ادامه,
منظور من این ست که با نشستن در کنار حوضی که نه تنها اختیار کلی, بلکه شاید اختیار جزئی آنهم به دست ما نباشد و با قاشق آرزو, آب موهوم را به هم زدن که اگر بشه خیلی کره میشه نمیتوان نان و کره خورد. پدران ما و پدر پدران ما این قضییه را سالها پیش درک کرده بودند که " با کار قضا ! نمیشود کاری کرد ", پس " هرچه پیش آید خوش آید". امروز در عهد اینترنت و آگاهی باید بدانیم که اگر,اگر راه نجاتی - احتمالا - بدست ما برای رهائی از خواب وحشتناک - خود کرده - جمهوری اسلامی وجود داشته باشد در قدم اول جلوگیری از نفاق و چند دستگی ست. تا زمانی که ترک و فارس کرد و عرب و بلوچ و ترکمن و لر بیهوده و شاید ابلهانه بهم میتازند, نه تنها آب موهوم حوض, بلکه آش جمهوری اسلامی را بهم میزنیم و کره ای حاصل نخواهد شد. سالها پیش شاد روان نیما یوشیج همین را گفت و هنوز میگوید و احتمالا سالهای سال خواهد گفت:
بر قایقم
بر حرف هایم در چه ره و رسم؛
بر التهابم از حد بیرون.
.............
.............
فریاد می زنم؛
من چهره ام گرفته،
من قایقم نشسته به خشکی؛
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:
یک دست بی صداست،
من، دست من کمک از دست شما می کند طلب.
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم.
فریاد می زنم!