جناب لوایی باید داستان دون
ناشناس
جناب لوایی باید داستان دون کشوت را خواندە باشد شولیەای بی دندان با شمشیر چوبی بە آسیاب بادی حملە میکند و فکر میکند کە این آسیاب بادی دیو هستند ،، جناب لوائی نیز در استانبول با پیراهن قرمز بە رنگ خون و خون ریزی هم رنگ با پرچم تورکیە فکر میکند سلطان محمد خدا بند است و استانبول رمیان سرزمین یونانیها را از آنها میگیرد و و با افتخار از جهانگشائی و کشتار و رنگ خون و خون ریزی دفاع میکند جناب لوایی فراموش میکند تمام ملودیهای موسیقی تورکی 80٪ آن ملودی کوردی است کە توست تورکا دزدیدە شدە و بقیە اش هم ملودیهای یونانی و گرجی و تورک از خودشان چیزی نداشتند کە از مغولستان بە این سرزمین مزوپوتامیا بیاورند بە غیر از رنگ خون و سرخ و کشتار و و بە قول ایشان جهان گشایی