رفتن به محتوای اصلی

پسرم مادر دارم کم کم از نوشته

پسرم مادر دارم کم کم از نوشته
ناشناس

پسرم مادر دارم کم کم از نوشته هایت خجالت میکشم. وقتی داشتی از ده میرفتی بهت گفتم که تو خارج که رسیدی سعی کن کاری شرافتمندانه شروع کنی و نه مثل آن دوران که توی خانه مینشستی و عروسکهای خواهرت را خراب میکردی و یا هی میگفتی ازون برون، ازون برون. مادر، من هی سرت داد میزدم یک دست نگو ازون برون، ازون برون که خجالت آوره. حلا هم رفتی خارج خدا مرگم بده هی مینوسی جامعه شناس ساده که در خارج درس خوانده. و یا مینویسی شاهنامه خوان. آخه مادر تو که مغز داری چرا همه اش یک چیز را تکرار میکنی؟ مردم دارند یواش یواش بمن میخندند که ننه آخه این هم شد پسر؟