رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

حاجی جان ما که رفتیم...
تو سنگر دانشگاه و فرهنگ
شروع میکنم به کثافت کاری باورکن تا یکسال هم هیچ کس نه اسم منو میاره نه ستار بهشتی رو ....!
ولی شما می مونی واین قفل . من تو هشت سال حتی نتونستم سوراخشو پیدا کنم
ببینم شما که استادی تو هشت سال آینده چه میکنی ؟
احد قربانی دهناری
امروز آخرین روز سال تحصیلی امسال پسرم آنتون بود. من و او ساعت هشتت و نیم صبح به مدرسه‌اش رفتیم. به یاد مدرسه خودم و آخرین روز سال‌های تحصیلی خودم افتادم:
گلمراد مرادی
مطلبی برای والدین دلسوز به علوم تربیتی و برای نوجوانان و آینده سازان جامعه. والدین لذا، آینده هرجامعه نیک دردست آنها و تعلیم و تربیتی است که این والدین به فرزندان می دهند. من برروی کارت ویزیتم حدود بیش از بیست سال است، نقش والدین را در این باره بدین ترتیب نوشته ام که: "فرزندان از ما نخواسته اندکه آنهارا بدنیا بیاوریم، ماخود باعشق و علاقه این کار را کرده ایم. پس موظف به مواظبت از حتا نا آرامترین آنان هستیم".
رضا بی شتاب
آذرخشی درخشید
خُردک اخگری شیدا
افتاده از توان وُ تابش
در پیچ وُ خمِ خویش چرخید
باید بگویم، شیرکو بی‌کس در کنار ناظم حکمتِ تبعیدشده و محمود درویشِ ستم‌دیده‌ی فلسطینی قرار می‌گیرد و این‌ها نشانه‌ها و شرایطی است که نگاه رسانه‌های جهانی را متوجه اهل قلم مستقل و مبارز می‌کند. البته این‌ کافی نیست. اگر شاعر، توانا و ژرف‌اندیش باشد و در کنارش تعهد انسانی ویژه در برابر مردم خودش داشته باشد، خود به خود مطرح می‌شود و خروجی‌اش ترجمه‌ی آثارش می‌شود و این موجب می‌شود به عنوان چهره در سطح جهانی مطرح شود.
فریبا زرینه‌باف
یکی از مهم‌ترین دستاوردهای عباس میرزا، پایه‌گذاری چاپخانه در تبریز است. تبریز در آن زمان شهر استقرار ولیعهد و مرکز دیپلماسی ایران با اروپا، امپراطوری عثمانی و روسیه بود. اولین کنسولگری اروپایی در تبریز مستقر شد و این شهر خیلی زود با حمایت عباس میرزا به مرکز جنبش مدرن‌سازی تبدیل شد. نزدیکی تبریز هم به امپراطوری عثمانی و هم به روسیه نقش مهمی را در این میان بازی می‌کرد. این شهر قبل از افتتاح کانال سوئز مهم‌ترین مرکز تجارت با اروپا از طریق ترابوزان و استانبول بود.
رضا بی شتاب
پاره پوشی گرسنه
سرگردان ست جهان
دندان هایش را همراهِ لقمه ای می بلعد
تیک تاکِ نبض اش آرام می گیرد
مهناز هدایتی
وطن خانه وطن صحرا وطن ماه و ستاره/
وطن سقفی برای هر کسی منزل ندارد/
وطن غنچه وطن شبنم وطن باغ پر از گل/
وطن دریا تو هستی دشمنت ساحل ندارد
محمد احمدیان
چرا به عشق نیازمندم / برای این که از روان برخوردارم/در غیر این صورت چه گونه می توانستم آن را رام کنم/ عشق یک آری به دیگری است
بهنام چنگائی
این صدای اعتراض و محکومیت بی صدایان است به مکرنامه عسگراولادی و رهبرش! توطئه گر بازار بنجول تجاری و تروریست اقتصادی که از ترس خیزش و به باد دادن ثروت خود به اوبامای جهانخوار، با نام ملت به وقیحانه ترین شکل غیر ممکن نامه فدایت شوم می نویسد و در آن به تحقیر اعتراض رو به طغیان مردم گرسنه، بیکار و بیدادزده از رژیم اسلامی، با بی شرمی تمام سر پوشش می گذارد.
احمد شاملو
ترجمه اشعار اکتاویو پاز کارى‌است بسیار ضرورى و همه‌ شعرخوان‌هاى ایران و شخص آقاى پاز که ‌گویا مرا مى‌شناسد به‌ جان‌مان دعا خواهند کرد. راستش در این وضع مشکوک من یکى جرات پدرم هم نیست که بى‌گدار به ‌آب بزنم و گز نکرده پاره ‌کنم و مسؤولیت به‌عهده بگیرم. این کار جز با اتکاى به‌ متن ‌اسپانیولى مطلقا صلاح نیست. حرف مرا قبول‌ کن. ترجمه لورکا را هم من از روى یک گزینه دو زبانى ( فرانسوى-اسپانیولى ) انجام ‌دادم و علاوه براین، صفحه‌هائى را هم که‌ هنرمندان مختلفى اشعارش را به ‌زبان‌هاى اسپانیائى و...
