{نشست روی زمين. کنار خودش ناشناس 27.08.2016 - 18:47 {نشست روی زمين. کنار خودش. چيزی گفت. بلند شد، به آسمان نگاه کرد. و بعد راه افتاد. نامعلوم ِ گنگِ رنگ پريده ی پر صلابتِ سرشار! بلند تر بگو. بلند تر. بلندتر از مدّ آب می گفت. ما زبان آب را نمی دانستيم اما. و زنجره ها نفرينمان کرده بودند و دودآلوده شده بوديم.}