایت فرهنگی به حساب میاد که پیش درامد جنایتهای دیگر حاکمیت در حق ملل تحت سلطه است.

نوشته شده توسط: ناشناس

مقامات اهل تملق سازمان ملل و آمريکا در قبال نقض مکرر حقوق بشر، بازداشتهای خودسرانه زندانهای مخفی، شکنجه و موج اعدامها در عراق از رژيم وحشی مالکی تعريف و تمجيد می کنند!
استرون استيونسون رئيس هيأت رابطه با عراق در پارلمان اروپا: عراق در هرج و مرج – ميراث دخالت غرب
سطح نازل سوء استفاده از قدرت و سقوط عراق هنگامی که5 تيپ به شدت مسلح در 8آوريل ۲۰۱۱ با تانک و خودروهای زرهی به پناهندگان غيرمسلح ايرانی در اشرف حمله کردند مشخص شد

پابليک سرويس يوروپ –4سپتامبر ۲۰۱۲ (14شهريور) - نماينده پارلمان اروپا استرون استيونسون می گويد: کمکهای اقتصادی غرب برای عراق بايد به صورتی پايدار و محکم به شيوه خوب حکومت کردن گره بخورد و در صورت ادامه نقض حقوق بشر، و فساد، تحريمها بايد اعمال شود. اما به نظر می رسد جهان متمدن لال شده است.
نقض مکرر حقوق بشر، بازداشتهای خودسرانه، زندانهای مخفی، شکنجه و موجی از اعدامها در عراق نتوانسته اند از طرف غرب زمزمه اعتراض را هم ايجاد کنند.
در هفته گذشته 21نفر، از جمله سه زن، در يک روز در عراق اعدام شدند. دو روز بعد، پنج نفر ديگر بدار آويخته شدند. تا کنون امسال 96 اعدام وجود داشته است. 196نفر ديگر زير حکم اعدام در انتظار مرگ هستند. در بسياری از موارد، اعترافها تحت شکنجه به قربانيان تحميل شده است.
گزارشهای مکرر در مورد بی عدالتی محاکمات وجود دارد که با استانداردهای بين المللی همخوان نيست.
برای بسياری از مردم عادی عراق - ديدن زندانيان در هم شکسته، شکنجه شده در برابر دوربينهای خبری و نشان دادن آن در کانال تلويزيونی العراقيه در حال تبديل شدن به چيزی روزانه شده است.
هنگامی که آمريکاييها در نهايت از عراق در پايان سال گذشته بيرون رفتند، آنها در پشت سر يک دولت ناکارآمد و اقتصاد ويران شده باقی گذاشتند. نوری المالکی پس از انتخابات در سال ۲۰۱۰، دوباره به عنوان نخست وزير منصوب شد به رغم اين واقعيت که او در واقع در انتخابات دو کرسی کمتر از اياد علاوی به دست آورد. اما ملاهای حاکم بر ايران حاضر نبودند علاوی را به عنوان نخست وزير تحمل کنند. در نتيجه، دولت وحدت ملی پيش بينی شده هرگز عملی نشد.
اما آمريکاييها مصمم بودند نشان دهند که در پشت سر يک دموکراسی کارآمد باقی گذاشته اند، پس از بهای سنگينی که آنها با خون و سرمايه کلان پرداخت کرده بودند، هيچ چيز ديگری نمی شد گفت. بنابراين آنها از منصوب شدن مجدد مالکی به عنوان نخست وزير استقبال کردند و از آن زمان چشمشان را روی هر سوء استفاده ای که او مرتکب شده بسته اند.

هنگامی که 5 تيپ نيروهای به شدت مسلح عراق با تانک و خودروهای زرهی پناهندگان غيرمسلح ايرانی را در حمله وحشيانه به اشرف در8آوريل ۲۰۱۱ وحشيانه مورد حمله قرار دادند. سطح نازل سوء استفاده از قدرت در مارپيچ سقوط عراق مشخص شد. 35تن از مردان و زنان بی گناه، کشته شدند و تعداد ديگری بعداً به خاطر جراحات هولناک جان باختند. اما به جای مسئول شناختن مالکی برای اين قتل عام، آمريکاييها چيزی نگفتند.
هنگامی که ساکنان اشرف به تأسيسات شبه زندانی در نزديکی فرودگاه بغداد، به نام کمپ ليبرتی منتقل شدند مالکی يکی از فرماندهان قتل عام در اشرف – به نام سرهنگ صادق – را به عنوان مديريت اين کمپ جديد، منصوب کرد ولی باز هم ايالات متحده آمريکا، اتحاديه اروپا و سازمان ملل متحد در قبال اين اقدام مالکی چيزی نگفتند.
اين در حاليست که اشرفيها در ليبرتی از آزادی تردد، دسترسی به وکيل، ديدار با سياستمداران محروم هستند. ولی مقامات اهل تملق سازمان ملل متحد و آمريکا رژيم وحشی مالکی تعريف و تمجيد می کنند.
غرب بايد سر خود را از خجالت پايين بياندازد. غرب نبايد ساکت باشد.
در حاليکه سرکوب، شکنجه و اعدامهای فوری در داخل عراق ادامه دارد، تنها صدور بيانيه های مطبوعاتی طعنه آميز از بروکسل، واشينگتن و لندن کافی نيست.
مالکی بايد به زانو درآيد. کمکهای اقتصادی برای عراق بايد به صورتی پايدار و محکم به شيوه خوب حکومت گره بخورد و تحريمها بايد در صورتی که موارد نقض حقوق بشر و فساد ادامه يابد اعمال شود.

نوشته شده توسط: ناشناس

سلام
حفظ تمامیت ارضی مربوط به شما نمی شود این حق ملتهای ایران است خودشان تصمیم خواهند گرفت.
اصلا میدانید مبارزه بر سر چیست، آزادی، آزادی از زیر تمام نبایدها وشما نمی توایید به یک ترک یا کرد یا ... بگوید که چه بکند دیگر دوران آقایی فارسها به سر آمده است واگر میخواهند این کشور کثیروالمله باقی بماند باید به حق خود و دیگر ملتها احترام بگذارند و نه مثل شما از بالا سر برای این ملتها نسخه بپیچند. اگر شما میخواهید در جهان امروز منافغ فارسها را حفظ کنید باید با دیگر ملل این کشور به تفاهم برسید رسمیت تمام زبانهای ملتهای کشور تقسیم در آمد کشور بر اساس جمعیت و از همه مهمتر حق تایین سرنوشت در ضمن برای عبرت شوروی، یوگسلاوی، سودان،عراق و غیره را در نظربگیرید زیرا شما فارسها خودتان را مرکز عالم وتمام خوبها را یکجا در اختیار خود میدانید وچنان صحبت میکنید که مثلا اگر ایران تجزیه شود قیامت به پا خواهد شد

نوشته شده توسط: ناشناس

آقا جان.. شما اهل کدام یک از کرات آسمانی هستید؟ اینجا کره زمین است. کسانی که روی سخن با آنها دارید مشتی پیر و پاتال هستند که پشت فرمان تاکسی یا جارو به دست و یا پشت صندوق بقالی یا جایی کارمند و پزشک هستند و زن و بچه دارند و هزار گرفتاری. زور که بزنند بتوانند چند سال یک بار یک گردهم آیی در اروپا یه نهاری دور هم بخورند و گپی بزنند و حسرت دوران گذشته را بخورند. اتحاد عمل بر ضد سرمایه داری چیست این حرفها مال کدام سیاره است؟ ماشالله ما ایرانی ها آنچه که «رو» هست. هزار گرفتاری و مشکلات دست به گریبانیم همچی حرف میزنیم که انگار همین الان هزاران گروه فدایی گوش بفرمان ایستاده اند که حرکت ضد امپریالیستی را در کارخانه ها و دانشگاهها و مراکز صنعتی و دولتی توسعه بدهند. شما وزنه به اندازه توانت بردار که سنگ بزرگ علامت نزدن است. زورمان نرسید همین

بان کیمون را وادار کنیم وضعیت حقوق بشر در ایران را برسد میخواهید یقه امپریالیزم را بگیرید؟
دوستان چپ ما البته کتاب بسیار خوانده اند اما خودشان هم در کتابها گرفتار شده اند. کتاب ها دانش و تجربه هستند و ما باید با توجه به زمان و مکان آن دانش و تجربیات را بکار بگیریم. فعلا همین جمهوری اسلامی را یا پایین بکشیم و یا نرم اش هم بکنیم که کاری به زندگی خصوصی مردم و لباس مردم و حجاب مردم نداشته باشد بازهم والله کاری کرده ایم کارستان. امپریالیسم اش طلب تان. 62
نوشته شده توسط: ناشناس

""" چگونه قطر با اقتصاد رقابتی در سیاست خارجی‌ بر ایران غلبه کرد """ قطر تصمیم به سرمایگذاری هنگفت """ ۱۸ بیلیون دلاری """ در مصر را گرفته، ۸ بیلیون به ساخت نیروگاه گاز، برق و کارخانه عظیم آهن اختصاص خواهد یافت، و ۱۰ بیلیون به ساخت مجتمع عظیم توریستی در ساحل دریای مدیترانه مصر، با این خبر خوش سرمایگذاری بود که بازار بورس سهام مصر روز پنجشنبه بیشترین افزایش را در ۱۴ ماه گذشته از خود نشان دادند. در مقابل رژیم ایران با لودگی سخنان مرسی رئیس جمهور یک کشور را تحریف کرد، قطر کشوری که " اقتصاد‌های رقابت پذیر با ربهٔ ۱۱ یک پل پایینتر از ژاپن قرار گرفت و یک پل بالاتر از دانمارک """. راستی‌ کسی‌ از فارس‌های آریائی ما میدونه دایناسور چند تا دندون داره؟

نوشته شده توسط: ناشناس

جناب ایرانی میبینم که منابع معتبر خود شما در حد یک وبلاگ است!!!!!! عزیز جان وقت ما را با این وبلاگ ها نگیر!

نوشته شده توسط: ناشناس

جناب کرمی از شما می خواهیم در مورد وقایع جمهوری کردها در مهاباد و قتل عام انها در دوران پهلوی منحوس و یا کشتار انها در بعد از انقلاب نیز اگر مطلبی در کتابخانه های المان وجود دارد به مطالعه بپردازی. اگر هم در انجا نتوانستی مطلبی پیداکنی بنده و خیلی ها حاضریم به شما کمک کنیم. در این صورت ممنون می شویم. چون کمک و توصیه های شما از طریق این سایت به گوش کردهای ترکیه نخواهد رسید! ما ملیت های ایرانی بیشتر از کردهای ترکیه به تحقیقات شما احتیاج داریم که بتوانیم از این رژیم به دادگاه های لاهه شکایت ببریم.

نوشته شده توسط: ناشناس

اقای واحدی از کجا میدانی سخنان مرسی به خوشحالی مسلمانلان سنی ایران منتهی شده؟ نکنه توهم هم وجود شما را فرا گرفته؟

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

مردم کُرد میتوانند و باید طبق این قرار داد، با کمک وکلای برجستهءِ بین المللی شکایت حکومت ترکیه را به دادگاه لاهه و به شورای امنیّت سازمان بین الملل بکشاند، این حرکت و شکایت از مبارزهء نزدیک به یک قرن ملّت کُرد تأثیر گذارتر و جهان شمول تر و مفید تر خواهد بود.█ تشکیل دولت ترکیه مشروط به رعایت این دو قرار داد از سوی مردم و حکومت تُرک بوده است، بدون عملی کردن این دو قرارداد حکومت و کشوری بنام ترکیه غیر قانونی و مشورعیّت جهانی ندارد

در نوشتار، تاریخ سیاسی کشور بنام ترکیه در جدول و تصویر، به علّت کمی وقت و به مناسبت جلوگیری از حجم زیاد یک مقاله با تصویر و دیاگرام، فقط به درج چند نقشه و پانویس های کوتاه آن اکتفا کردم، ● در فرصت مناسب دیگر به گوشه های دیگر تاریخ پانصد سالهء مردم تُرک در آسیای کوچک ( ترکیه امروز) اقدام خواهم کرد.● امّا فعلأ همانطور که در جلسهء پالتالکی سه شنبه قبل عرض کردم. ● شکل گیری کشوری بنام ترکیه بر اساس دو قرارد بین المللی است، که از سوی حکمرانان تُرک تاکنون نادیده گرفته است و ملّتهای اصلی ساکن آسیای کوچک سیستماتیک بوسیلهءِ ترور حکومتی ترکیه یکی پس از دیگری از بین رفته اند، از جمله کشتار و نسل کشی نزدیک به دومیلیون مردم ارمنی میباشد.● و اما این 2 قرارداد: قرارداد 1923 " لوزان" Vertrag von Lausanneهست، که بین بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، ژاپن، یونان، رومانی، صربستان، و حکومتهای کشورهای کرواسی، و اسلوونی بسته شد.█ قرارداد دیگر که در گذشته و امروز مورد اهمیّت منطقه ای و جهانی هست، قرار داد " سور" یا همان Vertrag von Sevres در سال 1920 هست که بعداز شکست عثمانی و با کشورهای برندهءی جنگ جهانی اوّل یعنی بین ترکیه و روسیه، بریتانیا و فرانسه بسته شد و در حقیقت قرارداد زیربنای مشروط تشکیل حکومتی بنام ترکیه هست. ● در این قرارداد آمده است که یونانی ها در ساحلهای غربی حکومت مستقل و ملّی خودشان را تشکیل دهند، و█ ازهمه مهمتر طبق این قرارداد مردم کُرد ساکن ترکیه باید حکومت مستقل و ملّی خود را در کنار تُرک تباران تأسیس کنند که از آن تاریخ تا کنون مردم کُرد مورد ترور حکومتی تُرک تبار قرار گرفته است.█....... مردم کُرد میتوانند و باید طبق این قرار داد، با کمک وکلای برجستهءِ بین المللی شکایت حکومت ترکیه را به دادگاه لاهه و به شورای امنیّت سازمان بین الملل بکشاند، این حرکت و شکایت از مبارزهء نزدیک به یک قرن ملّت کُرد تأثیر گذارتر و جهان شمول تر و مفید تر خواهد بود.█ تشکیل دولت ترکیه مشروط به رعایت این دو قرار داد از سوی مردم و حکومت تُرک بوده است، بدون عملی کردن این دو قرارداد حکومت و کشوری بنام ترکیه غیر قانونی و مشورعیّت جهانی ندارد
نوشته شده توسط: ناشناس

-حذف این بند : حفظ تمامیت ارضی، یكپارچگی ایران و همبستگی ملی ایرانیان
- اصلاح بند 3: کشور ایران متشکل از ملیت های مختلفی است که کشور فدرال ایران را تشکیل می دهند. ما به برابری حقوقی کامل شهروندان ایران، صرف نظر از ملیت، نژاد، رنگ، اعتقادات مذهبی و سیاسی و فرهنگی اعتقاد داریم،
وظایف دولت های فدرال : سیاست اقتصادی منطقه خوئمختار همانند تقسیم عادلانه درآمد، مدیریت منابع زیرزمینی،

نوشته شده توسط: ناشناس

در ضمن همه دوستان بدانند که برعکس نظرات این پان فارس ها تالشی ها این مشکلاتی که این فارسها می گویند در اذربایجان ندارند! به راحتی م ی توانید از طریق منابع مستقل و یا پرسش از یک تالشی این را بفهمید! مرگ بر نیرنگ و این همه دروغ!

نوشته شده توسط: ناشناس

جناب گیل تاش
از قضا بنده این تالشی را می شناسم. ایشان یک تالشی اصیل می باشند! بر عکس شما یک پان فارس تفرقه اندازی ! همانند هم پالگی هایت که سخنان رسمی ی رییس جمهور را در روز روشن تحریف می نند! 26

نوشته شده توسط: ناشناس

ایشان در این مقاله نیز حرف جدید ندارد بزند! تکرار حمان حرف های گزشته و انگ و تهمت و تحریف! اما جالب این که ایشان ادعا دارد که وقت زیادی برای پاصخ ندارد اما تقریبا تمام مقالات و لینک هایی که دوستان به او ادرس دادند را مطالعه کرده و مقاله بالا را نوشته! ایشان و امثال ایشان به تازگی توهم و خواب های وهشتناک می بینند! ایشان از بیداری ملیت های ایرانی بدجوری در هراس افتاده اند! زنده باد آزادی ملیت های ایرانی!

