رفتن به محتوای اصلی

عطاالله مهاجرانی: مردم و روشنفکران ؛ میزان طرفداران نظام، خامنه ای و رئیسی

عطاالله مهاجرانی: مردم و روشنفکران ؛ میزان طرفداران نظام، خامنه ای و رئیسی

«مردم و روشنفکران» عنوان یادداشت سید عطاءالله مهاجرانی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: با توجه به تجربه‌ام در سفر یک ماهه به نجف اشرف و عراق، در مقاله‌ای به این نکته اشاره کردم که می‌توان میان دنیای مجازی به معنای همین فضای توییتر و اینستاگرام و... دنیای حقیقی تفاوت قائل شد. اجتماعات میلیونی مردم ایران در سوگ و فقدان شهیدان خدمت، شاهدی بود که از راه رسید و این دوگانگی و تفاوت را بیشتر نشان داد. در فضای مجازی گفته می‌شد که مردم ایران از فقدان ابراهیم رییسی و همراهان در فاجعه سقوط بالگرد نه تنها متاسف نیستند، بلکه خوشحالند. نشانه‌هایی از خوشحالی مانند رقص و پایکوبی و برهنگی که البته معلوم نبود کی و کجاست، منتشر کردند. اما در دنیای حقیقی در تبریز و قم و تهران و مشهد، حکایت دیگری جاری بود.
دریایی از مردم در خیابان‌ها و میدان‌ها جاری شده بود.خوشبختانه نمایندگان رسانه‌های جهانی که هوشمندانه دعوت شده بودند، گوشه‌هایی از واقعیت دنیای حقیقی را منتشر کردند.

می خواهم به تجربه بسیار مهم داستایفسکی در «دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده» اشاره کنم. این کتاب با ترجمه ابراهیم یونسی و در سه جلد و ۱۵۰۰ صفحه به زبان فارسی ترجمه شده است. کتاب بی‌مانندی است و در تاریخ ادبیات و فرهنگ بی‌نظیر، داستایفسکی درست در نیمه دوم دهه پنجاه سالگی خود، در اوج آفرینندگی و کمال شخصیتی، در سال‌های ۱۸۷۶ تا ۱۸۸۰، یادداشت روزانه را نوشته و به بررسی و تحلیل مهم‌ترین مسائل آن روزگار روسیه پرداخته است. در تمام یادداشت‌ها، موضوع دوگانگی مردم روسیه و روشنفکران یا نخبگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی تکرار می‌شود.

وقتی نوشته داستایفسکی را با دقت می‌خوانیم، می‌بینیم، گویی ما در ایران امروز با چنان دوگانه‌ای رویارو هستیم. روشنفکرانی که حال و هوا و ارزش‌ها و زبان‌شان با مردم متفاوت است. مردم را دست‌کم می‌گیرند و بلکه تحقیر می‌کنند. نگاه‌شان به ارزش‌های آن سوی مرزهاست. سکولار از دهان‌شان نمی‌افتد! باورهای دینی و اخلاقی مردم را طرد می‌کنند. امر مقدس نداریم!به توانایی ملی باور ندارند.

اما در مواجهه با واقعیت مردم سرگشته می‌شوند. البته این شهامت و صراحت را ندارند که اقرار کنند مردم را درست نشناخته بودند. برعکس وقتی با واکنش مردم رویارو می‌شوند، به تحریف واقعیت می‌پردازند. مردم را ناآگاه تلقی می‌کنند، روشنفکران روسی خود را در برابر اروپا به معنی آلمان و انگلستان و فرانسه ناچیز و بلکه زبون احساس می‌کردند، رمان‌های تولستوی آینه این استحاله به ویژه در تشبث روشنفکران و نخبگان به فرانسه دانی و فرانسه پرانی است.

داستایفسکی نوشته است: «می‌گفتند (روشنفکران) که ما کشوری ناچیز و فقیر و بی‌اهمیت هستیم. با تمسخر به همه اطمینان می‌دادند که ما چیزی به نام «روح ملی» نداریم، زیرا ملت و مردمی نداریم و بین رهبری سیاسی و مردم وحدتی نیست. نیهیلیسم همه ‌چیز را جویده است و سربازان تفنگ‌های‌شان را زمین می‌اندازند و مثل گله گوسفند فرار می‌کنند و مهمات و تدارکات نداریم و خودمان خوب می‌دانیم که توپ می‌زنیم! و پا را زیادتر از حدمان دراز کرده‌ایم.»