محمود فلکی
در واقع یک شعر، در نتیجه‌ی مراوده یا توازن بین ناخودآگاه یا تکانه‌های پراکنده‌ی عاطفی و دخالت دانستگی یا خودآگاه شاعر پدید می‌آید.
کتایون آذرلی
رمان " بچه های اعماق "، اثر مسعود نقره کار، رمانیست چند پهلو، رمانی با ویژگی های پنهان و آشکار.
رضا بی شتاب
مجالی نیست
انسانِ عصرِ سرسام
پاره پاره های پلاسیده رها شده در آژند
با لابه ها وُ رعشۀ خویش وُ خیره در هیچ
رضا بی شتاب
دست بر افشاند وُ رفت
از من وُ ای وایِ من
خسته گذشتم ز خویش
یادِ تو از دل نرفت
این درواقع به فطرت نهانی ما ایرانی‌ها بازمی‌گردد. می‌خواهم از یک جمله خیلی سنگین استفاده کنم که تازگی‌ها مد شده! به‌قول دوستان در این برهه زمانی یا به‌قول آن فیلم «عقلانیت ریاضی»! در این برهه با توجه به این‌که جوان‌های ما باسوادتر شده‌اند و تعداد کتابخوان‌ها و تحصیلکرده‌های ما بیشتر شده و همچنین فضای دانش‌آموزی و فراگیری وسعت بیشتری پیدا کرده و همین‌طور به‌طور کلی آگاهی جمعی مردم ما نسبت به 30سال پیش فرا رفته است، بنابراین این آگاهی باید شکل مدرن و امروزی بگیرد که بتواند...
راشل زرگریان
طپش قلب نوجوان هردم بیشتر شد. ناگهان احساس کرد که پتک محکمی برسرش کوبیدند. کشیش سعی کرد او را آرام کند. درعین بیقراری پسر جوان از آن دم شروع به جستجوی پدر کرد.
بهنام چنگائی
سی چهار سال پیش، ما
با خیالِ خام و گامهایِ ساده لوحِ امیدوار
پر غرور و سرورِ سر شار
بر بیراهه های مار ِجرارِ جماران، ایستاده بودیم.
میخواستیم با او
بیرونِ دردهایمان زندگی کنیم.
رضا بی شتاب
چه گویم صاحبُ العصرِ خدا جو
که می جویم ترا یا زینتُ القو
زبانِ پارسی دانم ندانی
منم تازی ندانم تاجِ بوبو1
آخرهفته بود. خسته و کوفته داشتم از مأموریت کاری دور و درازی بر می ­گشتم. باران شدیدی می­ بارید و من به سختی می­ توانستم حواسم را متمرکز رانندگی کنم. ناگهان مردی ایستاده کنار اتومبیلش در حاشیه­ ی جاده توجه ­ام را جلب­ کرد. بزودی به او رسیدم و بی­ توقف از کنارش گذشتم. بیچاره خیس­خیس شده­ بود.
آ. ائلیار
شاعر و نویسنده آگاه به زمانه ی خود و ارزشهای جهانی ضمن تأیید «رفع تبعیض همه جانبه» ضرورت دارد که خود را از دایره تنگ ایده لوژی ناسیونالیسم که در انتهای خود میتواند به راحتی به دیکتاتوری و توتالیتاریسم و فاشیسم منجر بشود، رها سازد.قلمزن آگاه، مستقل میاندیشد و در هیچ جمع ناسیونالیستی نمیگنجد و پیدایش نمیشود، او راه خود را میرود و میداند که ناسیونالیسم برای پیشبرد اهداف خود تبعیض و نیازهای مردم را وسیله قرار میدهد- به این دام نمیافتد.
حسن جداری
به مناسبت سالگرد تولد صمد در 2 تیر سال 1318
صمد یک معلم حقیقی و یک متفکر تربیتی برجسته ای بود که مسائل آموزش عمومی را نه از دید جناحها و محافل استعماری و ارتجاعی، بلکه از نقطه نظر منافع طبقات محروم و ستمدیده، مورد بررسی قرار میداد.
رضا بی شتاب
دشمن چُنُو نبود وُ نیست
آنکو گُسست به جفا،
با زهرخندِ خنجرِ هجران
هم شام وُ هم بامدادِ ما
اولین بار خواندن مصاحبه ای با پاموک دراشپیگل توجهم را به کتاب جلب کرد. مصاحبه ای که نویسنده در آن گفت در کار ساختن موزه ایست که در داستان از آن یاد می کند. شور و شوقی که در حرف هایش موج می زد، تماشایی بود. این که نویسنده ای تصمیم بگیرد، اندیشه اش را که در رمان به قالب کلمات در آورده، حالا از دنیای مجازی به واقعیت بیاورد و در جایی به نمایش بگذارد، برایم بسیار جالب بود. کاری بیش از رفتن به کافه ای که روزی نویسنده ی محبوبمان در آن نشسته و طرح کتاب جدیدی را در ذهن پرورانده یا...
بهنام چنگائی
دوباره:
گام روز ماند
میان راه.
بقای شب شد، بدست غیب پرستان،
گزمه ی راه.
حسن جداری
بود ندا، مظهر پویندگی
نو گل گلزار شکوفندگی
دشمن خود کامگی و زور بود
دختری آزاده و پر شور بود
آ. ائلیار
با دستم نمی توانم بنویسم ات
ترا با چشمم می نویسم
در ابر- در باد هرزه گرد - در نمکزار
در هر فریاد بی صدا:
-تخم میکنند پرندگان مرده بر آبی آبها!
گل میدهند درختان سوخته!

الیم نن یازا بیلمیره م !
گؤزوم نن یازیرام سنی
شوراکتده- اویناق یئلده -بولوددا
هر بیر سس سیز هارایدا:
«یوموتلاییر سولارین گؤیونده اؤلو قوشلار!
چیچک لنیر یانیق آغاجلار!»

رضا بی شتاب
سنگ ها وُ سنگ
سرودِ اعتمادِ آدمی نیوده اند
آنگاه
که دستهای هماهنگ
رضا بی شتاب
گرچه بهار آمده اما دلِ ما شاد نیست
خانه گرفتارِ بلا گشته وُ آزاد نیست
سیلِ سیه کاره شب وُ روز به ویرانگری
آه که یک قریه ازین ملغمه آباد نیست
عزیز نسین
در گذشته های دور ، درگوشه ای از این دنیای بزرگ، سرزمینی بود که هر چهار طرفش را کوههای بلند سر به فلک کشیده با دره های سرسبز، چشمه های زلال و آسمانی صاف و زیبا دربر گرفته بود. مثل همه جای دنیا در این سرزمین هم به غیر از انسان، جانداران دیگری نیز زندگی می کردند.
احد واحدی
شعرهایی که ناظم در زندان سروده است، هرکدام سرودی از آزاده گی و آزادی خواهی، مقاومت و پایداری، محبت و انساندوستی می باشند. در عین حال محتوای این اشعار نشان می دهند که ناظم از چه روحیه بالا و قدرت مقاومتی در دوره حبسهای طولانی خود برخوردار بوده است.
ضیاء صدرالاشرافی
بنا به دموکراسی و انسانیت، شاید یکی از پیام های عالی تان بیان شعری این جمله باشد: فضیلت و رذیلت همواره فردی است، یعنی نه ملیتی، نه دینی، نه عقیدتی، نه زبانی، نه جنسیتی، نه تباری و نه باصطلاح "نژادی" است. زیرا درمیان تمام ملل، ادیان، ایدئولوژی ها، زبانها، تبارها و نژادها (در معنی فنوتیب رنگ پوست) همواره انسانهای (زنان و مردان) شریف و والا، و افراد پست، بی شخصیت و خود فروخته وجود داشته و خواهند بود
ستفاده از شبکه های اجتماعی می تواند رویکردی دوگانه را طبق بافت اجتماعی و همچنین میزان نفوذش در حوزه خصوصی و عمومی شهروندان, بدنبال داشته باشد و اگر خودآگاهی شهروندان توان ساخت مرز و محدوده ی این پدیده را نداشته باشد و جامعه و دست اندرکاران در این ضمینه آموزش کافی را در اختیار شهروندان قرار ندهند, در زیر فوران فشار این دوگانه اندیشیها و تلفیق غیر اصولی این فازهای مثبت و منفی, جامعه دچار یک بحران جددی می شود و عواقب زیان باری را به دنبال خود یدک می کشد
رضا بی شتاب
از هیبتِ دریا چون، ترسیدی وُ واگشته
بیهوده مگو دریا، آه ای شنِ سرگشته
تفسیده به ساحل را، کِی لذتِ موج آید
در راهِ رهایی باش، تا عِزّتِ اوج آید
حسن جداری
این منظومه، در بهار سال 1354، به یاد نه تن از انقلابیون جان برکف که در راه آرمانهای توده های محروم و زحمتکش، به وحشیانه ترین وجهی در روز 29 فروردین همان سال در تپه های اوین، توسط رژیم شاه، اعدام گردیدند، ساخته شده است. هفت تن از این مبارزین، متعلق به یک گروه کمونیستی معروف به "گروه جزنی" بودند به اسامی بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، احمد افشار، محمد چوپانزاده و عباس سورکی و دو تن دیگر، کاظم ذوالانوار و خوشدل، به سازمان مجاهدین خلق ایران، تعلق داشتند.