دوست عزیز جناب آلپر اتاسی: استاد عزیزی داشتیم که می گفت هیچ موقع در برابر تهمت و تهدید یک احمق سعی نکنید که با منطق و دلیل عقلی او را قانع کنید. این را بدانید اگر روزی توانستید این کار را بکنید این بدان معنا است که مانند او شده اید!!!
نوشته شده توسط: ناشناس

""" علت عقب ماندهگی اقتصاد ایران در ابعاد منطقه‌ای """ چین با استفاده از "" ایالت خودمختار شین جیانگ یا ترکستان شرقی‌ "" و تعلقات فرهنگی‌، زبانی‌، دینی شین جیانگ در حال "" باز ساخت جاده ابریشم است،۳ سه‌ روز پیش در "" چین، اروژیا اکسپو "" که در اورمچی مرکز ترکستان شرقی‌ برگزار شد، چین تکمیل شدن خط آهن چین و قزاقستان را تبریک گفت و اعلام کرد بزودی شاهراه چین، قرقیزستان و ازبکستان بازگشائی خواهد شد. چین با استفاده از زبان ترکی "" ترکستان شرقی‌ "" نه تنها قصد نفوذ در آسیای مرکزی را دارد، بلکه از این منطقه به عنوان "" پولی‌ "" استفاده کرد با اتصال به ترکیه ازم رسیدن به اروپا دارد. "" ایران و ترمز‌ها "" دید ایران به

قفقاز و آسیای مرکزی امنیتی است، این در حالی‌ است که با وجود ۲۵ تا ۳۰ میلیون ترک در ایران، ایران به سادگی‌ میتونست در هر دو ۲ منطقه قفقاز و آسیای مرکزی نفوذ کند. می‌بینید که "" دید تنگ "" سیستمی‌ که ایران راا فارس و زبان را فارسی‌ تعریف می‌کند چگونه در بعد اقتصادی و فرهنگی‌ "" انزوای ایران را "" تکمیل می‌کند، معلوم نیست که "" ارمنستان منزوی به ایران درس اقتصادی میدهد یا ایران منزوی به ارمنستان منزوی درس اقتصادی میدهد """ . من در کامنتی که پیرامون "" امیرکبیر "" نوشته بودم اشاره کردم که امیرکبیر دریافت بود که "" روح کار آفرینی ترکان "" برای پیشرفت کشور حیاتی‌ است، در حالی‌ که سخت نگران نفوذ "" عوامل فارس در دربار بود، اووو می‌دانست که اگر فرهنگ شعر و شاعری، فال بینی‌، مداحی.... در دربار رسوخ کند کار کشور به ناا کجا آباد خواهد رسید، انگلیسی‌ نیز به این واقعیت آگاه بود، آنان با رویک کار آوردن رضا خان فرهنگ کار آفرینی ترکان در ایران را از صحنه کشور خارج کردند
نوشته شده توسط: ناشناس

یکبار دیگر جمهوری گیلان و جمهوری تالش در چهار چوب ایران فدرال برقرار خواهد شد. وقت آن رسیده که کنگره ملیتهای ایران فدرال ملت گیلان و ملت تالش را به عنوان دو ملت مستقل در ایران به رسمیت بشناسد.

نوشته شده توسط: ناشناس

جناب آراز/آلپرآتاسی یا هرنام دیگر
مغولها خیلی بعد از ایرانیان در ایران آمدند و بنابراین نمیتوانند ادعای ارضی کنند. .. بنابراین اگر روزی ارمنیان/یونانیان/کردها سرزمینشان را از ترکیه پس گرفتند, (و انشالله بگیرند), هیچ مسئله-ای از دیدگاه من نیست.جداخواهی برخی از پانترکیستها از ایران به نظر مانند اینست که ترکان مهاجر آلمان یا عربهای مهاجر فرانسه بخواهند بخشی از آن کشورها را ببرند. هیچ حق تاریخی در این مورد وجود ندارد. اما با این حال, هرزمان تمامی پانترکیستهای ایبن سایت حق ارمنیان را برای جدایی آرتساخ ارمنی-نشین از جمهوری آذربایجان برسمیت شناختند, سپس میتوان در مورد ترکیه (جدایی برای کردان) و آران (جدایی برای تالشان) بحث کرد و سپس در مورد ایران نظر داد. پس این بحثها بیهوده است..

جناب آراز/آلپرآتاسی یا هرنام دیگر
مغولها خیلی بعد از ایرانیان در ایران آمدند و بنابراین نمیتوانند ادعای ارضی کنند. .. بنابراین اگر روزی ارمنیان/یونانیان/کردها سرزمینشان را از ترکیه پس گرفتند, (و انشالله بگیرند), هیچ مسئله-ای از دیدگاه من نیست.جداخواهی برخی از پانترکیستها از ایران به نظر مانند اینست که ترکان مهاجر آلمان یا عربهای مهاجر فرانسه بخواهند بخشی از آن کشورها را ببرند. هیچ حق تاریخی در این مورد وجود ندارد. اما با این حال, هرزمان تمامی پانترکیستهای ایبن سایت حق ارمنیان را برای جدایی آرتساخ ارمنی-نشین از جمهوری آذربایجان برسمیت شناختند, سپس میتوان در مورد ترکیه (جدایی برای کردان) و آران (جدایی برای تالشان) بحث کرد و سپس در مورد ایران نظر داد. پس این بحثها بیهوده است..
نوشته شده توسط: ناشناس

من یک تالشی و اهل سنت هستم . من با جمهوری آذربایجان کاری ندارم چون حکومت سکولاری دارد. من با حکومت شیعه ایران و زبان فارسی مشکل دارم. چون در ایران هم زبان ما در حال نابودی است و هم از نظر مذهبی زیر فشار هستیم. در ضمن هیچ تالشی با ناموسی نمیاد در مقابل ظلم و ستم زبانی و مذهبی سکوت کند. آقای گیلتالش عصر عصر بیداری ملتها است. زنده باد ملت تالش - زنده باد ملت گیلان و از نو برقرار باد جمهوری گیلان - زنده باد ملیتهای تحت ستم ایران

نوشته شده توسط: ناشناس

درود
یک مسلمان زاده هستم که به منظورحفظ جان خود و خانواده ام مجبور به پنهان کردن عقاید واقعی خود هستم
به تعالیم زرتشت علاقه فراوانی دارم و از اسلام متنفر
امیدوارم بتوانم با عضویت در این انجمن در امنیت با آیین زرتشت آشنا شوم

نوشته شده توسط: ناشناس

جناب گیلتاش
البته آن نکته مسلم است که چنین فردی ترک است..اصلا از همان نام جعلی که بر خورد گذاشته است و سپس طرفداری ترکیه/جمهوری آذربایجان را میکند، بسیار واضح است.
دوستان میتوانند در مورد ظلم ترکها به تالشها در این مکان بخوانند:
http://irantaleshestan.blogfa.com/
..پانترکیستها سرزمین شمالیها را زیر طعم خود قرار دادند و دولت جمهوری اسلامی خود نیز طرفدار پانترکیستها است:
http://www.azarpadgan.com/?content=DetailsArticle&id=309
و آنها را کرور کرور به گیلان فرستاده است که آنها ادعای سرزمین مردمان ایرانی‌تبار گیل/تالش را بلنند.
خوشبختانه این دشمنان ایران (پانترکیستها) خود را به همه دارند میشناسند و ادبیات آنها بقدری فاحش است که حتی در این سایت نیز گاهی وقتها پیام آنها پاک میشود! کار آنجا بجز تحریف تاریخ نیز چیزی نیست و حتی امروز ادعا میکنند که پارثها نیز ترک بودند.

نوشته شده توسط: ناشناس

""" قطر در رده بندی اقتصاد رقابتی‌ رتبهٔ ۱۱ یازده را در جهان کسب کرد """ عزیزان یادتان است وقتیکه نوشتم قطر با سنگاپور و هنک کنگ رقابت می‌کند و فارس‌های آریائی ما هنوز در حال شمردن دندانهای دایناسور هستند؟ دنیای عرب برخلاف ایران ثابت کرد که نفت و گاز مانع توسعه نیست، در این رتبه‌بندی قزاقستان رتبهٔ ۵۱ را کسب کرد، با آذربایجان در رتبهٔ ۴۶ ستارهٔ قفقاز در عملکرد اقتصادی چون خورشید تابان میدرخشد، و با قزاقستان ستارهٔ پیشرفت آسیای مرکزی در افق‌ها پرتو فکنی‌ می‌کند، ایران با رتبهٔ """ ۶۶ """ از همهٔ همسایگان ترک و مخصوصا عرب خود عقب مانده است.

نوشته شده توسط: ناشناس

اونی که با نام تالش کامنت میگذاره تالش نیست و ترک هست هیچ تالشی با ناموسی نمیاد از ترکی که بیشترین فشار و ظلم رو به ما تالش ها کرده و می خواهند هویت و سرزمین تالش رو در دو کشور ایران و آذربایجان شوروی ببلعند حمایت کنه مرگ بر پانتورکیسم زنده باد تالش و گیلان

نوشته شده توسط: ناشناس

بسیار خوب ، فرض میکنیم اصلا تمام پیش فرض های شما درست و صحیح ، خوب حالا چه باید کرد تا شما رضایت بدهید . قتل و عام همه ترک تباران ، شما را خوشنود میکند . اصلا فرض بگیرید تمامی ترکان یا اصلا هر قوم دیگری ، همین هفته پیش وارد این منطقه شدند ، و از قضا شما هم از آنها کینه عمیقی به دل دارید ، با انداختن یک بمب اتمی بر سر آنها دل شما خنک میشود ، کافی است یا راه دیگری پیشنهاد میفرمایید . به نظر من کار آقای کیانوش توکلی و سایت ایران گلوبال به مراتب زشت تر از کار آقای کرمی است , به یاد میاورم در محله قدیمیمان ، گروهی ازالواط محله فردی بیچاره ای که دچاراختلالات روانی بود را تحریک و به جان رهگذران و اهالی محل می انداختند ، بعد با تماشای درگیری کلی به همه میخندیدند. در واقع دراینجا خود آقای کرمی هم ، قربانی برنامه های تفریحی و بازار گرمی آقای توکلی است.

نوشته شده توسط: ناشناس

با سلام و احترام
جناب دکتر خسرو سعیدی متولد 1315 و زاده شهر خوی بودند.سایت ملیون این اشتباه را اصلاح کرد. لطفا شما هم در صورت صلاحدید اصلاح فرمایید.

یکی از بستگان ایشان

نوشته شده توسط: ناشناس

ایرانی

جناب آلپرآتاسی
پاسخ کامل به شما در اینجا داده شده است:
http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-29.aspx
و یک نسخه به مسئولین سایت فرستادم..اما اگر به دست آنها نرسید..تمامی مطالب را ذر زیر نیز میگذارم (بجز عکسها که قابل درج شدن نیست).
من وقتم را نمیخواهم خیلی با پانترکیستها تلف کنم و فکر کنم همین پاسخ برای همیشه در دو موردی که شما تحریف کردید، کافی باشد.
سپاس

ام ایران و ریشه‌ی زبان پارسی ‌دی – پاسخی به مقاله‌ی "جعلیت ایرانی و وظیفه‌های مللتهای ساکن" آلپر آتاسی



اخیراً در سایت ایرانگلوبال یک مقاله‌‌ای خواندم که حتی یک سند تاریخی در آن نبود. شاید تنها چیزی که میتوان آن مقاله را نامید، شعارهای شبه‌‌تاریخی از قومگرایان پان‌ترکیست باشد:

http://www.iranglobal.info/node/6896

نام این مقاله که "جعلیات ایرانی و وظیفه‌ی مللتهای ساکن ایران" میباشد، احتمالاً از طرف یک‌ ترک‌زبان ایرانی نوشته شده است. بدبختانه گروهی از مردمان آذربایجان ریشه‌ی ایرانی خود را فراموش کرده‌اند و ناچار رو به جعلیت و دروغ‌های ترکیه آورده اند. من کاری به بخش سیاسی مقاله‌ی فوق ندارم و چیزی به عنوان "مللتهای ساکن" ایران نمیشناسم. تنها در ایران سه گروه قومی بزرگ داریم به نام ایرانی (شامل تمامی زبانهای ایرانی – حدود هشتاد درصد جمعیت ایران) و ترک‌‌ (شامل زبانهای ترکی‌تبار مانند ترکمن و ترکی آذری و خلجی و غیره – حدود هیژده درصد جمعیت ایران) و عرب..با چند گروه کوچکتر (آمار فوق برگرفته از منبع سی-آی فاکتبوک 2012 میباشد): https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/ir.html

من کاری به چیزی مانند "مسئله‌ی قومی یا ملی و غیره" ندارم.. روشن است که اگر گروهی خود را ترک میدانند و گروهی ایرانی، نمیتوانند با هم در درازمدت در یک کشور بسازند..چنانکه نه تالش/تات آران آسوده است و نه تاجیک اوزبکستان و نه کرد ترکیه.

. ..البته ترکزبانان ایران هویت ایرانی دارند/گرفته‌اند اما عده‌ای سعی میکنند که هویت دیگر به آنها بدهند.

در مورد این مسئله‌ی سیاسی (قومگرایی و پانترکیسم) من اینجا نوشته‌ام:

http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-2.aspx

http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-1.aspx



در ایران نیز "قوم فارس" را قبول ندارم بلکه قوم ایرانی هست (به علاوه‌ی‌ قوم ترک و قوم عرب..) :

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

(قوم ایرانی چیست و زبانهای ایرانی چیست)

که پارسی‌دری ‌زبانان نیز جزو این قوم هستند.



در این مقاله تمرکز ما بر دروغهایی هست که در مقاله‌ی نامبرده در عنوان به طور فراوان آمده است. در این مقاله تنها چند مورد نادرستیهای اصلی و در واقع "جعلیات اصلی" مقاله‌ی نامبرده را ذکر میکنیم و پاسخی بسنده برای هرکدام از این جعلیات میدهیم. اگر بخواهیم به تمامی موارد از نادرستی آن مقاله اشاره کنیم و پاسخ بدهیم، وقتی برای زندگی نمیماند. زیرا هر جمله‌ی آن تنها یک شعار ‌بی‌سند در کالبد یک دروغ است (مانند اجازه گرفتن رضاشاه از افغانستان! برای برگزیدن نام ایران که حتی یک سند درست حسابی و نامه‌ی رسمی ندارد! یا اینکه کتیبه‌های زبان باختری را به نام زبان پارسی‌دری شناساندن..مانند اینست که زبان انگلیسی و آلمانی را یکی بدانیم!..البته به مورد دوم اشاره خواهیم کرد تا نشان دهیم که فرد نامبرده حتی از اصول بنیاد زبانشناسی ناآگاه است).



اولین جعل..جناب آلپر تاسی:

" سرزمینهایی که به نام ایران ذکر شده اند در افغانستان کنونی قرار دارند و هیچ ربطی به کشور ما ندارد"

این یک دروغ کلی هست زیرا در شاهنامه، و بویژه بخش ساسانیان (که مهمترین و تاریخی‌ترین بخش کتاب هست)، تمامی قلمرو ساسانیان به نام ایران شناخته شده است.

چنانکه خواهیم دید، هر دوی این مورد دروغ هست. حتی سندی از دوران صفویان از جهانگردان آن دوران میاوریم که نشان میدهد که خود مردم ایران، نام کشورشان را ایران میدانستند.

اما از کجا در رابطه با این حرفهای نادرست شروع کنیم:

نخست این حرفهای غلط پاسخ مفصلی در کتاب/مقاله‌ی ایران در گذشت روزگاران گرفته‌اند:

مقدمه: ايران در گذشت روزگاران

ايران در دوران باستان

ايران در دوران اسلامي

چند ياد داشت بر مقاله ايران در گذشت روزگاران

چند ياد داشت ديگر بر مقاله ايران در گذشت روزگاران

ياد داشتي ديگر بر مقاله ايران در گذشت روزگاران

اثر: دکتر جلال خالقي مطلق و دکتر جلال متيني



که هر خواننده‌ی ایراندوست را توصیفه میکنم که کتاب فوق را بخوانند...بخشی از این کتاب را میتوان نیز در اینجا دانلود کرد:

http://mypersianbooks.files.wordpress.com/2011/08/irankhaleghi.pdf



اما باز از کجا در مورد دروغهای شعارگونه آغاز کنیم؟

اول باید دانست که بسیاری از نامهای کهن (بسیار کهن) برای یک منطقه شاید در "افسانه" یا آیین دینی ریشه‌ داشته باشند(مانند اسرائیل یا بهارتا که نام دیگر هند است برای هند و غیره)، اما کم کم ملتها بر باور افسانه‌ها و سنت‌های دیرین بوجود آمدند و نام ایران در دوران ساسانی به طور رسمی برای تمامی گسترده‌ی آن استفاده شده است. بنابراین نامهای کهن میتوانند ریشه در افسانه داشته باشند (مانند نام ایران که در واقع به نام سرزمین آریایی‌ها است)، اما کم کم به یک واقعیت تبدیل میشوند. نکته جالب اینست که در دوران حداقل صفوی، حتی نام توران برای آسیایه میانه مرسوم بوده است.

اما برگردیم به ایران:

یک)

کهنترین نمونه‌ی واژه‌ی ایران مال پیش از مسیح هست و مناطق ماد و پارس را نیز شامل میشده است چنانکه استرابو گفته است:

استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریا را جزو کشور آریانا مینامد و میگوید

The name of Ariana is further extended to a part of Persia, and of Media, as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language, with but slight variations.

(استرابو، جغرافی، دفتر پانزدهم، بند هشتم)

The Geography of Strabo: With an English Translation by Horace Leonard Jones. Based in Part Upon the Unfinished Version of John Robert Sitlington Sterrett

Translated by Horace Leonard Jones

Published by Harvard University Press, 1966

ترجمه: سرزمین آریانا به علاوه​ی این، فراگیرنده​ی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان(باختریها) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن میرانند.

پس در دوره‌ی اشکانیان مهفموم ایران به طور گسترده‌ی آن یعنی امپراتور اشکانی بنا بر این منبع جا افتاده است.

دو)

اما مهمتر اینست که نام ایران به طور رسمی در سکه‌های ساسانی و کتیبه‌های ساسانی آمده است و شامل امپراتوری ساسانی بوده است که از فارس برخاستند (و نه افغانستان که افغانستان خود یک نام نوین برای بخشی از خراسان هست که جزو سرزمین ایران در کتیبه‌های ساسانی آمده‌اند).