ببینید چقدر این حرف‌ها آشناست! گفتند امریکا ظرف یک ساعت می‌تواند تمام توان دفاعی ایران را نابود کند. عین‌الاسد اتفاق افتاد. گفتند ایران جرات مقابله با اسراییل را ندارد، وعده صادق اتفاق افتاد. گفتند مردم علیه نظام هستند و نظام ۸ درصد بیشتر طرفدار ندارد. دریای جمعیت مردم به تکاپو درآمد. گفتند رهبری کاریزمایش با خاک یکسان شده است! دیدند با یک جمله آیت‌الله خامنه‌ای و آرامشی که در کلام ایشان بود، ملت و کشوری که نه مجلس داشت و نه رییس‌جمهور، مثل سرو ایستاد و قامت خم نکرد و کمترین اختلالی در اداره کشور پیش نیامد و عمق اقتدار ملت و کشور و نظام بیشتر شد.

همسایگان و دیگر کشورها پررنگ‌تر از همیشه، با حضور در مراسم فقدان شهدای خدمت اشتیاق خود را برای توسعه روابط یا بازسازی روابط با ایران نشان دادند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
اعتمادآنلاین

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
روشنفکر،حکومتها،تحلیلها

سالام.
موضوع طرفداری ازحکومت در کشورهای عقب مانده یک امرساده
وپیش پا افتاده است.
بفکرمن نظر آقای مهاجرانی جدای از
سیستم اسلامی ایران نیست،
حتی تعدادی که برای آقای رفسنجانی، خاتمی، روحانی سینه میزدند،
اینها هم دراصل در داخل سیستم قرار
دارند.
هرچندکه افرادی ازاینها بخاطر مسائلی
که اینجا وقتش نیست،عنادکرده ومیخواستند،باخونریزی هایی حکومت رایکدست مربوط به خودکنند،
یا همین افرادی که بریده و درخارج زندگی جدیدی را شروع کرده اند،مثل نوری زاده،گنجی،سازگارا،هالو،وو،،،
درچارچوب همان سیستم رشدکرده
وهنوزهم برای ما مجهول میباشند،که
برای کی کارمیکنند،
ازطرفی تعدادی شمشیر را از روبسته
به اسلام وعرب وغیر کین خودرا
تخلیه میکنند،
یانوشته ایی ازهمزبان خوددیدم، که نوشته بود ،مغول‌ها در نیشابور،
کوه جمجمه درست کرده بودند،
من اینهارا همه را دراصل پیاده نظام
دیکتاتورهای مدرن و غیر مدرن میشناسم.
دروغهایی را باورکرده وبخوردمردم
میدهند
یا عرب واسلام را فقط عامل بدبختی
معرفی میکنند،
داستانی خواندم ،جالب است ،کوتاه دراینجا بازگوکنم،
روزی شیری درنده خویی را که مردم را
بجان آورده بود،اسیرکردند.
شیررا داخل قفس انداختند،
شیرگرسنه شده بود،
جلوی شیر سوسيس انداختند،شیر معترض شد،که این چیست ،من نمیخورم،به من گوشت بدهید،
گفتند همین است ،اگرنخواستی نخور،
بعدازچندساعتی شیر بدجوری گرسنه شد،مجبورشد،مقداری از سوسيس رابخورد،دیدمیتواند بخورد،
وچندین روز سوسيس به او خوراندند،
عادت کرده بود ،و سوسيس خور خوبی
شده بود،یکباره سوسيس راقطع کردند،
وجلوی اش استخوان بزرگ انداختند،
قبول نمی کرد،
بعدازمدتی نتوانست گرسنگی تحمل کند،استخوان خورخوبی شده بود،
چندین روزی بود استخوان میخورد،
که بازهم استخوان ندادند،

شیرگرسنه شده بود،التماس میکرد،که به اواستخوان بدهند،
اینبار جلوی شیر کاه وعلف خشک انداختند،
اعتراض کرد،که این غذای الاغ است،
من الاغ رابدرسته میخوردم،الان بمن
غذای خرمیدهید؟
گفتند،غذایت همین است ،نمی خوری نخور،
شیرازگشنگی علف خورقهاری شده بود،
که علف راهم به ندادند،
علف خواست،گفتند،بشرطی میدهیم ،
که عرعر کنی،
شیر درنده خو ،بخاطرعلف خشک عرعر
سرداد،
حال شده فرهنگسازی درایران ما،
تعدادی ازبس تغذیه غلط و دوراز
واقعیت خوانده اند،
هرچی خوانده اند باورشان شده است،
که آنرا وظیفه خودمیدانند،
وفکرمیکنند،مبارزه می‌کنند،
یکی را برای دیگری قربانی میکنند،
داستان دوم،
درزمان شاه بود،
بخاطرافتتاح طر حی ،شاه ویکی از سران کشورها به شهرما میخواستند بیایند،
خانواده هارا مجبورکردند،فرش های خانه هایشان را به امانت داده تا جاده خاکی را فرش پوش کنند،
درتمام روستاهای مسیر،این کاررا کردند،
جاده ها آسفالت نبود،حدودسال ۱۳۵۰ بود،
برنامه گذاشته بودند ،به روزی که منطقه آفتابی بود،تمام جاده را طاق بسته بودند،.جنگل را از بوته همیشه جوان،که درگلفروشی ها استفاده میشود،تاراج کرده تامسیررا آذین کنند.
البته شاه رابخاطرترس ازمرکزاستان تا محل که ۱۵۰ کیلومتر میشد،باهلی کوپتر
آوردند،
جاده فقط برای مسئولین ومحافظان
تزئین شده بود،
باورکنید،تمام روستائیان درمسیر جاده
جمع شده و کدخدا ها شعارجاویدشاه
می‌داده اند.
البته بعلت خوبی هوا ما خرمن داشتیم
من نرفتم .
چون فرصتی بود که ازهوا باید استفاده می‌شد.
در پس جمهوری اسلامی،آقای رفسنجانی به شهر ما آمده بود،
مردم بهمین شکل برای دیدن او جمع شده بودند.
درسال ۱۳۷۸ واین حدود ها من درشهرمان بودم،
آقای احمدی نژاد آمد،که یکی ازهمسایه ها را دیدم ،زن وبچه هایش لباس شیک
پوشیده میرود،به دیدن ایشان،پرسیدم
فلانی کجا؟
گفت رئیس جمهورآمده ومیخوام برم
دیدنش،
باورکنید،همین شخص همیشه بدگویی
حکومت رامیکرد،و فحش میداد،
عزیزان ملت ما اینها هستند،
گلایه نبایدکرد،
بجای اینکه ،برویم مطالعه درست بکنیم،
چیزهای خوب،قوانین خوب ،واقعیت های دنیای مترقی رابه مردم بگوییم،
مطالبات درست را در ذهن مردم به کتاب ها وخواسته های خوب تبدیل کنیم،تا آنها با فکر درست مطالبات درست داشته باشند ،
آنها بجای نفرت ودروغ با نواندیشی آشنا شوند،
می‌رویم، تغذیه غلط و نادرست را
درمغز و روح مردم کتاب میکنیم،
بعدهم می آییم ،اینجا شعارمیدهیم،
فقط می‌خواهیم حکومت هارا تارمارکنیم،
ونمی دانیم ،جای آن مرده چی بگذاریم،
همین کاررا درزمان قاجارکردیم،
همین کاررا درسال ۵۷ کردیم،.الان هم
تعدادی برایمان خاله خرسی بازی در
می آورند.
انشالله که چاپ شود.

من نمیخورم،

د., 03.06.2024 - 02:24 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

این نوشته را به توصیه یکی از دوستان در ایرانگوبال درج کردم.دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند

ی., 02.06.2024 - 11:35 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
زر مفت زدنهای بی شرمانه

درووود بر کیانوش عزیز!
اندکی حواشی و پرسشهای روغن کرچکی بر افاضات بی مغز و مایه آقای مهاجرانی!