نوشته‌ی: دیوید مكنزی
ترجمه‌ی: داریوش كیانی
واژه‌ی «ایران» (Eran) برای نخستین بار در سنگ‌نوشته‌های اردشیر یكم - بنیان‌گذار دودمان ساسانی - گواهی شده است. وی در برجسته‌نگاری تفویض شاهنشاهی‌اش [از سوی اورمزد] در نقش رستم استان فارس، و سپس در سكه‌های‌اش، Ardashir shahan shah Eran (به پارسی میانه) و Shahan shah Aryan (به پارتی) "= اردشیر، شاه شاهان آریایی‌ها" خوانده شده است. پسرش شاپور یكم، ضمن استفاده از همان لقب برای پدرش، به خود با عنوان Shahan shah eran ud aneran (به پارسی میانه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به پارتی) "= شاه شاهان آریایی‌ها و غیرآریایی‌ها" اشاره كرده است. همین شكل و شیوه، مورد استفاده‌ی شاهان بعدی ساسانی، از «نرسه» تا «شاپور سوم» بود. سنگ‌نوشته‌ی سه زبانه‌ی شاپور یكم در كعبه‌ی زرتشت در استان فارس - كه در این موضوع فقط نسخه‌های پارتی و یونانی‌اش محفوظ مانده، اما نسخه‌ی پارسی میانه‌ی آن نیز با اطمینان، بازسازی‌پذیر است - برای نخستین بار حاوی واژه‌ی پارسی میانه‌ی «ایران‌شهر» EranShahr (به پارتی: Aryanshahr) است. بیان پادشاه مذكور در این زمینه، چنین است: «an … eranshahr xwday hem» (به پارسی میانه) / «az … aryanshahr xwday ahem» (به پارتی) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به یونانی) "= من سرور پادشاهی (در نسخه‌ی یونانی: ملت) آریاییان هستم" (SH.K.Z, Mid. Pers. [1], Parth . 1., Gk. 1.2). این قاعده‌سازی، به دنبال لقب «شاه شاهان آریایی‌ها»ی شاپور یكم، این نكته را به نظر بسیار پذیرفتنی می‌سازد كه واژه‌ی «ایران‌شهر» به درستی، «شاهنشاهی» (empire) معنی می‌گردیده، ضمن این كه واژه‌ی Eran هنوز مطابق با ریشه‌شناسی‌اش (از واژه‌ی ایرانی كهن: aryanam*)، به عنوان حالت جمع اضافی نام قومی «ایر» (Er) (پارتی:Ary؛ از ایرانی كهن: -arya؛ = آریایی) به معنای «-ِ ایرانیان» فهمیده می‌شده است. شكل مفرد این واژه را شاپور در اشاره به پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh, shah Hind, Sagestan … (به پارسی میانه) / ary mazdezn Narseh … (به پارتی)، یعنی: «آریایی مزداپرست نرسه، شاه هند و سیستان و…».
از دیگر شاهان ساسانی، بهرام دوم نیز منحصراً، در برخی سكه‌های‌اش، این واژه را به صورت یك پیشوند به سكه‌نوشته‌های معیاری كه از زمان اردشیر یكم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آریایی) مزداپرست، خدایگان (بهرام)، شاه شاهان آریایی‌ها (و غیر آریایی‌ها)».
تركیب «اریانام خشثره» -aryanam xshathra* [= شهریاری آریایی‌ها] در هیچ یك از سنگ‌نوشته‌های پارسی باستان هخامنشی یافته نشده است. در این زمینه، در یشت‌های متأخر اوستا، تنها ذكر Airiia و Anairiia danghawo "= سرزمین‌های آریایی" و "غیرآریایی" وجود دارد. بنابراین اصطلاح «ایران‌شهر» برساخته‌ی ساسانیان بوده است.
فهرست كشورهای فرمان‌بُردار شاپور، در نسخه‌ی پارسی میانه‌ی سنگ‌نوشته‌اش، تقریباً به كلی آسیب دیده است و تنها به گونه‌ی ناقص در در نسخه‌های پارتی و یونانی این سنگ‌نوشته‌ی سه زبانه محفوظ و باقی مانده است. البته این سیاهه را به یاری فهرست كوتاه ایالت‌های ایران‌شهر (به معنای خاص) در سنگ‌نوشته‌های پارسی میانه‌ی نقش رستم و نیز با توجه به سنگ‌نوشته‌ی شدیداً آسیب دیده و هوازده‌ی «كردیر» (Kerdir)، روحانی برجسته‌ی عصر جانشینان شاپور، می‌توان بازسازی نمود. فهرست یادشده شامل این نام‌هاست: «پارس (فارس)، پهلو (پارت)، خوزستان، میشان، آسورستان (سوریه)، نودشیرگان (Nodshiragan = آدیابِنه)، آدوربایگان (آذربایجان)، سپاهان (اصفهان)، * ری، كیرمان (كرمان)، سگستان (سیستان)، گورگان (گرگان)، مرو، هریو (هرات)، اَبَرشهر (خراسان)، تورستان (توران)، مَكوران (مكران)، و كوشان‌شهر تا پَشكبور (پیشاور)». شاپور نام چند كشور دیگر را نیز افزوده است، شامل: مای (ماد)، هیند (هند)، و مَزون‌شهر (عمان) "در كنار دریا" و دیگران؛ یعنی «ارمن (ارمنستان)، ویروزان (گرجستان)، آلان (اران)، و بلاسگان تا كافكوف (قفقاز) و دروازه‌ی آلانان»، كه كردیر این كشورهای را صریحاً در داخل «انیران‌شهر» (aneranshahr)، یعنی "شهریاری غیر آریایی‌ها"، امپراتوری روم تا غرب و سرزمین‌های قفقاز، قرار داده است.
با وجود تداول و كاربرد اصطلاح «ایران‌شهر» در سنگ‌نوشته‌های سلطنتی، به شاهنشاهی ساسانی، پیش از این، با شكل كوتاه شده‌ی «ایران» (Eran) اشاره می‌شد، و به غربِ رومی نیز متقابلاً و زودتر، با عنوان «انیران» (Aneran). هر دوی این اصطلاح‌ها، در متنی تقویمی به قلم مانی پیامبر - كه احتمالاً، نخست در زمان اردشیر یكم نوشته شده - یافته می‌شود. در دیگر متون پارسی و پارتی مانوی، اصطلاح «ایران‌شهر» دیده نشده است. همین شكل كوتاه (Eran)، در نام‌های شهرهایی كه شاپور یكم و جانشینان‌اش بنیان نهاده بودند، آشكار می‌شود؛ مانند: Eran-xwarrah-Shabuhr (= شكوه ایران از شاپور)، Eran-asan-kard-Kawad (= كواد ایران را آرام كرد). همچنین، این اصطلاح در عنوان‌های برخی از مأموران بلندپایه‌ی اداری و فرماندهان نظامی دوران ساسانیان متأخر به برجستگی نشان داده می‌شود؛ مانند: «ایران- آمارگر» Eran-amargar (رییس كل امورمالی كشور)، «ایران- دیبیربد» Eran-dibirbad (رییس دبیران كشور)، «ایران- دروست‌بد» Eran-drustbad (رییس پزشكان كشور)، «ایران- همبارگ‌بد» Eran-hambaragbad (سرپرست كل انبارهای كشور)، «ایران- سپاه‌بد» Eran-spahbad (فرمانده كل سپاه كشور).
در كتاب‌های پهلوی سده‌ی سوم هجری/ نهم میلادی، اصطلاحات كهن ساسانی، آشكارا محفوظ مانده است. برای نمونه، در «كارنامه‌ی اردشیر بابكان» اصطلاح Eran تنها در عبارت shah-i eran (شاه ایران) و لقب eran-spahbad (ایران- سپاه‌بد) استفاده گردیده است. وگرنه، كشور [ایران] همواره «ایران‌شهر» خوانده شده است. همین موضوع در كتاب «ارداویراز نامه» نیز صدق می‌كند كه در آن جا عبارت eran dahibed "= فرمان‌‌‌روای آریایی‌ها" صرفاً در مفهومی فراتر از نام جغرافیایی «ایران‌شهر» آشكار می‌شود. در «دین‌كرد» هفتم نیز، عموماً همان تفاوت میان [مفهوم] «ایران» و «ایران‌شهر» (و نیز با aneran، یعنی: غیرآریایی) گذارده شده است. در این جا، عبارت er deh (جمع: eran dehan) از ترجمه‌ی پهلوی یشت‌ها، گهگاه برای رساندن مفهوم «سرزمین‌های آریایی» استفاده شده است. البته، این حقیقت كه اصطلاح «ایران» Eran عموماً به صورت جغرافیایی نیز فهمیده می‌شد، با ساخت صفت eranag "= ایرانی"، كه نخست در كتاب «بن‌دهش» و آثار معاصر آن گواهی گردیده، نشان داده شده است.
در آثار كهن فارسی نو، به ویژه آن‌هایی كه وابسته به منابع پارسی میانه‌اند، شكل «ایران‌شهر» با «شهر ایران» جای‌گزین می‌شود (مانند: تاریخ سیستان، ص 7-6). فرخی سیستانی شاعر (درگذشته‌ی 429 ق.)، یا شاید نسخه‌نویس بعدی اشعارش، هنوز این اصطلاح را در تقابل با «توران» (سرزمین تورانیان) استفاده می‌كند. با این حال، قلمرو ایران‌شهر در این زمان، محدود و منحصر به بخش غربی پیشین امپراتوری [ساسانی] شده بود. در "تاریخ سیستان" چنین گفته شده است كه: «كل ناحیه‌ی كشور به چهار بخش تقسیم شده بود: خراسان، ایران (خاوران)، نیمروز، و باختر؛ هر آن چه در جوار مرز شمالی واقع گردیده، "باختر" خوانده شده؛ و هر آن چه در نزدیكی مرز جنوبی واقع بوده، "نیمروز" نامیده شده است؛ و ناحیه‌ی میانی به دو بخش تقسیم گردیده: آن چه در جوار مرز شرق واقع شده، "خراسان" خوانده شده، حال آن كه آن چه در غرب واقع است، "ایران‌شهر" نامیده شده است». حتا در «نزهة القلوب» حمدالله مستوفی ( به نقل از اصطخری) گزارش گردیده كه «عراق عربی عادتاً دل ایران‌شهر خوانده شده است». به هر حال، عنوان عمومی سرزمین ایرانیان از این زمان، «ایران»، و [عنوان] اهالی‌اش، «ایرانی» بود (1).

(1) David N. MacKenzie, "Eran, Eranshahr": Encyclopaedia Iranica, vol. 8, Costa Mesa, Calif., 1997.

پیوند اصلی:

http://www.iranica.com/articles/eran-eransah

David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica

پس با این همه اسناد واضح که نام ایران در کتیبه‌ها/سکه‌های ساسانی آمده است و آنها خود را شاهنشاه ایران نامیدند، دیگر بحثی نمیماند که نام ایران یک نام بسیار قدیمی است که حتی پس از اسلام نیز خود را حفظ کرده است. تاریخ ایران، برخلاف تاریخ قومگرایان که ادعا میکنند سومریها/مادها/ایلامیها و غیره همه یکسره ترک بودند، برپایه‌ی اسناد فسادناپذیر و فناناپذیر بنا شده است.

سه)

در یک سنگ‌نبشته بر آرامگاه یک مسیحی ایرانی به نام هرمزدآفرید پسر خرداد در قرن دهم میلادی آمده است:









De Blois, Francois (1990) 'The Middle-Persian inscription from Constantinople:
Sasanian or post-Sasanian?' Studia Iranica, XIX . pp. 209-218.



az maan-i Eranshahr, az rasta Chalagaan, az deh (i) xisht

یعنی حتی این ایرانی مسیحی نیز در دیار بیگانه به زبان پهلوی خود را از ایرانشهر میداند.

چهار)

رودکی سمرقندی در رابطه با شاهنشاه سامانی:

شادی بوجعفر احمد بن محمد

آن مه آزادگان مفخر ایران

..

خلق همه از خاک و آب و آتش و بادند

وین ملک از گوهر آفتاب ساسان

..

آن ملک نیمروز و خسروپیروز

دولت او یوز و دشمن آهوی نالان

پنج)

پانترکیستها ادعا میکنند که نام ایران متعلق به افغانستان هست.. در حالیکه اول نام افغانستان یک نام نوین است و دوم افغانستان بخشی از خراسان بوده است و سوم خراسان بخشی از ایران بوده است.

چنانکه در ویس و رامین آمده است:

به لفظ پهلوی هرکو شناسد

خراسان آن بود کز وی خور آید

خراسان را بود معنی خورآیان

کجا زو خور برآید سوی ایران




اگر چه فخر ایران اصفهان است

فزون زان قدر فخر جهان است





بگرد آور سیاه از بوم ایران‏

از آذربایگان و ریّ و گیلان



و همچنین قطران تبریزی در آذربایجان میگوید:

تا به اران تویی، مدار عجب

که به اران حسد برد ایران



و همچنین قطران تبریزی

این جهان بودست دایم ملک ساسانیان خواست سالارش خدا در ملک ساسان کند
نیست کست در گوهر ساسانیان چون لشکری تا پس آن چون نیاکان شاهی ایران کند
همچو افريدون بگيرد ملك عالم سر بسر و آنگهي تدبير ملك خيل فرزندان كند
روم و گرجستان به فرمان منوچهر آورد هند و تركستان بزير حكم نوشروان آورد
او بتخت ملک ايران بر نشيند در سطخر کهترين فرزند خود را مهتر آران کند
تا همی فرمان داور خاک را ساکن کند تا همی تقدير يزدان چرخ را گردان کند
ملک او را از زوال ايمن همی گردون کند جان او را از فنا ایمن همی یزدان کند
شاد بنشيند بکام دل بر ايوان شهی وز فروغ روی خويش آراسته فرمان کند

پس چنانکه ملاحظه میکنیم این شاعران خراسان را بخشی از ایران میدانستند و همچنین آذربادگان را.

قطران تبریزی در مورد خرابکاری ترکمنان اغوز (که در دوره‌ی غزنویان به آذرآبادگان حمله کردند):

چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند يار

همچنین در شعر معروف خود در مورد زلزله‌ی تبریز:

پس از اسلام نیز همواره سراسر این سرزمین ایران نامیده می‌شده و با خراسان فرق داشته. خراسان بخشی از ایران بوده، همان طور که فارس و عراق هم چنین بوده است. نظامی گنجوی در سایتش ممدوح خود می‌گوید:

همه عالم تن است و ایران دل ------ نیست گوینده زین قیاس خجل

و مشخص است که منظورش خراسان نبوده است. یا خاقانی شروانی می‌گوید:

چون غلام تو است خاقانی، تو نیز -------- جز غلام خسرو ایران مباش



در مورد فردوسی هم همینطور است و در واقع اگر کتاب شاهنامه را در مورد دوران ساسانیان بخوانیم، همه جا در دوران ساسانی بحث از ایران به عنوان امپراتور ساسانی هست و خراسان جزو ایران است. این درست است که نام ایران ریشه در آریانا دارد و آریانا ریشه در اوستا دارد.. اما دیگر پس از دوران ساسانیان نام ایران برای تمامی قلمرو ساسانیان بکار رفته شده است. حتی پیش از ساسانیان، همان منبع استرابو درست به این نکته اشاره میکند که نام ایران بر گسترده‌ی پارس و ماد نیز صدق میکند زیرا تمامی اینها زبانشان بهم نزدیک هست. در واقع هردوت نیز به صورت واضح مادها را آریایی خوانده است و در کتیبه‌های پارسی‌باستان زبان و دین و نژاد داریوش کبیر آریایی (ایرانی) ذکر شده است.

تمامی این موارد با اسناد بسیار فراوان در مقاله‌ی مهم گرهاد گنولی آمده است:

http://www.iranicaonline.org/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period

پس شاهنامه (بخش ساسانیان) هیچ شکی در مورد گسترده‌ی نام ایران ندارد. در ضمن یادآوری میشود که "مازندران" شاهنامه همان یمن هست که بحث جداگانه‌ای است.



شش)

ابوریحان بیرونی و یاقوت حموی:



این هم از کتاب مجمع البلدان (626) از قول ابوریحان بیرونی و همچنین یزید ابن الفارسی

قال أبو الريحان الخوارزمي. إيران شهر هي بلاد العراق وفارس والجبال وخراسان يجمعها كلها هذا الأسم والفرس تقول إيران اسم أرفخشد بن سام بن نوح عليه السلام وشهر بلغتهم البلد فكأنه اسم مركب معناه. بلاد أرفخشد، وقال يزيد بن عمر الفارسي شبهوا السواد بالقلب وسائر الدنيا بالبدَن ولذلك سموه دِل إيران شهر أي قلب إيران شهر وإيران شهر هو الإقليم المتوسط لجميع الدنيا. وقال الأصمعي فيما حكاه عنه حمزة كانت أرض العراق تسمى دِل إيران شهر أي قلب بُلدان مملكة الفرس فعربت العرب منها اللفظة الوسطى يعني إيران فقالوا العراق وزعم الفرس أن طهمورَث الملك وهو عندهم بمنزلة اَدم عليه السلام دل عليه كتابهم المعروف بالابستاق أقطع الدنيا لاكابر دولته فأقطع أولاد إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام وكانوا عشرة وهم خراسان وسجستان وكرمان ومكران وأصبهان وجيلان وسيدان وجرجان وأذربيجان وأرمنان وصير لكل واحد من هؤلاء البلد الذي سمي به ونسب إليه فهذا كله إيران شهر، وذكر اَخرون من الفرس أيضاً أن أفريدون الملك قسم الأرض بين بنيه الثلاثة فملك سَلَم وهو شرمُ على المغرب فملوك الروم من ولده وملك إيران وهو إيرج على بابل والسواد فسمي الران شهر ومعناه بلاد إيران وهي العراق والجبال وخراسان وفارس فملوك الأكاسرة من ولده



پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده‌است، چنان که حمزه اصفهانی می‌نویسد(تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».