آقای مهاجرانی مثل تمام همپالکیهای عقیدتی/مذهبی اش ادّعای «شهامت و صداقت» میکند و لفّاضیهای منبری خود را تحریر کرده است؛ یعنی ادّعایی که تمام سوخت و ساز و بند و پیله اش فقط بر «ریاکاری و تظاهر و خُدعه و تقیه و مکّاری و کتمان و بی شرمی مطلق» گذاشته شده است. شمایی که ادّعای «روشنفکری» میکنید، کدام فکر و ایده را از مغز و تجربیات و تامّلات فردی خودتان در زبان فردی تا کنون داشته اید که فقط رنگ و بوی شخص خود شما را داشته باشد؟ نه آلوده گیهای متعفّن و بوگندوی اسلامیّت شمشیر اقتلویی را؟. کدام فکر استخوانسوز را اندیشیده اید که به اندازه نور یک کبریت تلالو داشته باشد و مردم را از سیاهچالی که به آن افتاده اند، مشعل راه و مددکار آنها باشد؟. کدام جمله و پاراگراف را تا کنون در طول عمرتان اندیشیده اید که محصول ذهن و مغز فردی خودتان باشد، کدام وقت، «شهامت و صداقت» را داشته اید که نسبت به محتویات قرآنی و بویژه «اقتلو! اقتلو! اقتلو گفتنهای الله مخوف» و تاریخ نکبت بار اسلامیّت هولناک، لام تا کام حرف زده و انتقادی کرده باشید؟. شما کی و کجا و در چه زمانی و مکانی در طول عمرتان از لحظه ای که مصدر همدستی در دستگاه مخوف ولایت گیوتینداران الهی بوده اید تا همین ثانیه های گذرای متعگی و رکابداری، خردلی «شهامت و صداقت» داشته اید که در باره اینهمه جنایتها و کشتارها و غارتگریها و بیدادگریها و شکنجه ها و تجاوزات و جوانکشیها و کودک کشیها و پرپر کردن دختران و زنان ایران و کشتارهای اقوام ایرانی و نابودی و غارت فاجعه بار منابع و ثروتهای طبیعی و انسانی این سرزمین، لام تا کام سحنی گفته باشید؟. کو و کجا و کی؟.

شما که ادّعای «شهامت و صداقت» میکنید و اصلا معنای «شهامت و صداقت» را همچون همپالکیهای عقیدتی خودتان اصلا و ابدا نمیدانید و نمیفهمید و برایتان هر لغتی و مفهومی و اسمی، فقط و فقط ابزار توجیه جنایتها و تبهکاریهای حکومت و قدرت و اقتدار و امتیازخواهی نجومی زمامداران و اعوان و انصارتان است، کی و کجا «شهامت و صداقت فردی» را داشته اید که تبهکاران و ارگانهای سرکوبگر ولایت خلفای خونریز را نسبت به اینهمه کشتار و اعدام و هر ساله «نایب قهرمان شدن در فاجعه اعدام کردن» در سطح ایران و جهان اعتراض کرده باشید؟. شما که ادّعای عربده جویی «صداقت و شهامت» را میکنید، کی و کجا و در مقابل کدام شبکه های اجتماعی و مطبوعات تحریری، به کور کردن جوانان و نوجوانان و زنان و مردان ایرانی برای اعتراض میلیاردها مرتبه به حقّ و هرگز چون و چرا ناپذیرشان انتقاد و شکایت و حتّا همدلی کرده اید؟. کی و کجا و کو؟. شما که ادّعای بی شرمانه «شهامت و صداقت» میکنید و دم از «روح ملّی» میزنید اصلا و ابدا نمیفمید و نمیدانید معنی »ملّی و روح» چیستند، کی و کجا، خایه های صداقت و شهامت را داشته اید که بگویید «بُنمایه های روح ملّی» چیستند و چه نقشی در تاریخ و فرهنگ ایرانی از عصر کهن تا امروز داشته اند و همچنان دارند و علّت کلیدی تمام انقلابها و کشمکشها و خیزشها و اعتراضات مردم ایران در جامعیّت وجودی به حُکّام بی لیاقت و پست فطرت و خونریز الهی و سلاطین و سیستمهای نالایق درگذشته بودند و هنوزم هستند؟. شما که تمام وجودتان برای توجیه عقیده و مذهب مزخرفتان، چشم شده اید و تجمّع ده درصدی مردم مجبور و ذینفع در غارت مقدّس الهی را به نام جامعیّت مردم ایران غالب میکنید، چرا فهم و شعور ندارید که تجمع واعتراضی میلیونها ایرانی را در داخل و بیرون وطن برای اعتراض و طغیان علیه ولایت ناحق و فاقد لژیتیماتسون سلسله خلفای الله ببینید و به وجودشان اذعان کنید؟. شما که ادّعای «شهامت و صداقت» میکنید، کی و کجا و چه وقتی تلاش کردید که نسبت به رفتار مخوف زمامداران خلفای الله نسبت به انواع و اقسام اقلیّتهای دینی از سنّی گرفته تا یهودی و مسیحی و شاهدان یهوه و بهایی و بابی و کمونیست و ساینتولوژ و غیره و ذالک، کوچکترین اعتراضی بکنید و بر حقوق ذاتی و حقّه آنها مُقر بیایید؟. کی و کجا و کو؟. شما که ادّعای «صداقت و شهامت» میکنید، چرا از حکومتگران نمیپرسید که «خاورانهای ایران» را چه کسانی آباد آباد کردند؟. شما که ادّعای خواندن آثار «داستایوفسکی» را میکنید، آیا هیچگاه «شهامت و صداقت» آن را داشته اید که درسی از آموزشهای او گرفته باشید و به اندازه خردلی برای حقانیّت زندگی و جان و هستی و کرامت و شرافت انسانهایی که در جغرافیای ایران میزییند، گامی ارزشمند برداشته باشید؟. چرا «شهامت و صداقت ادّعایی جنابعالی» فقط حول و حوش دوام و استمرار ابدی «گیوتین خونریز خلفای الله و توجیه گری تمام جنایتهای آنها» میچرخد آقای مهاجرانی پر مدّعا و بی شرم روزگار؟. چرا ادّعای «شهامت و صداقت جنابعالی» فقط در حوزه «عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی شما و همپالکیهایتان محدود و مقیّد است؟. چرا «شهامت و صداقت ادّعایی جنابعالی» نمیتواند پایمالی حقوق انسانی و حقّه و مادرزادی اینهمه ایرانیان حقّ طلب را ببیند و بشناسد و به رسمیّت بشناسد و از بهر اجرا و تامین و تضمین حقوق آنها در برابر حکام خونریز و غارتگر و پست فطرت، میلیمتری موضع شفّاف بگیرید و رادمنش باشید؟. چرا؟. شمایی که ادّعای «شهامت و صداقت» میکنید، کی و کجا تلاش کردید که به پروسه نابود شدن دانشگاهها و مدارس و آموزشگاههای ایران و تبدیل آنها به حوزه های حماقت و بیشعوری و بیسوادی و نکبت و خرافات و ضدّ دانش و مصدر تعلیم شدن بی مایه ترین و نفهمترین تابعینی که حتّا الفبای عربی و فارسی را نمیدانند؛ ولی در دستگاه مخوف خلفای الهی تحت نظارت عقده ای ترین آخوند به نام خامنه ای، مصدر تعلیم شده اید؟. کی و کو و کجا؟. و هزاران چون و چرای دیگر.
جنابعالی اگر به راستی «شهامت و صداقت» دارید، یاد بگیرید که سکوت کنید و اینهمه گنده گوزیهایی تف سر بالا در مجامع و شبکه های اجتماعی از خود بروز ندهید که بیش از هر چیز بوی گند بلاهت و نفهمی و بی شعوری و حماقت ذاتی خود را رسوا و آشکار میکنید. اگر «شهامت و صداقت» دارید، خودتان را حفظ کنید و واعظ بی متّعظ نباشید و اینقدر نیز زر مفت مفت مفت نزنید؛ زیرا که سفت و سخت در باتلاق ریاکاری و تظاهر و دروغوندی و کتمان و رذالت ذاتی غرقید و غرّه و متکبّر.
شاد زی و دیر زی کیانوش عزیز!
فرامرز حیدریان

ی., 02.06.2024 - 10:02 پیوند ثابت
.....