هفت)

عارف اردبیلی (یک ایرانی‌تبار و در آن زمان هنوز اردبیل ترکزبان نشده بوده است)، پس از حمله‌ی مغول در فرهادنامه مینویسد:

اگر چه پیش از این از حکم یزدان

بر دست ظلم ویران گشت ایران

ز ایران دولت و اقبال برگشت

به پای پیل نکبت بی سپر گشت

بشد باد درفش کاویانی

سعادت ماند بی تاج کیانی

برفت از مملکت رسم امارت

برآوردند یکسر دست غارت

درازی یافت هرجا دست بیداد

خرابی یافت یکسر ملک آباد

بهشت آباد ایران آن چنان شد

هشت)

سعدالدین هروی، باز اندکی پس از مغولها:

نسخهء فردوس اعلی، اصفهان است اصفهان

نیست شهری مثل آن از قیروان تا قیروان

ملک ایران را که از اطراف عالم خوشتر است

همچو شخصی دان که باشد از هنر او را روان

اصفهان او را سر و کرمان و شیرازش دو پای

ری یکی دست است و دیگر دستش آذربایگان



نه)

در دوره‌ی صفویه همان مقاله‌ی ایران در گذشت روزگاران مکاتبات رسمی شاه عباس و شاه اسماعیل و طهماسب را آورده است... امام مهمتر، یک سند محکم از یک جهانگرد معروف به نام شاردن میاوریم که نشان میدهد که مردم ایران (به علاوه دولت ایران)، نام ایران را داشتند. این اسناد را همه به زبان انگلیسی میاورم.





Jean Chardin , the traveller to Iran between 1673-1677 proviیes first hand account of how the inhabitants of Iran called their country: "The Persians, in naming their Country, make use of one Word, which they indifferently pronounce Iroun, and Iran; ...Even to this very Day, the King of Persia is call'd Padcha Iran, and the Great Vizier, Iran Medary, the Pole of Persia. This is the Modern Appellation, the most in Use in that Country. That which they frequently make use of in the Second Place, is the Term Fars, which is the particular Name of the Province; the Metropolis of which, in ancient Days, was Persepolis, and which gave its Name to All Province of the Kingdom, and the Seat of its Monarch. This Word Fars, to signify Persia, is very ancient; and the Persians still call the Old Language of their Country, which was in use before the Days of Mahometanism, Saboun Fours, the Tonge of Persia"... (John Chardin, Sir John Chardin Travels in Persia, 1673-1677 (New York: Dover, 1988- pp 126). Also available in google books (page 126: (John Chardin, Sir John Chardin Travels in Persia, 1673-1677 (New York: Dover, 1988) Note " Padcha Iran" is French version of Padishah-e Iran (Great King of Iran), Iran Medary is the French pronounciation of Iran-Madaar (Axis of Iran), and Saboun Fours is the French pronouncation of Persian tongue (Zabaan-e Farsi/Furs))

چنانکه میبینید، شاردن میگوید که شاه صفوی عنوانش پادشاه ایران بود. مردم ایران نام کشور خود را ایران میدانستند. و عنوان وزیر هم ایران‌مدار بود.

و در مقاله‌ی ایران در گذشت روزگاران حداقل ده نمونه از کاربرد ایران در مکاتبات رسمی آمده است. برای نمونه در یک نامه از شاه عباس با جلال الدین (پادشاه هند):

"چون خاطر عاطر پادشاهی عالم پناهی متوجه تفحص حالات ایران...بدین جهت...شرح مجملی از حالات .. مصدع ملازمان رفیع مقام عالیشان میگردد"

چند سند دیگر در مورد صفویان از چند پروفسور سرشناس جهان:

H.R. Roemer, The Safavid Period, in Cambridge History of Iran, Vol. VI, Cambridge University Press 1986, p. 339: "Further evidence of a desire to follow in the line of Turkmen rulers is Ismail's assumption of the title "Padishah-i-Iran"[6]

George Lenczowski, "Iran under the Pahlavis", Hoover Institution Press, 1978, p. 79: "Ismail Safavi, descendant of the pious Shaykh Ishaq Safi al-Din (d. 1334), seized Tabriz assuming the title of Shahanshah-e-Iran".

Stefan Sperl, C. Shackle, Nicholas Awde, "Qasida poetry in Islamic Asia and Africa", Brill Academic Pub; Set Only edition (February 1996), p. 193: "Like Shah Ni'mat Allah-i Vali he hosted distinguished visitors among them Ismail Safavi, who had proclaimed himself Shahanshah of Iran in 1501 after having taken Tabriz, the symbolic and political capital of Iran".

Heinz Halm, Janet Watson, Marian Hill, Shi'ism, translated by Janet Watson, Marian Hill, Edition: 2, illustrated, published by Columbia University Press, 2004, p. 80: "…he was able to make his triumphal entry into Alvand's capital Tabriz. Here he assumed the ancient Iranian title of King of Kings (Shahanshah) and setup up Shi'i as the ruling faith"



ده)

آخرش هم به فجرها میرسیم.. باز صدها سند میتوان پیدا کرد اما شاید بهترین سند همان سکه‌های قجرها باشد. اگر پیش از رضا شاه ایران ممالک محروسه ی قاجار بوده و نامی نداشته پس چطور مسکوکات و اسکناسهای دوره های پیشین نام ایران دارد اینها آنقدر جعل تاریخ کردند که امروز کارشان به بدیهیات رسیده













خلاصه میکنم:

Alireza_Shapour_Shahbazi (2005), "The History of the Idea of Iran”, in Vesta Curtis ed., Birth of the Persian Empire, IB Tauris, London, p. 108: "Similarly the collapse of Sassanian Eranshahr in AD 650 did not end Iranians' national idea.The name "Iran" disappeared from official records of the Saffarids, Samanids, Buyids, Saljuqs and their successor. But one unofficially used the name Iran, Eranshahr, and similar national designations, particularly Mamalek-e Iran or "Iranian lands", which exactly translated the old Avestan term Ariyanam Daihunam. On the other hand, when the Safavids (not Reza Shah, as is popularly assumed) revived a national state officially known as Iran, bureaucratic usage in the Ottoman empire and even Iran itself could still refer to it by other descriptive and traditional appellations". (note the above point is suppored by many primary sources posted above)



Ashraf, "IRANIAN IDENTITY iii. MEDIEVAL ISLAMIC PERIOD", Encyclopaedia Iranica :"The present entry examines the revival of Iranian identity and repeated construction in Persian literature of its pre-modern ethno-national historiography from the 9th to the 18th century, long before the emergence of Western nationalism or ‘Orientalism.’ Iranian identity and the pattern of the use of the term “Iran” in Persian literature evolved in four main phases in the medieval Islamic era: a revival phase under the Persian regional dynasties; a rather complex phase under the Saljuqs, a resurgence phase under the Mongols and Timurids; and finally, the formation of a hybrid Iranian-Shiʿite identity under the Safavids."



A. Ashraf, "IRANIAN IDENTITY i. PERSPECTIVES" in Encyclopaedia Iranica: "These modernist concepts of national identity are based on the ideal types of modern, civic-territorial experiences of nationhood of European societies. Pre-modern, non-Western nations do not fit seamlessly into this model. The idea of national identity in societies of Asia is often derived from fictive genealogical and territorial origins and vernacular culture and religion (Smith, 2004, pp. 132-34)."... So just like the ancient Greeks or Romans or Indians had an identity like this, so did Iranians, and Safavid era saw an evolving of this identity based on a Iranian-Shi'ite pattern









در مورد واژگانی مانند "ممالک محروسه" که نه ربطی به قومیت دارند و نه ربطی به فدالیسم..دوستان میتوانند بنگرند به:



http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm



خلاصه با چشم خود میبینیم که اسکناس‌های رسمی قاجار به صراحت مینویسند ایران و این یعنی رسمی بودن نام ایران پیش از رضاشاه در خود ایران.

















دروغ دوم در مورد ریشه‌ی زبان پارسی‌دری است.



اول به یک اشتباه فاحش در مقاله‌ی آلپرتاسی اشاره میکنیم.

وی ادعا میکند که:



" زبان دری پس از زبان فارسی میانه( یعنی پس از اسلام) رایج نشده است و قبل از آن در شمال افغانستان وجود داشته است. امروزه کتیبه های مختلفی مانند کتیبه سرخ یکاولنگ و کتیبه کوتل و ... در تخارستان افغانستان پیدا شده اند که متعلق به قبل از اسلام می باشند و به زبان دری می باشند. پس همزمان با ساسانیان و فارسی میانه در سرزمین دیگری، زبان دری رایج بوده است"



این یک دروغ سخیف و شرم‌آوری است که یا نشان میدهد نویسنده‌ی مقاله هیچ آگاهی از زبانهای ایرانی ندارد یا اینکه خدای نکرده عمداً به خوانندگان ناآگاه دروغ میگوید.



کتیبه‌ای سرخ یکاولنگ و کوتل..همه به زبان باختری (bactrian language) هستند و نه زبان فارسی دری! اصولاً فارسی‌دری خطی پیش از اسلام نداشت که بخواهد کتیبه‌ای داشته باشد!

زبان باختری یک زبان ایرانی شرقی هست و اشتباره گرفتن آن برابر است با یکی دانستن زبان انگیسی و آلمانی. تمامی کتیبه‌ای نامبرده و بیشتر به زبان باختری است و مهمترین محقق زبان باختری هم پروفسور نیکلوس سر ویلیامز میباشد:

http://www.gengo.l.u-tokyo.ac.jp/~hkum/bactrian.html

http://www.iranicaonline.org/articles/bactrian-language





نقشه‌ی زیر، زبانهای ایرانی را در دوران مختلف نشان میدهد:



چنانکه میبینیم زبان باختری (bactrian language) با زبان پارسی‌میانه هم‌خانواده

چنانکه میبینیم زبان باختری (bactrian language) با زبان پارسی‌میانه هم‌خانواده است (مانند آلمانی و انگلیسی که هم‌خانواده هستند)، اما تفاوت فاحشی دارد.



اما همین موضوع، یعنی همین کتیبه‌ها نقض سخن پانترکیستها و دروغگویان دیگر است. زیرا این کتیبه‌ها نشان میدهد که زبان افغانستان (که جزو ایران است)، پیش از گسترش زبان پارسی‌دری (که خواهیم دیدم گویش خراسانی پارسی میانه ..ریشه در فارس) ، زبانهای ایرانی شرقی مانند سغذی و خوارزمی و باختری و غیره است.



پس اولین نکته سخن جناب آلپرآتاسی تنها یک غلط فاحش بود و یک دروغ بزرگ..



در واقع علت اینکه زبان فارسی‌دری ریشه در فارس دارد بخاطر اینست که نزدیکترین زبانها به این زبان همان زبانهای لری و لاری هستند که همگی در همین منطقه جای دارند و ریشه آنها در پارسی میانه است.





حال به سخن نادرست دیگر آلپرآتاسی اشاره میکنم:





" تقریبا همه شاعران و نویسندگان دری زبان مانند فردوسی، نظامی، رودکی و ... زبان خودشان را دری نامیده اند و اتفاقا از زبان فارسی هم نام برده اند و آن را نام زبان مردمان دیگر شمرده اند. مثل فردوسی هر وقت که در مورد زبان خودش حرف می زند، دری می نامد ولی در جای دیگر مثلا می گوید دهقان پارسی گوی که نشاندهنده بیگانه بودن آن دهقان و زبان آن دهقان نسبت به فردوسی و زبان فردوسی می باشد.

شاعران و نویسندگان متاخر مانند سعدی و حافط که در سرزمین فارس زندگی کرده اند نیز زبان شعری خود را دری دانسته و زبان بومی مردم را فارسی نوشته اند"

باز اینجا انگار جناب آلپرآتاسی نمیدانند که زبان پارسی‌دری، تنها یک نوع پارسی است..چنانکه برای نمونه، زبانهای ترکی استانبولی و ترکی آذربایجانی و ترکی ترکمنی، هر سه زبانهای ترکی هستند..ولی برای مشخص کردن، ما میگوییم ترکی آذربایجانی و یا ترکی ترکمنی..



ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»



پس چنانکه میبینیم، زبانهای پهلوی (در اینجا به معنی فهلویات باید باشد که ریشه در زبان اشکانی دارد) و دری و آذری (یعنی ایرانی-آذری) همه پارسی هستند.



اگرفردوسی دریکجا گفته است:

بفرمود تا پارسی دری نبشتند و کوتاه شد داوری

(نکته در برخی نسخ‌ها آمده است پارسی و دری.. در حالیکه پارسی‌دری درستتر است و علتش اینست که رودکی تنها به یک زبان نوشته است



بنگرید به:

دری – دانشنامه ایرانیکا – ژیلبرت لازار

It was sometimes also distinguished from pārsī. Moqaddesī (p. 259) mentioned darī as one of the Iranian dialects “that together are known as parsī.” A century later Keykāvūs b. Eskandar (in ca. 475/1082-83; p. 208) advised letter writers to avoid the use of “pure pārsī” (pārsī-e moṭlaq), that is, free of Arabic words, “for it is displeasing, especially pārsī-edarī, which is not usual,” implying the existence of other kinds of pārsī. Darī thus seems to have been a variety of pārsī, as is confirmed by the expression pārsī-e darī (Ar. al-fārsīya al-dārīya) frequently found in early text. The variant pārsī o darī, which also occurs in Persian manuscripts (e.g., Šāh-nāma VIII, p. 254), is a distortion, as Parvīz Ḵānlarī correctly noted (p. 273).

http://www.iranicaonline.org/articles/dari



نکته‌ی جالب در لینک فوق اینست که هم کیکاوس الن اسکندر در قابوسنامه از این زبان به عنوان پارسی‌دری استفاده کرده است و هم اینکه مقدسی نیز دری را یک نوع پارسی دانسته است و هم اینکه به درستی اشاره میکند در شاهنامه پارسی‌دری آمده است)

).

درجای دیگر در ارتباط به ختم شاهنامه شاهکار بزرگ ادبی اش ازین زبان چنین یاد میکند:

بسی رنج بردم برین سال سی عجم زنه کردم بدین پارسی

ویا حافظ در یکجا:

زشعر دلکش حافظ کسی شود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

و درجای دیگر:

شکر سخن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله

و یا سعدی میگوید:

چو آب میرود این پارسی به قوت طبع

نه مرکبی است که از وی سبق برد پارسی



ناصر خسرو در جایی میگوید:

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این غیمتی در لفظ دری را

و در جای دیگر به دیوان خود در دو زبان پارسی و تازی اشاره میکند:

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی

یکی گشته با عنصری بحتری را

و درست همین نکته است که میگوید:

اشعار به پارسی و تازی

بخوان و بدار یادگارم



یکی از پزشکان ایرانی در سده‌ی چهارم هجری/دهم میلادی حکیم مَیسَری نام داشته است که افزون بر پزشکی طبع شعر هم داشته و یکی از کتاب‌های خود در دانش پزشکی را به صورت شعر و در قالب مثنوی سروده است.

دانشنامه‌ی میسری
وی کتاب خود را «دانشنامه» خوانده است. این کتاب شامل نزدیک پنج هزار بیت در بحر هزج ششگانه (مسدس) محذوف است یعنی مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل/فعولن. و این همان وزن مشهور و دلخواه ایرانیان است که دوبیتی‌های فراوانی در گویش‌های مختلف به ویژه فهلویات بدان سروده شده است. مثنوی «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی و پس از وی «خسر و شیرین» نظامی گنجوی نیز به همین وزن است.

حکیم میسری درباره‌ی علت گزینش زبان پارسی برای این اثر چنین می‌نویسد:



جو بر پیوستنش بر دل نهادم

فراوان رای‌ها بر دل گشادم

که چون گویمش من تا دیر نماند

وُ هرکس دانش او بداند

بگویم تازی ار نه پارسی نغز

ز هر در بگویم من مایه و مغز

وُ پس گفتم زمین ماست ایران

که بیش از مردمانش پارسیدان

وُگر تازی کنم نیکو نباشد

که هر کس را از او نیرو نباشد

دری گویمش تا هرکس بداند

وُ هرکس برزبانش بر براند

المقدسی نیز ایران را به هشت بخش تقسیم کرده است و آذربایجان را از اقالیم ایران(عجم) میشمرد و در رابطه با این ناحیه مینویسد:

"زبان این اقالیم هشتگانه ایرانی جز اینکه برخی از آنها دری و بعضی لهجات پیچیده و همه آنها فارسی خوانده میشوند".

المقدسي، شمس‌الدين ابوعبدالله محمدبن احمد، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه دكتر علينقي وزيري، جلد 1، چاپ اول، انتشارات مؤلفان و مترجمان ايران، 1361، ص 377.

از تمامی این اشعار و شواهد تاریخی روشن است که پارسی یک نوع دری بوده است.



" سابقه شعر سرایی و نوشتن به زبان دری(آنچه که به غلط فارسی نامیده می شود) در سرزمین فارس بسیار متاخر تر از سرزمینهای دیگر مانند خراسان ، ماورالنهر ، هند، آذربایجان، عثمانی و غیره است. یعنی امواج گسترش زبان دری پس از طی کردن بسیاری از سرزمینهای مختلف آسیا و در آخرین سرمنزل یه سرزمین فارس رسده است"

پان‌ترکان که سواد ادبی و تاریخی ندارند از استان فارس تنها نام سعدی و حافظ را شنیده‌اند. حال آن که پیش از سعدی در استان فارس نویسندگان و شاعران فراوانی بوده‌اند. برای نمونه می‌توان از کتاب تاریخ «فارسنامه»ی ابن‌بلخی نام برد که تبارش از بلخ بودند اما خودش در فارس زاده شده است. وی این کتاب ۱۸۰ صفحه‌ای را در حدود ۵۰۰ ق. به زبان پارسی نگاشته است. یا می‌توان از شیخ روزبهان بَقلی نام برد که از عارفان بزرگ و مشهور ایرانی است و در سال ۵۵۲ ق. زاده شده و مزارش در شهر شیراز زیارتگاه مردم است. شیخ روزبهان کتاب‌های فراوانی به عربی و پارسی نوشته است. از جمله کتاب‌های پارسی او می‌توان از رساله‌ی قدس، غلطات السالکین، و شرح شحطیات نام برد. این هم یک رباعی از شیخ روزبهان:

دل داغ تو دارد، ار نه بفروختمی -------------- در دیده تویی، وگرنه بردوختمی

جان منزل توست، ور نه روزی صدبار ---------- در پیش تو چون سپند برسوختمی

بنابراین می‌بینیم بیش از یک سطر نثر پارسی دری از استان فارس متعلق به پیش از سعدی و سده‌ی هفتم برجا مانده است. نویسنده‌ی پان‌ترک ناآگاهی خود را به نبودن اثر تعبیر کرده است.

اگر زبان دری زبان بومی مردم سرزمین فارس باشد باید ادبیات شفاهی و فولکلوریک این مردم نیز به همان زبان باشد. در حالی که مردمان سرزمین فارس یا ادبیات فولکلوریک ندارند و یا اگر دارند هم عموما به زبانهای دیگر می باشد و به زبان دری نیست. در سرزمین فارس ادبیات عامیانه عموما از ادبیات مکتوب زبان دری منشا گرفته است در حالی که در دنیا غیر از ملتهای آسیمیله شده در بین هیچ ملتی چنین روالی رایج نیست و عموما ادبیات شفاهی منشا برخی از آثار مکتوب می شوند و نه بر عکس

زبان پارسی دری گویش خراسانی پارسی میانه است که تحول یافت و به فارسی در تبدیل شد. زبانهای دیگر استان فارس که نیز فارسی هستند ادامه‌ی پارسی میانه در فارس میباشند (مانند لری و لاری..) . علت اینکه لری/لاری/فارسی جزو خانواده‌های جنوب غربی ایرانی حساب میشوند بخاطز همین غرابت نزدیک است. زبان دیگر به نام تاتی قفقاز (با تاتی ایران که نزدیک به تالشی هست اشتباه نشود) نیز ادامه فارسی میانه در قفقاز هست و برای همین در خانواده‌ی جنوب غربی شمرده میشود.



در ضمن بسیاری از گویشهای استان فارس جزو زبان فارسی هستند..همانطور که ترکی گویشهای تبریزی و اردبیلی و ارومیه‌ای و استانبولی و غیره دارد.. پانترکیستها سعی میکنند که زبانهای ایرانی‌تبار را شاخه شاخه کنند..درحالیکه بختیاری/لری/پارسی دری ..همگی جزو خانواده‌ی پارسی‌تبار هستند و همگی نیز ادبیات شفاهی دارند. ..برای نمونه این شاهنامه هست به گویش دوانی استان فارس:

http://www.jstor.org/discover/10.2307/602297?uid=3739936&uid=2129&uid=2&uid=70&uid=4&uid=3739256&sid=21101167697281





(بيشتر گويش‌هاي محلي زبان فارسي در استان فارس داراي ادبيات شفاهي و گفتاري است كمتربراي نوشتن اعدادياحروف از اين نوع گويش استفاده مي‌شود.

http://www.salmancity.blogfa.com/post-541.aspx)





در ضمن اقوامی که سده‌ها شهرنشین شده‌اند، دیگر دنبال ادبیات شفاهی نیستند..اما از بوشهر (بخشی در واقع از استان) برای نمونه ادبیات شفاهی به گویش فارسی بوشهری فراوان است. یا به زبان فارسی‌ بختیاری و لری و غیره..که همه بازماندگان پارسی‌میانه هستند. شاهنامه در واقع از بختیاری تا گویشهای مختلف فارسی در استان فارس/بوشهر و غیره رایج است. در زبانهای کردی مانند کلهری/گورانی و غیره نیز رایج است.. تمامی اینها جزو ادبیات عامیانه/شفاهی حساب میشوند.





سپس جناب آلپرآتاسی ادعا میکنند:

" تاریخ نویسان فارسگرا، برای زبان فارسی سه دوره تعیین می کنند فارسی باستان(زبان فارسی دوران هخامنشیان)، فارسی میانه(زبان فارسی دوران ساسانیان) و فارسی جدید"



روشن نیست چرا ایشان تمامی دانشمندان غیرایرانی را "فارسگرا" میدانند. ایشان که خود ادعا میکنند زبانشناس نیستند و حتی فرق زبان باختری را با فارسی‌دری نمیدانند، چگونه این همه دانشمند جهانی را "فارسگرا" مینامند.



پاسخ به جناب آلپرآتاسی در این مورد را قبلاً در مقاله‌ی دیگر به یک پانترکیست دیگر داده‌ام و در اینجا تنها کاپی و پیست میکنم>













ریشه‌ی زبان پارسی و لاف پان‌ترکیستها

جناب ماشالله رزمی باز در حوزه زبان شناسی که رشته ی وی نیست چنین افاضاتی را بیان می کند:

«باستان گرایان و بعضی از شرق شناسان از جمله آرتور کریستن سن معتقدند که گسترش سواد و اداره کشور با حساب و کتاب و جمع آوری مالیات و ثبت و ضبط در آمد ومخارج در ایران در دوره ساسانیان انجام گرفته و معمول شده است و چون زبان حکومت در آن دوره نوعی پارسی بوده لذا پایه کار دیوانی به این زبان گذاشته شده و چون شغل دیوان نیز مانند همه مشاغل در گذشته موروثی بوده و پسر کار پدر را ادامه می‌داده لذا علیرغم تغییر سلسله‌ها زبان و سیستم مالیات گیری تغییرنیافته است. اغلب دبیران هم از زبان « هزوارش » استفاده کرده‌اند یعنی نوشته‌اند گوشت و برای حاکم عرب خوانده‌اند « لحم » و برای حاکم ترک خوانده‌اند « ات ». احمد کسروی نیز متداول شدن زبان فارسی در امر نوشتن را از زمان ساسانیان می‌داند. این استدلال از آنجا ضعیف است که می‌دانیم زبان فارسی دری امروزی بعد از اسلام و از آسیای مرکزی به ایران آمده است و پارسی باستان همانقدر با فارسی امروز بیگانه است که هر زبان خارجی دیگر.»



در پاسخ به ادعاهای بی پایه جناب رزمی(و چند ادعای دیگر مانند ادعای همرزمانی پارسی دری و پارسی میانه و غیره که در پایین پاسخش آمده است) بایستی به چند نکته اشاره کنیم:

زبان پهلوی بدون هزوارش نیز کتابت شده است که متون مانوی و متون پازند نمونه های خوبی از آن می باشند. همچنین هزوارش خود زبان نیست که حاکمان ترک و عرب آن را به کار ببرند، بلکه هزوارش همان لوگوگرام یا نماد است. زبان چینی نمونه خوبی از این نوع خط است که هر واژه ای خود دارای یک نماد است و به جای خواندان آواها، خود نماد واژه معنی واژه را بازگو میکند.

در آغازینه‌ی دوران حاکمیت اعراب اموی، امور دیوانی و مالیاتی همه به زبان پارسی انجام می گشت. تا آن که در حدود هشتاد قمری در زمان حجاج بن یوسف زبان دیوان از پارسی (در واقع پهلوی یا همان پارسی میانه) به عربی برگردانده شد (نک. فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عرب، دکتر محمد محمدی، 1374، ص 95).

زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می باشد که پس از اسلام گسترش یافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمین چیره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. جناب ماشالله رزمی، پارسی باستان را با پارسی میانه در اینجا اشتباه می گیرد. پارسی باستان زبان پادشاهان هخامنشی بود و پهلوی (پارسی میانه) ریشه در پارسی باستان دارد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند میان این سه زبان ایرانی است:

Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی میانه) > اسب (فارسی)

Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی میانه) > کام (فارسی)

Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی میانه) > دیو (فارسی)

Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی میانه) > دریا (فارسی)

Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی میانه) > دست (فارسی)

Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی میانه) > باج (فارسی)

Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی میانه) > برادر (فارسی)

Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی میانه) > بوم (فارسی)

Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی میانه) > مرد (فارسی)

Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی میانه) > ماه (فارسی)

Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی میانه) > بهار (فارسی)

Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی میانه) > ستون (فارسی)

Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی میانه) > شاد (فارسی)

Duruj / drauga (پارسی باستان) > drōgh (پارسی میانه) < دروغ (فارسی)

پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».

برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (پهلوی) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است:

1) قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریان، 1371، ص 96):

Dārom andarz-ē az dānāgān

Az guft-ī pēšēnīgān

Ō šmāh bē wizārom

Pad rāstīh andar gēhān

Agar ēn az man padīrēd

Bavēd sūd-ī dō gēhān

برگردان فارسی:

«دارم اندرزی از دانایان

از گفته ی پیشینیان

به شما بگزارم (= گزارش دهم)

به راستی اندر جهان

اگر این از من پذیرید

بُوَد سود دو جهان».

2) بخشی از کارنامه ارشیر بابکان که یکی از متون معتبر و مهم پهلوی است:

pad kārnāmag ī ardaxšīr ī pābagān ēdōn nibišt ēstād kū pas az marg ī alaksandar ī hrōmāyīg ērānšahr 240 kadag-xwadāy būd. spahān ud pārs ud kustīhā ī awiš nazdīktar pad dast ī ardawān sālār būd.
pābag marzobān ud šahryār ī pārs būd ud az gumārdagān ī ardawān būd. ud pad staxr nišast. ud pābag rāy ēč frazand ī nām-burdār nē būd.
ud sāsān šubān ī pābag būd ud hamwār abāg gōspandān būd ud az tōhmag ī dārā ī dārāyān būd ud andar dušxwadāyīh ī alaksandar ō wirēg ud nihān-rawišnīh ēstād ud abāg kurdān šubānān raft.

برگردان فارسی:

«در کارنامه اردشیر بابکان ایدون نوشته شده است که پس از مرگ اسکندر رومی، ایرانشهر را ۲۴۰ کدخدای بود. اسپهان و پارس و سامانهای نزدیک به آن ها در دست سالار اردوان بود. بابک شهریار و مرزبان پارس و از گماردگان اردوان بود و در (شهر) استخر نشیمن داشت. بابک را هیچ فرزند نام برداری نبود. و ساسان، (که) شبان بابک بود، همواره همراه با گوسفندان بود و از تخمه دارای دارایان بود. و اندر دژخدایی (= حکومت بد) اسکندر به گریز و نهان- روش شده بود و با کردهای شبان می رفت».

بدون هیچ تردیدی هر فرد فارسی‌زبانی می تواند بیشینه این نوشته های پهلوی را دریابد و از این رو بدیهی است که میان زبان فارسی کنونی و زبان پهلوی پیوند و ارتباط کامل و مستقیمی وجود دارد و زبان فارسی ادامه همان زبان پهلوی ای است که در کتیبه های ساسانی و متون پهلوی (مانند کارنامه اردشیر بابکان) گواهی گردیده است. آشکار است که زبان های ایرانی دیگر، مانند سغدی و پارتی و خوارزمی نیز بر زبان فارسی کنونی تاثیراتی داشته اند اما پایه اصلی این زبان همان زبان پهلوی است. در ضمن، یکی از پان‌ترکیستها برای ما متنی از کتابی به نام ایاتکار زریران (یادگار زریرارن) به خط فارسی-عربی کنونی اورد (بدون اصوات) تا نشان بدهد زبان پارسی‌میانه با پارسی‌نوین یکی نیست. اما، اول ایشان نمیدانند که زبان ایاتکار زریرار یک متن آمیخته از پارثی و پارسی میانه است و آن پان‌ترکیست نیز گزینشی انتخاب کرد که بخش پارثی در غالب است. در این مورد، کافی است به نخستین جمله‌ی همین نسک یادکار زریران نگاه کنیم:


ēn ayādgār ī zarērān xwānēnd, pad ān gāh nibēšt ka wištāsp-šāh abāg pusarān ud brādarān, wāspuhragān ud ham harzān ī xwēš ēn dēn ī abēzag ī māzdēsnān az ohrmazd padīrift.
http://titus.uni-frankfurt.de/texte/etcs/iran/miran/mpers/jamasp/jamas.htm



پارسی امروزی:
این یادگار زریران خواند - به آن گاه نبشته که گشتاسپ شاه با پسران و برادران و وسپورگان و همالان خویش، این دین ویژهء مزدیسنان را، از اورمزد پذیرفت.



دوم اینکه پارسی میانه را کسی با خط فارسی-عربی بدون اصوات نمی‌نویسد. خوانندگان نیز میتوانند به منابع پارسی‌میانه در وب‌سایت زیر بنگرند و خواهند دید که بسیاری از جمله‌های نسک‌های پارسی‌میانه - برای پارسی‌زبانان امروزی دریافتنی و قابل فهم است:

http://titus.uni-frankfurt.de/indexe.htm?/texte/texte2.htm#mpers





در همین زمینه، خوب است مقایسه ای نیز میان زبان انگلیسی کنونی و زبان انگلیسی کهن انجام دهیم. زبان انگلیسی امروزی ریشه در زبان انگلیسی کهن دارد. زبان انگلیسی کهن اثری مشهور و حماسی به نام بئوولف از حدود نهصد سال پیش دارد. اما این داستان را هیچ فرد انگلیسی زبان امروزی نمی تواند بفهمد و تنها با گذراندن دوره های مخصوص می توان زبان انگلیسی کهن را آموخت و متون آن را خواند. برای نمونه چند سطری از همان حماسه بئوولف را به زبان انگلیسی کهن می آوریم:

oretmecgas æfter æþelum frægn:

"Hwanon ferigeað ge fætte scyldas

græge syrcan ond grimhelmas

heresceafta heap? Ic eom Hroðgares

و برگردان انگلیسی امروزی آن:

asked of the heroes their home and kin

"Whence, now, bear ye burnished shields

harness grey and helmets grim

spears in multitude? Messenger, I, Hrothgar's

با مراجعه به این صفحه خواهید دید که یک فرد انگلیسی زبان قادر به فهم متون انگلیسی کهن نمی باشد:

اما در مقابل، یک ایرانی کنونی نه تنها اشعار رودکی و فردوسی کهن‌تر از داستان بئوولف را در می یابد، بلکه می‌تواند متن‌های پارسی میانه (پهلوی) را نیز کم‌ و بیش به خوبی بفهمد. در حالیکه یک ترک‌زبان از ترکیه کنونی نمیتواند سروده های شاعران کلاسیک ترکی-گوی را دریابد زیرا اتاترک و همفکرانش بسیاری از واژگان پارسی و عربی را از زبان ترکی عثمانی حذف کرده اند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد پیوستگی میان زبان پارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو علاقه مندان می توانند به این کتاب ها مراجعه نمایند:

+ هزاره های پرشکوه: داریوش احمدی، انتشارات گرگان، 1384، ص 35-33

+ راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول و دوم ، ویراستار: پرفسور رودیگر اشمیت، انتشارات ققنوس، 83-1382

+ تاریخ زبان فارسی: محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت، 1380

+ Gilbert Lazard, “The Rise of the New Persian Language” in Cambridge History of Iran, vol. IV, 1975



زبان‌شناسان نیز به ریشه‌ی ایرانی و پارسی‌باستانی زبان کنونی پارسی گو.اهی می‌دهند. برای نمونه:

یک)



The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.

(Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press. (

دو)

"Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country." "However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian."

Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, "Sociolinguistics Hsk 3/3 Series Volume 3 of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society", Walter de Gruyter, 2006. 2nd edition. pg 1912.

سه)

"As already mentioned, it is not likely that the scribes of Sassanian chanceries had any idea about the Old Persian cuneiform writing and the language couched in it. Still, Middle Persian language that appeared in the third century AD may be seen as a continuation of Old Persian."

Bo Utas, "Semitic on Iranian", in "Linguistic convergence and areal diffusion: case studies from Iranian, Semitic and Turkic" editors (Éva Ágnes Csató, Bo Isaksson, Carina Jahani),Routledge, 2005. pg 71

چهار)



New Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries", whereas for other non-Persian Iranian languages "close genetic relationships are difficult to establish" between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese."

Skjærvø, Prods Oktor (2006). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts".



این پژوهشگران همه زبان‌شناسان برجسته‌ای می‌باشند ولی در مقابل آنها ما افراد پا‌ن‌ترکیست داریم که هر دروغی را می‌بافند و سپس خود را زبان‌شناس معرفی میکنند.

بنابراین زبان پارسی دری که گونه‌ی خراسانی پارسی‌میانه (پهلوی ساسانی) میباشد در نهایت ریشه در پارسی‌باستان دارد. چنین تاریخ ارجمند و پرافتخاری بی‌نهایت پان‌ترکیستها و ایران‌ستیزان را می‌آزارد و آنها را وادار به فرضیه‌هایی دروغین میکند تا به عقده‌های کمبودی تاریخی و فرهنگی خود تسکین بخشند.

همچنین به تازگی، برخی از پان‌ترکیستها استدلال میکنند که چرا زبان پارسی‌دری در فارس اول رایج نبود و در خراسان بزرگ اول رایج شد؟ سپس استدلال میکنند این زبان نمیتواند در پارسی‌میانه ریشه داشته باشد! در حالیکه تمامی زبانشناسان معروف حرف جماعت پان‌ترکیستها را رد میکنند، بایست دانست که استدلال آنها مانند اینست که: "زبان عربی مصر ریشه در عربستان ندارد".. در واقع همانطور که زبان عربی مصر یک گویش از زبان عربی اصلی عربستان است که تحول یافت، زبان پارسی دری هم یک گویش خراسانی از پارسی‌میانه است که تحول مستقل خود را یافت. و همانطور که زبان عربی عربستان و زبان عربی مصر در یک زمان وجود دارند، ادامه زبان پارسی میانه در پارس نیز همزمان با زبان پارسی‌دری در خراسان در یک زمان وجود داشتند که البته کم کم بخاطر قرابت این دو زبان، و گسترش زبان پارسی‌دری به عنوان زبان مشترک سایر فلات ایران، این زبان پارسی جایگاه ادامه پارسی‌میانه در پارس (فهلویات) را گرفت. بنابراین زبان پارسی‌دری بومی ایرانزمین(و کشور امروز ایران) است زیرا نه تنها خراسان و خراسان بزرگ جزو ایرانزمین میباشند (شهرهایی مانند طوس و نیشاپور و البته شهرای جداشده مانند بلخ و هرات...)، بلکه ریشه آن در پارسی‌میانه است که جایگاهش در پارس است. همچنین پارسی‌میانه ریشه در پارسی‌باستان دارد. بنابراین برخلاف زبان ترکی که کهنترین سند آن در مغولستان (ارخون) هست، زبان پارسی کهنترین سندش همان پارسی‌باستان است.

یکی دیگر از استدلالهای نوین پان‌ترکیستها در مورد فهلویات حافظ شیرازی و سعدی است و میگوید چگونه فارسی‌دری ادامه پارسی‌میانه است در حالیکه فهلویات حافظ با فارسی‌دری فرق دارد؟

اما مشکل از آنجاست که ایشان نمیدانند واژه فهلویات چند معنی مختلف دارد:

فهلوی/پهلوی به معنی: پارثی (زبان اشکانیان)، پارسی میانه، و سپس گویشهای مناطق غرب و جنوب ایران (تعریف ابن ندیم) بکار رفته است. در واقع فهلویات در دوران اسلامی به معنی "زبان ایرانی" و گویشهای از زبان فارسی و زبانهای شمال غربی است و نه زبان پارسی میانه. برای همین فهلویات باباطاهر و همام تبریزی و مغربی تبریزی و حافظ و غیره با وجود اینکه همه زبانهای نزدیک ایرانی هستند، اما تفاوتهایی بینشان هست. این فهلویات را نباید با پارسی‌ ساسانی (پارسی میانه) اشتباه گرفت.


من یک نمونه از فهلویات حافظ را میاورم که چیزی نیست بجز یک لهجه‌ی فارسی:

بپی ماچــان غرامت بسپریمن

غرت یک وی روشتــی ازامادی

غم ای دل بوادت خورد ناچا

وغر نه اوبنی آنچه‌ات نه‌شاد دی

(دیوان حافظ به تصحیح دکتر پرویز خانلری، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۲، جلد اول،ص۸۷۴).


برگردان:

در "پای ماچان" (محل ویژه محاکمه در حضور قاضی) غرامت بسپاریم

اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی

غم این دل را باید خورد ناچار

وگرنه بینی آنچه نشائی دید

این زبان یک لهجه فارسی است و علت آنکه نامش را "فهلویات" نیز مینامیدند بخاطر اینست که هرگویش ایرانی غیر فارسی-دری ادبی را در دوران اسلامی "فهلویات" نیز میامیدند.

همچنین است در مورد فهلویات سعدی (گویش فارسی شیراز):

چه داند آن کش سه پخ خوردست و تُفتست
که مسکینی و سرما گشنه خفتست (گویش شیرازی) (فهلویات شیراز)




فارسی:
چه داند آن که سه وعده غذا خوردست و افتاده است،
که مسکینی در سرما گرسنه خفته است.


کُعارف باد بکاند از جُمه نو
اگور چُد منت کِش در به از تو (گویش شیرازی) (فهلویات شیراز)




فارسی ادبی:
هر آن عارف که از جامه نو باد کنند
به گور یهود مانند که بیرونش به از درونش است




که مپسندت که مو خو از غصه بکشم
کُه گرد ام کِرد نِه خُورُم یا، نه بَخشُم (گویش شیرازی)
فارسی ادبی:
چه کسانی بر من میپسندد که من خود را از غصه بکشم،
و آنچه را جمع کردم نخورم یا نبخشم



پس این فهلویات حافظ/سعدی تنها یگ گویش زبان فارسی (خاص شهر شیراز) هستند و نه پارسی‌میانه. برای نمونه "فهلویات" باباطاهر یا "فهلویات" عبدالقادر مراغی یا "فهلویات" شیخ صفی الدین اردبیلی و "فهلویات" همام تبریزی و "فهلویات" ماما عصمت تبریزی و "فهلویات" مغربی تبریزی... همه تنها گویشهای خاص ایرانی هستند و نه پارسی‌میانه (پهلوی ساسانی).

در ضمن فهلویات این همه تبریزی نشانگر انست که زبان تبریزی تنها بخاطر حکومت ترکان تغییر یافته است.

اگر پان‌ترکیستها ادعا بکنند که این زبان حافظ یک ریشه جدا از فارسی-دری/سعدی دارند, واقعا سخت در اشتباه هستند. زیرا تلفظ چند واژه در چند گویش مختلف به این معنی نیست که اینها زبانهای مختلفی هستند. کم و بیش در هزار سال پیش, هر شهر مهم ایران یک زبان ایرانی(پارسی یا گویشهای پارسی‌میانه و پارثی و ..غیره که اغلب آن را فهلویات نیز نامیدند) خاص خود را داشته است زیرا ارتباطات مانند امروز نبوده است. یعنی فهلویات باباطاهر یا فهلویات مغربی تبریزی و فهلویات همام تبریزی و ماماعصمت تبریزی و غیره... برخی از این فهلویاتها در واقع گویش فارسی است مانند فهلویات حافظ و برخی دیگر مال یک زبان ایرانی دیگر است مانند فهلویات همام تبریزی و ماماعصمت بریزی که نزدیکتر به زبان تالشی است.

ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان(ایرانیان) قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون فهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

پس "دری" تنها یک نمونه از آن پارسی است. یعنی فهلوی و دری و غیره همه جزو زبانهای پارسی هستند. اما چون "دری" گسترده-ترین نوع پارسی شد, نام "فارسی" با "دری" یکی شد و سایر زبانهای دیگر کم کم نامشان به محل خود محدود شد. پهلوی/"فهلوی" هم یک واژه عام است که برای چندین زبان و گویش بکار رفته است.

پهلوی اشکانی یا همان پارثی
پهلوی ساسانی (پارسی میانه) که در زمان خودش آن را پارسیک میدانند. و زمانیکه ما میگوییم پارسی دری ریشه در پهلوی دارد منظور این زبان خاص است و نه زبان فهلویات حافظ که یک گویش فارسی خاص شیراز است.

حرف پان‌ترکیستها مانند اینست که بگوییم چون ترکی باکو با ترکی اردبیل تفاوت دارد, پس یکیشان ترکی نیست. زبان پارسی دری در واقع اصلش از فارس است زیرا جزو زبانهای جنوب غربی (با لری و لاری و بختیاری) حساب میشود. در ایران هم نزدیکترین زبان/گویش به آن همان لری است و برای نمونه نه پشتو و یغنوبی و زبانهای کهنتر افغانستان. اگر به دوره میانه زبانهای افغانستان و تاجیکستان و آسیایه میانه نگاه کنیم, تمامی این زبانها جزو زبانهای ایرانی شرقی هستند: خوارزمی و سغدی و بلخی و ...امروز پشتو و یغنوبی و وخی.. بازمانده این زبانهای ایرانی شرقی هستند.

اما در دوران ساسانیان که زبان پارسی میانه گسترش یافت(زیرا حکومت واحد یعنی گسترش یک زبان مشترک), در خراسان زبان پارسی میانه اول گسترش یافت و سپس تحول یافت و واژگان سغدی و پارثی و باختری (زبان اصلی بلخ) و خوارزمی نیز در آن داخل شدند و کم کم پس از اسلام نیز واژگان عربی به آن افزوده شد. اما همانطور که زبان عربی مصر همزمان با عربی یمن (جزو اصیلترین عربی) وجود دارد, زبان پارسی‌دری (گویش خراسانی پارسی‌میانه که خراسان همواره بخشی از ایران بزرگ بوده است و امروز تنها بخشی از خراسان مانند شهرهای مهم طوس و نیشاپور و غیره در ایران کنونی هست) با سایر گویشهای دیگر پارسی‌میانه در زمانی وجود داشت. برخی از این گویشها ادامه خود را در مناطق فارس و جنوب غربی ایران دادند (مانند همان گویش شیرازی حافظ) و برخی نیز امروز هنوز موجودند (مانند لری و بختیاری). این نکته نیز برای یادآوری بد نیست که اولین حکومتی که زبان فارسی‌دری در آن رسمی میشود، حکومت صفاریان است که برخاستگاه آنان از ایران کنونی است. خراسان بزرگ شامل نیشاپور و هرات و طوس و بلخ..همواره نیز بخشی از ایران بزرگ است. در عین حال، کهنترین متن زبان ترکی، در مغولستان (کتیبه‌ی ارخون) یافت شده است در حالیکه کهنترین متن زبانهای ایرانی، همان پارسی باستان (نیای بزرگ پارسی کنونی) میباشد.



همچنین یکی از پان‌ترکیستها میگوید: ""زبان پهلوی حداقل چهار قرن بعد از زبان فارسی مصطلح بوده، آن هم در همان جغرافیایی که زبان فارسی رواج داشت، پس فارسی نمیتواند ادامه زبان پهلوی بوده باشد"



نخست ایشان نمیداند که پس از اسلام، زبان پهلوی تنها به صورت یک زبان ادبی/کتابی ادامه داشت و نه به صورت گفتاری.



Sociolinguistics, Volume 3, Part 3
Volume 3 of Handbucher Zur Sprach- Und Kommunikationswissenschaft / Handbooks of Linguistics and Communication Science
Hsk 3/3 Series
Walter de Gruyter, 2006
pp 1943
"With the collapse of the Sassanid empire and spread of Islam, Pahlavi gradually lost, its prestigious position, and became a dead language, used predominantely by a limited number of religious Zoroastrian priests and Scholars
...
Persian is structually identical to Pahlavi mixed with loan elements from Parthian and other Iranian languages and dialects"

پس زبان پارسی میانه یا پهلوی ساسانی پس از اسلام تنها محدود میشود به یک زبان کتبی/نوشتاری و آن هم محدود به چند مغ زردشتی. یعنی دیگر زبان زنده و گفتاری نبوده است (مانند زبان لاتین که یک زبان مرده بود ولی در اروپا هنوز کاربرد داشت). دوم زبان پهلوی ساسی صدها گویش داشت و نمونه کتابی آن پهلوی کتابی زردشتیان بود. برای همین دانشمندان یک گونه از آن را گونه خراسانی یا پارسی-دری میدانند که بنابر نقل قول ابن ندیم و چند محقق امروزی (مانند منبع بالا) در دربار ساسانیان نیز رایج بوده است. اما در آن زمان ارتباطها مانند امروز نبود. زبان مصری عربی و زبان عربی عربستان هر دو نیز وجود دارد. آلمانی نزدیکتر به انگلیسی کهن است، ولی انگلیسی امروز ریشه آن به انگلیسی کهن میرسد و نه آلمانی که هم‌زمان با انگلیسی نو وجود دارد. خوشبختانه آثار موجود زبان پارسی میانه(پهلوی ساسانی که نباید آن را پهلوی اشکانی یا فهلویات پس از اسلام یکی دانست)، فرضیه-های پان‌ترکیستها را رد میکند و یک پارسی زبان میتواند 80% واژگان پارسی میانه(پهلوی ساسانی) را بفهمد. یکی از موارد که نشان میدهند یک زبان ریشه در زبان دیگری دارد، همان مخزن واژگان است و دوم دستور زبان. در این راستا، پهلوی ساسانی (که نامش پارسیک است) نیای پارسی‌دری در نزد محققان و زبانشناسان (که نظرهایشان همگی برخلاف پان‌ترکیستها) حساب میشود.

علاقه‌مندان به زبان پارسی باستان و تحول آن به پارسی میانه نیز میتوانند به کتاب تدریسی دانشگاه هاروارد بنگرند:

http://www.fas.harvard.edu/~iranian/OldPersian/index.htm



همچنین بد نیست این نگته گفته شود که گاهی "فهلوی/پهلوی" نیز برای زبان پارسی‌دری عنوان شده است:

مثنوی معنوی مولوی

هست قرآن به زبان فهلوی



چنانکه دوستان میبینند – دانشگاه هارواد به صراحت ریشه‌ی پارسی کنونی را در پارسی باستان میداند، اما پانترکیستها نظر دیگر دارند که در هیچ دانشگاه‌هی بجز مکانهای خصوصی آنها تدریس نمیشود.

خلاصه:

کسی که فرق زبان باختری و زبان پارسی‌دری را ندارد، و کسی که حتی اسکناس‌های قاجار را انکار کند، چگونه به خود اجازه میدهد که بدون هیچ سندی، و تنها با دادن شعار، به تاریخ ایران توهین کند؟ این نکته را بد نیست گوشزد کنیم که کهنترین نمون‌ی زبان ایرانی در جهان همان کتیبه‌های پارسی باستان هستند اما کهنترین نمونه‌ی زبان ترکی در جهان در ارخون مغولستان (انهم مال پس از اسلام) میباشد. خود این نکته نشان میدهد که زبان ترکی در ایران سابقه‌ی دیرینه ندارد ..




نوشته شده توسط: ناشناس

جناب آلپرآتاسی
پاسخ کامل به شما در اینجا داده شده است:
http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-29.aspx
و یک نسخه نیز برای مسئولین این سایت فرستاده شده است.
خوشبختانه تاریخ ایران به آن آسانی که شما خواستید، قابل تحریف نیست.
من خودم وقت زیادی ندارم که همواره هر پان‌ترک گستاخ را پاسخ بدهم اما در مقابل مقاله‌ی گستاخ شما، چاره‌ای نبود:
http://www.sepahbod7.blogfa.com/post-29.aspx
به هر حال، شما هرگز قادر نخواهید بود که پاسخ به مطلب فوق را بدهید زیرا نوشتار شما تنها شعار بود و هیچ سندی برای هیچ گفتاری نداشت..

نوشته شده توسط: ناشناس

تاریخ گذشته هیچ تاثیری در حقوق امروزی مدرن ندارد چه به نفع ملیتها باشد و چه به نفع اشغالگران. اگر همه ملیتهای ایران مثل قارچ یک روزه از زمین رویده باشند هم حق تعیین سرنوشت خود را دارند و حقوقشان محفوظ است و در جهان مورد توجه و احترام. در غیر این صورت امروزه باید مغولستان هم نسبت به ایران ادعای ارضی بکند و بسیاری از کشورهای امروز بایستی به کشور روم باستان و بسیاری به سایر امپراطوری های گذشته بپیوندند. لذا بحث حقوقی ملی اولویت منازعه بین ملیتهای تحت ستم در ایران بایستی باشد.

نوشته شده توسط: ناشناس

همه هنوز به قدرتی نرسیده همدیگر را تکه پاره میکنند . هنوز نه پول و نه امکانی و نه حاکمیتی . وای به حال آن زمان که آقای کرمی و دوستانشان در ایران فردا دستشان به قدرت برسد آن وقت دمار از ترکهای آذری و کردها و بلوچها و عربها در میآورند . برای همین است که من باور دارم مملکت ایران و آحاد مردم و اقوام بایستی هر یک کشور خود را تشکیل دهند حتی فدرالیست هم با این افکارات متحجرانه ملیت فارس امکان ندارد. وضعیت اپوزیسیون را در خارج ببینید و تفاوت عمیق افکارات یک فارس زبان و نژادپرست را ببینید با افکارات یک ترک یا کرد و عرب.که اغلب با دیده برابری طلبانه به مسایل نگاه می کنند.تلاش بیهوده است که ملیتهای کرد و ترک و عرب سعی کنند با ملت غالب "فارس" به تفاهم برسند. این بحث ها را ملت فارس سالهاست که به بن بست کشانده و کار و حجت را بر همگان تمام کرده. زنده باد حاکمیت هر ملت بر مقدرات خویش

نوشته شده توسط: ناشناس

باید از اپوزیسیون پرسید در این 33 سال چرا نتوانسته اند در کنار هم برای نجات ایران بنشینند.در کشورهای دموکرات برخی مواقع چند حزب و دو حزب با هم دولت تشکیل میدهند..و یا اگر حزبی برنده شد معمولا از احزاب دیگر هم در کابینه و دولت هستند..پس چرا در مورد ایران اینگونه نباشد..

نوشته شده توسط: ناشناس

اگر اپوزیسیون نتواند در یک اتحاد فراگیر مانفیست و برنامه برای نجات ایران داشته باشد.اساسا سوال اینجاست که این اپوزیسیون پس به چه دردی میخورد و چه نقشی میتواند در ازادی ایران ارائه دهد...

نوشته شده توسط: ناشناس

این یک نبرد طبقاتی بود بین دهگریزان و شهریگران بین فرهنگ روستایی و فرهنگ شهری ،آزاده و دیگر شهدای شهریگر هرچند سازمان مجاهدین خلق بخاطر تقید به شیعه در مرز روستاییگیری و شهریگری ایستاده ولی بدنه فداکار واز جان گذشته آن با اعتقاد به آرمان های شهریگری و مبارزه بی امان با دهگریزان و ده اندیشان حماسه های بزرگی را آفریدند این جنگ سال ها ادامه خواهد سافت تاز مانی که تمامی دهگریزان یا به به روستاهایشان بازگردند یا

به شهریگری و آرمان های آزاده و دیگرشهریگران شهید ما تن در نهند امیدوارم سازمان مجاهدین خلق روزی با شهامت لباس کثیف روستایی گری و فرهنگ روستایی شیعه را به کناری نهد و در کنار دیگر نهاد ها وسازمان های شهریگرایرانی با تکیه بر ارزش های ایدولوژیک فقط شهری خود ، راه برای استقرار یک حکومت مبتنی بر ارزش های شهری باز کند و از خون امسال آزاده که خونی نثار به شهریگری چند هزار ساله ایرانی است پاسداری کند.درود به منش پاک آزاده وتمامی شهدای شهریگر ایرانی بخصوص بدنه پاکباز سازمان مجاهدین خلق ایران پیشتازان و فداییان شهریگری ایرانی وبا امید به روزی که این سازمان پر افتخار، شیعه (فرهنگ روستایی) را از ایده ئولوژی خود حذف کند و تکلیف طبقاتی خودرا روشن کند.و ارز ش خونهای شهیدان خودرا بداند.
نوشته شده توسط: ناشناس

ای کاش به جای زمین لرزه شش ریشتری فرهنگ لرزه شش هزار ریشتری همه آذربایجان را زیر و رو می کرد! – ترک ناشناس تبریزی

در جهان سیاست کسانی که دنباله رو مردم کوچه و خیابان ( پوپولیست ) هستند هرگز حقایق دردناکی که همگان باید آنها را بدانند تا برای دردهای خود درمان هائی کارآمد پیدا کنند را نمی گویند و نمی نویسند. دنباله روان مردم کوچه و خیابان ( پوپولیست ها ) دو گروه هستند: یک گروه آنهائی هستند که آن چنان ناتوان و کم هوادار هستند که برای پیدا کردن هوادار راه چاپلوسی را در پیش گرفته اند و گروه دوم مردم فریبانی هستند که معمولا نان به نرخ روز خور ( اوپورتونیست ) هستند و با روش های پوپولیستی می خواهند مردمفریبی کرده و به خواسته هایشان برسند و روشن است که چنین سیاسی کارانی هرگز شایستگی رهبری مردم را ندارند...........

ای کاش به جای زمین لرزه شش ریشتری فرهنگ لرزه شش هزار ریشتری همه آذربایجان را زیر و رو می کرد! – ترک ناشناس تبریزی

در جهان سیاست کسانی که دنباله رو مردم کوچه و خیابان ( پوپولیست ) هستند هرگز حقایق دردناکی که همگان باید آنها را بدانند تا برای دردهای خود درمان هائی کارآمد پیدا کنند را نمی گویند و نمی نویسند. دنباله روان مردم کوچه و خیابان ( پوپولیست ها ) دو گروه هستند: یک گروه آنهائی هستند که آن چنان ناتوان و کم هوادار هستند که برای پیدا کردن هوادار راه چاپلوسی را در پیش گرفته اند و گروه دوم مردم فریبانی هستند که معمولا نان به نرخ روز خور ( اوپورتونیست ) هستند و با روش های پوپولیستی می خواهند مردمفریبی کرده و به خواسته هایشان برسند و روشن است که چنین سیاسی کارانی هرگز شایستگی رهبری مردم را ندارند.

روز شنبه بیست و یک مردادماه سال هزار و سیصد و نود و یک خورشیدی دو زمین لرزه شش ریشتری در ساعت دو دقیقه مانده به پنج و ساعت نوزده دقیقه گذشته از پنج پس از نیمروز شهرهای اهر و ورزقان و هریس را به همراه صدها روستا در آذربایجان ویران کرد. هزاران تن در این زمین لرزه ها کشته و زخمی و بی خانمان شدند و زیان های فراوانی به مردم آسیب دیده رسید. در این میان بسیاری از گروه های سیاسی و سیاسی کاران با روش دنباله روی از مردم کوچه و خیابان ( پوپولیسم ) تنها کاری که کردند فرستادن پیام های تسلیت و همدردی و درخواست از همگان برای یاری آسیب دیدگان از زمین لرزه و در یک واژه چاپلوسی بود. این سیاسی کاران همه کاسه کوزه ها را بر سر رژیم بی آبروی ولایت فقیه شکستند و از به باد دادن میلیاردها تومان پول به جای هزینه کردن این پول ها در راه آسایش مردم گرفته تا دزدیده شدن کمک های فرستاده شده به مردم دردمند و درمانده و گندکاری های دیگر رژیم نوشتارها نوشتند و سخن ها راندند.

اکنون زمان آن رسیده است که به جای چاپلوسی های مردم فریبانه و گفتن و نوشتن سخنان تکراری حقایق دردناکی که بسیار کسان را خوش نخواهد آمد گفته و نوشته شوند تا راهی برای درمان دردها پیدا شود. از شهر اهر آغاز می کنیم. در شهر اهر تنها یک بیمارستان ناکارآمد ساخته شده بود که برای ناکارآمد بودن آن پیش از زمین لرزه بیماران اهری برای درمان بیماری های خود به تبریز و شهرهای دیگر می رفتند اما در شهر اهر و پیرامون آن ده ها امام زاده یافت می شوند! در ورزقان و پیرامون آن با آن که ده ها امام زاده ساخته شده اند حتی آن بیمارستان الکی که در اهر ساخته شده است نیز وجود ندارد! در هریس و پیرامون آن با آن که ده ها امام زاده ساخته شده اند تنها یک بیمارستان نیمه کاره ساخته شده بود که آن را هم زمین لرزه ویران کرد! در سرتاسر آذربایجان در هر روستا می توان مسجد و حسینیه پیدا کرد اما در این روستاها درمانگاه و دبستان پیدا نمی شوند!

هنگام روی دادن زمین لرزه واژه های فرهنگ آخوندی به فراوانی شنیده می شدند: یا حسین – یا ابوالفضل – یا امام رضا – یا امام زمان ………. روشن نیست که امام حسین که در دشت کربلا یک لیوان آب نتوانست پیدا کند و بیاشامد چگونه پس از مرگ خواهد توانست به داد آسیب دیدگان از زمین لرزه برسد؟! چگونه ابوالفضل هنگامی که نتوانست یک مشک آب را از میان دشمنان بگذراند پس از مرگ خواهد توانست زلزله زدگان را یاری کند؟! هر چند مدرک محکمی در دست نیست که امام رضا زهرخور شده باشد اما اگر فرض را بر این بگیریم که امام رضا با خوراندن زهر کشته شده است پس چگونه امام رضائی که هنگام بیماریش نتوانست خودش را درمان کند پس از مرگ خواهد توانست به یاری آسیب دیدگان از زمین لرزه بپردازد؟! و اما امام زمان که روشن نیست پس از صد میلیارد سال دیگر و شاید دویست میلیارد سال دیگر ظهور خواهد کرد و اکنون خدا او را مانند کادو بسته بندی کرده و برای روز ظهور در کمدی جای داده است چگونه خواهد توانست پیش از ظهور آسیب دیدگان از زمین لرزه را یاری کند؟!

هم اکنون که زمین لرزه اهر و ورزقان و هریس را ویران کرده است اگر کسی به مردم این شهرها بگوید: ای مردم بیائید یاری کنید و پول بدهید تا بیمارستان بسازیم، همه خواهند گفت: پول نداریم، مگر نمی بینی زمین لرزه همه جا را ویران کرده است؟ برای ساختن بیمارستان از کجا پول بیاوریم؟ اما اگر آخوندی مفت خور به پیش همان مردم آسیب دیده از زمین لرزه برود و پس از خواندن چند روضه و نوحه و مرثیه بگوید: ای مردم پول بدهید تا گور فلان امام و یا امام زاده بازسازی شود همان مردم ندار و آسیب دیده از زمین لرزه گونی، گونی اسکناس درشت به همان آخوند مفت خور و مردمفریب خواهند داد تا گور فلان امام و یا امام زاده بازسازی شود و از ثواب این بازسازی آنها نیز بهره مند شوند! و آن آخوند مفت خور نیز همه آن پول ها را به جیب خواهد زد و خواهد خورد بی آن که گور فلان امام و یا امام زاده بازسازی شود!

هم اکنون اگر یک مهندس به اهر و ورزقان و هریس برود و بگوید: ای مردم بیائید بدون پرداخت پول و به رایگان چگونگی ساختن ساختمان های پایدار در برابر زمین لرزه را به شما آموزش دهم، همه خواهند گفت: زمین لرزه همه جا را ویران کرده است و ما خسته و آزرده ایم و حال و حوصله آموزش و یادگیری و سخنرانی را نداریم! اما اگر آخوندی مفت خور به اهر یا هریس یا ورزقان رفته و بگوید: ای مردم به فلان مسجد بیائید تا برای شما روضه خوانی کنم و سپس دعائی بخوانم تا از شما بلا برگردد هزاران تن آماده شرکت در نمایش آخوند مفت خور خواهند بود! تا هم خودشان با دستان خودشان کلاه گشادی بر سرشان بگذارند و هم آن آخوند مفت خور با جیب های پر شده از پول های بادآورده رهسپار فریب گروهی دیگر از مردم آسیب دیده از زمین لرزه برای نان مفت خوردن از راه دین شود!

نگرانی بسیاری از کسانی که در رویداد زمین لرزه آسیب دیده بودند و خانه هایشان ویران شده بود این بود که هنگام ریخته شدن سنگ و کلوخ به روی زمین و بلند شدن گرد و خاک به هوا آیا روزه آنها برای رفتن گرد و خاک به بینی و گلویشان باطل شده است یا نه؟! و آیا اگر کسی روزه اش با گرد و خاک زمین لرزه باطل شد باید کفاره بدهد و یا تنها به جای آوردن قضای آن روزۀ باطل شده کفایت می کند؟ دچار چه مصیبت بزرگی شدیم که پاسخ این مسأله ها را نمی دانیم! آیا باید پاسخ این مسائل مهم و سرنوشت ساز را در کتاب های توضیح المسائل حضرات آیات عظام پیدا کنیم و یا از حضرات حجج اسلام بپرسیم؟! راستی، اگر کسی در زمان رخ دادن زمین لرزه هنگام نماز خواندن بمیرد و نمازش نیمه کاره بماند نماز او درست است و یا ورثه کسی که مرده است و نمازش نیمه کاره مانده است باید به نمایندگی از وی نماز قضا بخوانند؟! ما که پس از ویران شدن خانه هایمان دستمان به بدن مرده ها و کشته شده ها خورد چگونه باید غسل مس میت را به جای آوریم؟! آیا تیمم بدل از غسل درست است یا نه؟!

کسانی که در روز زمین لرزه به رادیو تبریز گوش می دانند به یاد دارند که آخوندی که از راه خر کردن مردم و خرسواری نان مفت می خورد درباره نماز آیات سخن می گفت که هنگام رخ دادن زمین لرزه و خورشیدگرفتگی و ماه گرفتگی باید نماز آیات که از نمازهای واجب است خوانده شود! نماز آیات از نمازهای واجب است و اگر کسی آن را بیدرنگ پس از زمین لرزه نخواند دچار گناه شده است و باید توبه کرده و قضای آن را بخواند! فلان کار هنگام خواندن نماز آیات مستحب است و فلان کار مکروه است! فلان حضرت ایة الله در فلان کتاب درباره نماز آیات چنین و چنان نوشته است و آن یکی ایة الله درباره نماز آیات فلان پرت و پلاهای آخوندی را نوشته است! فراخوان مردم برای شرکت در مراسم شب قدر و احیاء در مصلای تبریز در ماه مبارک رمضان که مبارک بودن آن با زمین لرزه و ویران شدن خانه های مؤمنان به خوبی دیده شد از دیگر برنامه های رادیو تبریز پس از رخ دادن زمین لرزه بود! همان مصلائی که امام جمعه آشغال تبریز و نماینده خامنه ای در آذربایجان یعنی آخوند پلید محسن مجتهد شبستری تا کنون هشتصد میلیارد تومان برای ساختن آن به باد داده است! تنها چیزی که در برنامه های رادیو تبریز پس از رخ دادن زمین لرزه سخنی از آن نبود خود زمین لرزه بود!

و امــــــــــا، و اما حجاب، همان حجاب سیاهی و تباهی که رژیم گدایان مفت خور از آن ابزاری برای به زنجیر کشیدن نیمی از پیکره له شده مردمی که در دوزخ ولایت فقیه گرفتار شده اند یعنی زن ها ساخته و هر بلائی را که بخواهد به نام حجاب و عفاف بر سر زن هائی که هر ستمی بر آنها رفته است می آورد. در دوزخ ولایت فقیه بزرگترین گناهی که یک زن دارد این است که زن است! در دوزخ ولایت فقیه رهبر شدن زن خلاف شرع است! رئیس جمهور شدن زن خلاف شرع است! رئیس مجلس شدن زن خلاف شرع است! سفیر شدن زن خلاف شرع است! قاضی شدن زن خلاف شرع است! شرکت زن در مسابقات ورزشی خلاف شرع است! خواننده شدن زن خلاف شرع است! ابراز علاقه زن به مردی که دوستش دارد خلاف شرع است! ازدواج زن با مرد دلخواهش بدون اجازۀ پدرش خلاف شرع است! طلاق گرفتن زن از شوهر بدرفتارش خلاف شرع است! نگهداری زن از کودکانش پس از طلاق خلاف شرع است! گذرنامه گرفتن زن و یا رفتن او به کشورهای دیگر بدون اجازۀ پدر یا شوهرش خلاف شرع است! ….. خلاف شرع است ….. خلاف شرع است ….. خلاف شرع است …..

در این میان آخوندهای آشغال و انگل رژیم گدایان مفت خور در سخنرانی های پر آب و تاب، بی حجابی و بدحجابی را دلیلی برای رخ دادن زمین لرزه می دانند! برای نمونه آخوند صدیقی امام جمعه موقت تهران چندین بار گفته است که برابر روایات و احادیث آخوندی بی حجابی خشم خدا را برخواهد انگیخت و زمین لرزه رخ خواهد داد و دلیل رخ دادن زمین لرزه بی حجابی و بدحجابی زن ها است! آخوندهای دیگر نیز چنین سخنانی را به فراوانی گفته اند. پس نیمی از شش میلیارد تن مردم جهان چون زن هستند و این سه میلیارد زن چون بی حجاب هستند باید همه جهان را زمین لرزه های خانه ویران کن با خاک یکسان کند! اما آیا به راستی چنین است؟ پس چرا در المپیک لندن که هنگام روی دادن زمین لرزه برگزار می شد زنان ورزشکار و نیمه برهنه در رشته های شنا و ژیمناستیک و رشته های ورزشی دیگر هنرنمائی کردند و لندن و شهرهای دیگر انگلستان با زمین لرزه ویران نشدند؟ چرا کشور ژاپن که از زمین لرزه خیزترین کشورهای جهان است و صد و بیست میلیون جمعیت دارد و شصت میلیون زن بی حجاب در آن زندگی می کنند با زمین لرزه ویران نمی شود؟

هنگام تابستان از شش میلیارد انسان در جهان سه میلیارد تن از آنها که زن و دختر هستند در دریاکنارها و استخرها با پوشاک شنای زنانه که به آن بیکینی گفته می شود به همراه مردها آبتنی می کنند و شما اگر در موتورهای جستجوی اینترنتی با خط اینگلیسی واژه های:

Bikini – Bikini Girls – Swimmer Girls – Swimmer Bikini Girls

را تایپ کنید خواهید فهمید که سخن از چیست. پس چرا هیچ زمین لرزه ای هیچ کجای جهان را با شنای زن ها و مردهای نیمه برهنه ویران نمی کند؟ و چرا زمین لرزه تنها در دوزخ ولایت فقیه که نیمی از مردم آن یعنی زن ها با حجاب سیاهی و تباهی پارچه پیچ شده اند ویرانی و کشتار به بار می آورد؟ در زمین لرزه آذربایجان بیشتر کسانی که کشته و زخمی شدند زن بودند! همان زن هائی که با حجاب سیاهی و تباهی از انسان بودن درآمده و سوسک های سیاهی شده بودند که با باریدن سنگ و آجر له شدند! آری سوسک های سیاه پارچه پیچ شده با حجاب سیاهی و تباهی رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه و نه انسان هائی که حق زندگی برابر با مردان را دارند چرا که زن در رژیم آخوندی انسان نیست بلکه جانور و یا ماشینی است که می توان آن را خرید و فروخت! زن در رژیم ولایت فقیه یا ماشین جوجه کشی است یا دیگ خوراکپزی است یا ماشین رختشوئی است یا جارو برقی است و یا کتری چای است!

هیچکدام از این گفتارها و نوشتارها درباره زنان دردآور نیستند، آن چه که دردآور است این است که خرافه ها و چرت و پرت های رژیم آخوندی بدبختانه و با اندوه فراوان در مغز همان زن هائی جای گرفته اند که با ستم های رژیم گنداب و لجن ولایت فقیه به زنجیر کشیده شده اند! هنگام زمین لرزه آذربایجان آن چه که درباره زنان دیده می شد این بود که هنگام گریز از خانه و رفتن به جاهای روباز در پی یافتن چادر، مانتو، روسری، مقنعه و هر چیزی برای حفظ حجاب و سپس گریز از خانه بودند! مردن در زیر ده ها تن سنگ و کلوخ برای این زن ها ترس نداشت بلکه بی حجاب بودن ترس داشت! شماره زنان بی باور به خرافه های آخوندی که هنگام زمین لرزه بدون حجاب به بیرون از خانه رفته بودند بیشتر از چند تن نبود! بیشتر زنانی که به بیرون از خانه گریخته بودند از این شاد بودند که هنگام زمین لرزه پوشاک تابستانی به تن داشته اند اما توانسته بودند از کمد و گنجه و هزار سوراخ سنبه دیگر چادر و مقنعه و مانتو و روسری پیدا کنند و بی حجاب نباشند! زنانی بودند که پیاپی خدا را شکر می کردند که هنگام زمین لرزه در گرمابه نبودند و ناچار نشده اند که برهنه و یا نیمه برهنه به بیرون بگریزند و برهنه و یا نیمه برهنه دیده شوند!

در کدام یک از بخش های آذربایجان که دچار زمین لرزه شده بودند گشت های حجاب و عفاف و امنیت اخلاقی و سگ های گوش به فرمان رژیم آخوندی آماده بگیر و ببند بودند که این کارهای نابخردانه در آنجاها دیده می شدند؟ در بسیاری از روستاهای آذربایجان که زمین لرزه خانه ها را با خاک یکسان کرده بود و چند تن نیز کشته شده بودند دلنگرانی زن هائی که روی آوارها نشسته بودند این بود که ای وای جوراب سیاه نداریم و پاهایمان را مردان می بینند! ای وای کفش پنجه بسته سیاه رنگ نداریم و مردها اگر پاهایمان را ببینند ما گرفتار خشم خدا خواهیم شد! ای وای چادر سیاه رنگ ما زیر آوار مانده است و ما ناچاریم روسری به کار ببریم! ای وای روسری ما سیاه نیست و بخشی از موهایمان را مردها می بینند! درخواست این زن ها از کسانی که به این روستاها برای یاری آسیب دیدگان از زمین لرزه می رفتند یا چادر مشکی بود و یا جوراب سیاه و کفش سیاه و روسری سیاه و مقنعه سیاه! در سرتاسر جهان همه زن ها برای زیباتر شدن با یکدیگر رقابت می کنند و در دوزخ ولایت فقیه زن هائی که با تبلیغات گوشخراش و کر کننده رژیم ولایت فقیه شستشوی مغزی داده شده اند برای زشت تر شدن رقابت می کنند!

این که رضاشاه آدم خوبی بوده است و یا آدمی بد به کنار، اما رضاشاه پس از رفتن به ترکیه به پیروی از آتاتورک و با راهنمائی های این مرد خردمند خواست حجاب سیاهی و تباهی را از میان بردارد. بدبختانه تنها کاری که رضاشاه توانست انجام دهد این بود که حجاب را از سرها برداشت اما از مغزها نتوانست بردارد! از این روی در انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ حجاب سیاهی و تباهی دوباره به جایگاه پیشین خود بازگشت و زن های پارچه پیچ شده مانند سوسک های سیاهی شدند که در مجالس روضه و نوحه و مرثیه همچون کلاغ های سیاه قارقار می کنند! هم اکنون اگر کسی به ترکیه برود خواهد دید که این کشور در بسیاری زمینه ها حتی از کشورهای اروپائی نیز پیشرفته تر است بی آن که ترکیه نفت و گاز و بسیاری از کانی هائی که رژیم ولایت فقیه آنها را به باد می دهد داشته باشد! و بی آن که پرت و پلاهای رژیم آخوندی در این کشور درباره حجاب سیاهی و تباهی شنونده ای داشته باشند!

برسیم به کشته شده های زمین لرزه و مراسم مرده پرستانه آخوندی و تشییع جنازه و مجالس شب اول و شب سوم و شب هفتم و مراسم شام غریبان و مجلس ختم و مجلس ترحیم و بیهوده کاری های نابخردانه و خرافی دیگری از این دست! خبرگزاری های رژیم آخوندی گزارش دادند که در همان آغاز کار، کسانی که خویشاوندانشان در زمین لرزه کشته شده بودند شانزده هزار مجلس خرافی و آخوندی مانند ختم و ترحیم برگزار کردند! اگر هر یک از این مجلس های خرافی یک تا دو میلیون تومان هزینه داشته باشند پس کمابیش بیست میلیارد تومان برای این خرافه کاری ها هزینه شده است! روشن است که بخش بزرگ این بیست میلیارد تومان هم به جیب گشاد آخوندها سرازیر شده است! البته پس از این همه ریخت و پاش های دینی تازه عید فطر از راه رسید و گردآوری فطریه ها برای آسیب دیدگان از زمین لرزه آغاز شد! مؤمنان و متدینان هم که دودستی زکات های فطریه را به علمای اعلام و روحانیون معزز و حجج اسلام و آیات عظام تقدیم کردند تا آن وجوه شرعیه را به نام یاری به آسیب دیدگان از زمین لرزه به جیب مبارک خودشان سرازیر کنند!

سرانجام حضرت ایة الله العظمی دیکتاتور، علی خامنه ای هم برای آن که در مردمفریبی و خرسواری از دیگر آخوندها پس نماند به چند روستای ویران شده از زمین لرزه سر زد! اما واکنش در برابر این دیکتاتور تهی مغز و کله گچی چه بود؟ آیا این دیکتاتور آشغال سنگباران شد؟ آیا این ستمگر رانده شد؟ آیا بر علیه ضحاک زمان شعارهای تند و کوبنده داده شد؟ آیا یک یا چند آدم رگدار پیدا شدند و چند گلوله به مغز گندیده این زورگوی ستمگر شلیک کردند تا میلیون ها تن از ستم این دیکتاتور آسوده شوند؟ آیا بمبی بر سر راه این آشغال ترکید؟ آیا نارنجکی پرتاب شد؟ آیا ….. ؟ آیا ….. ؟ آیا ….. ؟ نه! هیچکدام از این کارهای دلاورانه که نشانه رگدار بودن و نرفتن به زیر بار ستم بود انجام نگرفتند! پس چه شد؟ در برابر خامنه ای گوسفند قربانی شد! برای این زورگوی ستمگر صلوات فرستاده شد! آوای گریه و زاری از هر سو بلند شد که: حضرت ایة الله ما را یاری کن! و ای سید اولاد پیغمبر ما را دعا کن! و ذلیل بازی های فراوان دیگری از این دست به فراوانی دیده شدند!

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

این سخنان تند هستند، درست است؟ درست است! این سخنان آزار دهنده و ناخوشایند هستند، درست است؟ درست است! این سخنان دردناک، درشت، سوزاننده، ناگوار، تلخ، گزنده و نیشدار هستند، درست است؟ درست است! این سخنان همانند سخنان آن سیاسی کارانی که می خواهند بر حقایق سرپوش بگذارند و راه چاپلوسی و مردمفریبی را در پیش گرفته اند نیستند، درست است؟ درست است! این سخنان ………. شاید کسانی بپرسند که ما چگونگی را در این نوشتار دیدیم و پذیرفتیم پس چه هنگام می توانیم به رهائی از این چگونگی برسیم و چه باید کرد؟

پاسخ کوتاه و گویا شخم فرهنگی است، آری شخم فرهنگی! در سایه فرهنگ دور از خرد به جای مانده از زمان برده داری و شترچرانی است که هم اکنون رژیمی بر سر کار است که اقتصاد آن بر پایه مفت خواری، بانکداری آن بر پایه رباخواری، دادگستری آن بر پایه رشوه خواری، فرهنگ آن بر پایه خرافات، هنر آن بر پایه زوزه کشی و همه تار و پود آن بر پایه دروغ و مردمفریبی است. همچنان که زمین لرزه خانه ها را ویران می کند باید فرهنگ لرزه ای نه شش ریشتری بلکه شش هزار ریشتری مغزها و اندیشه ها را به تکان آورد و آن خانه های باورهای گندیده و پوسیده و خرافی که در مغز و پرده پندار بسیار کسان جای گرفته اند ویران و نابود شوند و باید فرهنگ زمان برده داری و شترچرانی که در سده بیست و یکم اندیشۀ خردمندانه باورمندان به این پرت و پلاها را از کار انداخته است نابود شود. در آن هنگام می توان امیدوار بود که زن ها گروه، گروه حجاب سیاهی و تباهی را در آتش خواهند انداخت و خود را از هزار بند و زنجیر رها خواهند کرد و انسان سالاری جایگزین مردپرستی و زن ستیزی خواهد شد. آن گاه زمان آن خواهد رسید که امام زاده ها و خرافه سراهای دیگر پس از ترکیدن دینامیت ها با خاک یکسان شوند. آن هنگام است که ریشه آخوندها و نان مفت خوردن از راه دین خواهد سوخت و سرانجام پس از شخم فرهنگی است که می توان زیستن در سرزمینی بهشت آسا که با اندیشه خردمندانه گردانده می شود را جایگزین زندگی بدتر از مرگ در دوزخ ولایت فقیه کرد.
نوشته شده توسط: ناشناس

جناب آلپ
(نه آلپرتاسی که پاسخ مقاله‌ی بی‌پایه‌ی وی نیز بزودی داده خواهد شد)
در مورد اشکانیان همین الان پاسخ شما را نیز مدهم..
اول اینکه ادعای اینکه ارمنی در جمهوری آذربایجان وجود نداشت بقدری مسخره است که واقعا شما فکر میکنید خوانندگان خر هستند؟ ..

جناب آلپ
(نه آلپرتاسی که پاسخ مقاله‌ی بی‌پایه‌ی وی نیز بزودی داده خواهد شد)
در مورد اشکانیان همین الان پاسخ شما را نیز مدهم..
اول اینکه ادعای اینکه ارمنی در جمهوری آذربایجان وجود نداشت بقدری مسخره است که واقعا شما فکر میکنید خوانندگان خر هستند؟ اگر ارمنی وجود نداشت پس چرا اکثریت مطلق آرتساخ (قره‌باغ) رای دادند که جدا شوند! هر زمان پانترکیستها حق ارمنیان را بری جدایی سرزمین اکثریت ارمنی‌نشین آرتساخ بشناسند، ما هم حق گروه‌هایی که پس از اسلام به ایران مهاجرت کردند را نیز در این مورد برسمیت‌ می‌شناسیم. هرزمان پانترکیستها به تالش/کرد/تاجیک اجازه دادند که جدا شوند، ما هم همین حق را قائلیم. وگرنه هیچ کس چیزی مفت به کسی نمیدهد.

چنانکه در لینک بریتنیکا آمده است..زبان اشکانیان یک زبان ایرانی تبار بوده است. بنابراین مهم اینست که منابع امروزی چه میگویند. در مورد کتاب زمان قجر که یک نویسنده بنویسد، امروز هیچ بدرد علمی نمیخورد. من خیلی دلم برای شما پانترکیستها میسوزه که حرفهایتان در هیچ جا بجز بین خودتان خریدار ندارد. حتی از این نکته هم شاید غافل باشید! :
اشكانيان و پان‌تركيسم
در عصر ناصرالدين شاه قاجار، نويسنده‌اي به نام «محمدحسن اعتمادالسلطنه» با تأليف كتابي به نام «درر التيجان في تاريخ بني الاشكان» در باره‌ي تاريخ اشكانيان و بيش‌تر بر اساس نوشته‌هاي تاريخي دوران اسلامي، كوشيد تا در جهت اهداف سياسي دولت قاجار، با ترك‌تبار ساختن اشكانيان و پيوند زدن دودمان ترك‌تبار قاجار بدانان، مشروعيتي تاريخي و ملي براي اين قاجاريان در اصل غيرايراني فراهم آورد، و البته اشكانيان بهترين سوژه براي اين كار بودند، چرا كه دانسته‌هاي موجود در مورد آنان بسيار اندك بود و از اين رو، جعل هويت براي اشكانيان ساده‌تر مي‌نمود. اعتمادالسلطنه با اين اقدام خود، بعدها خوراك مناسبي را براي پان‌ترك‌هاي شرور و روان‌نژندي كه در پي ترك ساختن همه‌ي مردمان و اقوام عالم‌اند، و سرانجام «پورپيرار» ي كه قصد تخريب تمام تاريخ و گذشته‌ي پرافتخار ايران به نفع اهداف پان‌عربيسم دارد، فراهم آورد.
شادروان «محمدتقي ملك‌الشعراء بهار»، اديب بزرگ معاصر، در يادداشتي هر چند فشرده و قديمي، اما سخت ارزنده و پرمحتوا، پاسخ كوبنده و بُرنده‌اي را بر ياوه‌سرايي‌هاي مضحك اعتماد السلطنه داده است كه آن را در ادامه مي‌خوانيد. يادداشت‌هاي درون قلاب [] از من است.

مرحوم اعتماد السلطنه در كتاب "درر التيجان" كه اصرار زيادي در توراني و تاتار ساختن اشكانيان داشته، از قول «مالالا» از مورخين يوناني گويد كه: پارث به لغت ايراني همان معني اسكيث يا توراني را دارد (جلد اول، صفحه 53) و باز در يكي دو جاي ديگر از همان جلد گويد كه «پارث يا پارتي به معني تبعيد شده و فراري است» [اين معنايابي ساختگي، همان است كه پورپيرار با دزديدن آن از اعتماد السلطنه، با عنوان ديدگاهي انقلابي و بي‌سابقه، از جانب و به نام خود، براي اشكانيان مطرح ساخته است!]، مخصوصاً در صفحات 161 و 162 تحقيق عجيبي كرده و مي‌گويد: «علت ضبط نكردن سوانح و وقايع دوران اشكانيان و تاريخ ايشان نيز يكي همان خارجه بودن آن‌ها بوده [اين نيز همان ديدگاه پوچي است كه پورپيرار با دزديدن از اعتماد السلطنه، در كتاب اشكانيان خود، به نام خويش بازگو كرده است!] و اسم آن‌ها گواهي مي‌داده (؟)، چه پارث چنان كه پيش‌تر هم ذكر نموده‌ايم، در لغت اسكيث و توراني به معني نفي و تبعيد است و اگر پارث از كلمه‌ي پارثواي سنسكريت مشتق شده باشد باز به معني غريب است. شك نيست كه بعضي از پادشاهان اشكاني به اسم سلاطين كياني موسوم شده اما برخي هم اسامي توراني داشته و آرساك و سنيناك كه مختوم به آك ترك‌هاست (؟) و [نام] ولوژز كه به چنگيز و قرقيز شباهت دارد، تركستاني بودن اشكانيان را مدلل داشته (!)…».
اگر چه خود اين عباراتِ بي‌اساس، واهي بودن آن‌ها را آشكار مي‌سازد، مع‌ذلك مي‌گوييم بر فرض اين كه پارث در لغت اسكيث و توراني - كه معلوم نيست چه لغتي است، تركي است يا مغولي؟ - به معني نفي و تبعيد شده باشد و شكي هم نباشد كه پارت توراني همان پرثواي مانحن فيه مي‌باشد - [كه] تازه گواه ترك بودن اين طايفه نيست - ديگر ختم شدن لغتي به الف و كاف (اك) هم دليل تركي بودن آن نباشد] =نيست]، چه تمام لغات پهلوي كه به الف ختم مي‌شود، بعد از الف، كاف دارد؛ مانند: نياك - نيا، گيواك - جا، اژيدهاك - اژدها، پيداك - پيدا، داناك - دانا، و الي آخر. هم‌چنين شباهت «ولوژز» [در يوناني [Vologases نظر به آن كه آخر آن زاي معجمه است، با چنگيز و قرقيز، چه دليلي است كه ولوژز نام تاتاري بوده است؟! پس "پرويز" كه از "ولوژز" بيش‌تر به قرقيز و چنگيز شباهت دارد بايستي مغول يا ترك باشد، يا آن كه "تيمور" تاتار چون با "منصور" عرب هم‌وزن است بايستي اميرتيمور عرب باشد! در صورتي كه "ولوژز" ظاهراً همان "ولخش" اشكاني [به پارتي [Valgash است كه بعدها "بلاش" و "پلاش" شده و يكي از ساسانيان هم بدان نام بوده و يوناني ها «خش» [xsh-] را «ايكس» (x) و گاهي «ژز» تلفظ مي‌كرده‌اند؛ مانند «ارتخشثر» كه «ارتگزرسس» و «خشيرشا» كه« اگزرسس» خوانده‌اند. و تمام دست و پاهايي كه مرحوم اعتماد السلطنه در ترك و تاتار ساختن اشكانيان براي آن كه قاجاريه را از نسل آن‌ها مي‌شمرده است به كار برده، از همين قبيل است كه ذكري از آن به ميان آمد ور نه، مورخين اسلامي و ايراني عموماً آن‌ها را از نسل كيان و يا از تخمه‌ي آرش - تيرانداز معروف ايراني - شمرده‌اند و اسامي آن‌ها كه تمام فارسي است و آداب و خطوط سكه‌هاي اواخر و ساير اسنادي كه از آن‌ها به دست آمده است، همه دال بر ايراني بودن اشكانيان است و بويي از اين كه آن‌ها از نژاد زرد و از اجداد تراكمه و مغول باشند، نمي‌دهد و هر كس بخواهد به اين معني درست و با اسناد مورخين قديم پي ببرد، به قسمت اخير تاريخ "كنت گوبينو" كه اتفاقاً در عصر اعتماد السلطنه تأليف شده و به "تاريخ ايران باستان" [پيرنيا] مراجعه كند.*

* محمدتقي بهار: «فردوسي‌نامه‌ي بهار»، به كوشش محمد گلبن، مركز نشر سپهر، 1345، ص 97، يادداشت1
-


این هم نمونه زبان پهلوی اشکانی:
haft celan istaft polawad im pad dast grift”
which means
“the seven daggers of hard steel that I have grasped with my hand”.
Many of the words are common in modern Persian (e.g dast – hand; Polawad (poolad in Persian) – steel; – grift (gerefet in Persian) – grasped). “Haft” is the number seven; clearly Indo-European – the Turkish counting system is entirely different. For an introduction to Pahlavi, you may wish to refer to the following works by Professor Mackenzie:
MacKenzie, D.N. (1967). Notes on the transcription of Pahlavi BSOAS, 30, 17-29
MacKenzie, D.N. (1971). A Concise Pahlavi Dictionary. London: Routledge.

ا