عنوان مقاله
.کدام روشنفکر؟

-روشنفکر کیست؟ باور به وحی و ظهور و سحر و جاده و دعا و خرافات دارد؟ و لباس آخوندی را لباس پیامیر میداند؟ و آخوند را سرباز امام زمان میشمارد؟ و لواط و صیغه و خدعه را مستحب و نیمه واجب اعلان میکند؟
- یا روشنفکر را فقط مخالف دخالت دولت جریان عرضه و تقاضا و اقتصاد و برنامه ریزی اقتصاد میداند و آزادی فرد را مهمتر از گرسنه بودن وی میداند ؟و حجاب را هم گاهی قبول دارد و مخالف تربیت کودکان بشکل اتوریته است؟ و در سمت چپ مجلس نشستن را کافی میداند ؟
- یا روشنفکر را یک مبارز برای عدالت و آزادی و برابری میداند ؟و با دولت حاکم همکاری نمیکند و به افشاگری و روشنگری می پردازد و جهان وطن و فدرالیست و فمنیست و سکولار و دمکرات است و در طول تاریخ هزاران بار تا پای طناب دار رفته و یا اعدام شده است؟

روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا- روشنفکران، قشری اجتماعی میان بورژوازی و زحمتکشان هستند. روشنفکر انقلابی و مردمی با اراده گرایی ولنتاریستی و احساس گرایی پوپولیستی مرزبندی و اختلاف دارد. او نحستین قدم برای پروسه شناخت را رجوع به عقل و خرد و فهم و هوش و تجربه میداند. روشنفکرگرایی بینشی تئوریک شناختی است که جنبه عقلگرایی در پروسه شناخت را مهم و عمده میداند. وی صاحب نیروی قضاوت و تفکر است. با انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و تکنیک و رونق اقتصاد، تعداد روشن فکران سریع رشد نمود و در فضای فرهنگی و سیاسی اهمیت یافتند و ارزشمند شدند. بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و آکادمیک میشود.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقات کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال: هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفرودیس از یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاعه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین؛ بلکه علم و فلسفه است. ارسطو میگفت بردهها فاقد توانایی تفکر هستند.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، روشنفکری را بخشی از عقلگرایی ماتریالیستی میدانست. تعریف روشنفکر و روشنفکرگرایی از قرن 18 میلادی در غرب مورد توجه فرهنگسازان قرار گرفت. سیستم های راسیونالیستی لیبرال تمایل شدیدی به فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و خزده بورژوازی عضوگیری میشوند. مارکسیست ها روشنفکران مبارز و مردمی را حلقه اتحاد میان: علم دوستان، رنسانس گرایان سکولار، و مخالفان سیستم فئودالیستی و کلیسا و شاه مطلقه خودسر، میدانند. آگاهی آنها از جمله دست آوردها و ارزش های عصر روشنگری است.
در دوره فئودالیسم و در قرون وسطا گروهی از روحانیون مردمی، بخشی از روشنفکران جوامع غربی بشمار می آمدند. مدرسین اسکولاستیک متعصب ارتدکس در پایان سدههای میانه هنوز روشنفکری را احساسی فراطبیعی و ناشی از انوار الهی میدانستند. تمایل به روشنفکرگرایی حتی در بسیاری از سیستم های ایده آلیستی توسط عقلگرایان وجود دارد. در نظام ها و فرماسیون های اجتماعی مانند: برده داری، فئودالی، بورژوایی،و سرمایه داری نقش روشنفکر از نظر:قدرت، عظمت، ساختار، استعداد سیاسی، سطح ایئولوژیک، رابطه با مالکیت وسایل تولید، فرق میکند. روشنفکران در هیچ جامعه ای تشکیل طبقه خاصی نمیدهند چون در روابط تولید نقش مستقلی ندارند آنها از طبقات و اقشار گوناگون بوجود می آیند.
روشنفکر لیبرال معمولا متحد بورژوازی و همکار دولت حاکم است. روابط سرمایه داری او را وادار میکند که به طبقه حاکم و علیه خلق خود خدمت کند. روشنفکر در منابع چپ و در منابع لیبرال عنوانی است نسبتا جوان و دارای چند معنی. لیبرالها روشنفکر را به فردی هوشمند تجسم میکنند که شامل متخصصان میشود و ممکن است علاقه به مبارزه اجتماعی و کمک به زحمتکشان نداشته باشد. پیرامون تاریخ آن گفته میشود در قرن 18 میلادی که بحث حقیقت و شناخت واقعیت از زیر انحصار دین و کلیسا بیرون آمد، و به قدرت تشخیص عقل و تجربه طبیعی اهمیت داده شد، روشن فکران بعنوان قشری سکولار شناخته شدند که اغلب تحصیل کردههای دانشگاهی بودند و در زمینه های علوم انسانی و علوم اجتماعی فعال بودند.

ی., 02.06.2024 - 09:06 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید