باز هم سلام خدمت عرب زاده های
ناشناس
باز هم سلام خدمت عرب زاده های مغول اوغلوی تورک پندار
زمانی که دشمنی میکنی اثبات میکنم با تحقیقات دقیق که 40 درصد عرب خالصی
پس حالا گوش کن تا کولی زاده بودن ات را اثبات کنم
نقشه زیر مربوط به رسامی روس ها از شهر تبریز به سال 1827 میلادی است میبینید که یک ارگ با زمین های کشاورزی است:
http://s8.picofile.com/file/8267979950/DSCN0088.JPG
این نقشه متاخر که توسط چاپخانه ارتش منتشر شده و سال انتشار آن 1327 می باشد به روشنی نشان می دهد که تبریز بیرون آمده از آن چهار دیواری مرکزی و کوچک، باز هم چیزی فراتر از باغات و کرت های کشاورزی چیزی نبوده است
http://s9.picofile.com/file/8267981626/Tabriz.jpg
بقیه ادامه مطلب :
در نقشه های بالا تبرز تا سال 1327 تقریبا به اندازه یک روستای بزرگ هست
حالا توجه شما را به سفر نامه یکی ازمعروف ترین تاریخ نویسان به تبریز و نوشته هایی در باره مردمان اش جلب میکنم
ژنرال سایکس در مورد کولیهای ایران و آذربایجان نوشتهاست: «در تابستان ۱۹۰۰ برای تحقیق دربارهٔ کولیهای اذربایجان و تکمیل اطلاعات سینگلر به آنجا رفتم. تعیین نژاد و محل کولیهای ایران بسیار دشوار است، چون در هر ناحیهای نامی دارند، ولی کلاً آنها را «فیوج» مینامند که ظاهراً کلمهای عربی است. کولیهای ایران با کولیهای انگلستان تفاوت زیادی دارند و کارشان تهیه چرخ چوبی نخریسی و چوب وافور و فروش آنهاست. گاهی هم اسب و شتر و الاغ معامله میکنند و کلاً اخلاق پسندیدهای ندارند. مردهای آنها با سایر مردان ایران فرقی ندارند، ولی طرز لباس پوشیدن زنها بکلی با زنان دیگر فرق میکند و به همین دلیل به آنها غربتی میگویند. فعلاً در در تبریز آذربایجان بیست هزار خانوار یا صد هزار کولی و پنج هزار در تبریز زندگی میکنند.»
در آذربایجان کولیها را «قرهچی» و «قراچی» یا «قاراچی» مینامیدند و در شهرها و روستاها پراکنده بودند. آنها برخلاف عادت همیشگیشان از آوارگی دست برداشته و ساکن شده بودند، بطوری که در تبریز کوچهای به نام «قرهچیلر کوچهسی» (کوچه قرهچیها) وجود داشت که ساکنان آن، همه کولی بودند. این محل خوشنام نبود و اشخاص محترم به آن حدود نزدیک نمیشدند. «قرهچی» ها غالباً به رقاصی و مطربی و کفبینی و بختگشایی و غربیلسازی و سبدبافی مشغول بودند. مطربهای تبریز غالباً به این محله تعلق داشتند و در جشنها و عروسیها، زنها یا پسران جوان کولی با لباس مردانه، به رقص و آواز و اجرای نمایش میپرداختند. فحشا در میان زنان این محله بشدت رواج داشت.
زنها برای گدایی و کفبینی، دستهدسته به محلههای دیگر شهر میرفتند و ضمن دزدیدن اشیای کوچک و فریب دادن زنهای سادهلوح، کودکان آنها را نیز میدزدیدند، به همین دلیل در میان مردم تبریز در مورد دزدی «قرهچی» ها داستانهای زیادی بر سر زبانها بود و مادرها برای ترساندن کودکان خردسال به جای «لولو» و چیزهای ترسناک دیگر، بچهها را از «قرهچی» میترساندند.
قرهچیها به ترکی حرف میزدند، اما در میان خود گویش عجیب و مخصوصی داشتند. این گویش شباهت عجیبی با سانسکریت و زبانهای هند و پاکستان داشت. سر ویلیام اوزلی که در سالهای ۱۸۱۰ و ۱۸۱۲، هنگامی که عباس میرزا ولیعهد تبریز بود، در راه سفر خود به هند و ایران، سری هم به آذربایجان زد، بسیاری از لغاتی را که «قرهچی» ها استفاده میکردند، ثبت کرد. او دربارهٔ «قرهچی» ها مینویسد:
روزی در منزل کمپبل در آذربایجان بودم که چند نفر به نام «قرهچی» که شباهت عجیبی به جیپسیهای خودمان داشتند به آنجا آمدند که با زبان خاصی حرف میزد. میگویند که این طایفه مذهبی ندارند و همه عمر خود را به لهو و لعب و خوشگذرانی میگذرانند، به همین دلیل هم به جای خانه، زیر چادر زندگی میکنند و معاش خود را از دزدیهایی که از تخممرغ و مرغ و لباس و وسایل مردم میکنند، میگذرانند و با مهارت عجیبی، کفبینی و پیشگویی میکنند. مردی که من با او ملاقات کردم صراحتاً گفت که بسیاری از افراد قبیلهاش دین و ایمان ندارند و هیچ عبادتی نمیکنند، ولی خودش از این که مسلمان بود، خدا را شکر میکرددر آن هنگام چند پیک از استانبول رسیدند و بلافاصله متوجه شدند که او جزو قبیلهای است که در کشور عثمانی به آنها «چنیگانی» یا «چنگانه» میگویند آنها هم معتقد بودند که مردان چنین قبایلی غالباً خائن و زنهایشان بیعفّت هستند. آشپز کمپبل که مدتی را در انگلستان سپری کرده بود، گفت که اینها مثل جیپسیهای ما هستندمن بسیار مشتاق بودم که چند لغت آنها را بنویسم و ثبت کنم.
حالا توجه شما را به سفر نامه یکی ازمعروف ترین تاریخ نویسان به تبریز و نوشته هایی در باره مردمان اش جلب میکنم
ژنرال سایکس در مورد کولیهای ایران و آذربایجان نوشتهاست: «در تابستان ۱۹۰۰ برای تحقیق دربارهٔ کولیهای اذربایجان و تکمیل اطلاعات سینگلر به آنجا رفتم. تعیین نژاد و محل کولیهای ایران بسیار دشوار است، چون در هر ناحیهای نامی دارند، ولی کلاً آنها را «فیوج» مینامند که ظاهراً کلمهای عربی است. کولیهای ایران با کولیهای انگلستان تفاوت زیادی دارند و کارشان تهیه چرخ چوبی نخریسی و چوب وافور و فروش آنهاست. گاهی هم اسب و شتر و الاغ معامله میکنند و کلاً اخلاق پسندیدهای ندارند. مردهای آنها با سایر مردان ایران فرقی ندارند، ولی طرز لباس پوشیدن زنها بکلی با زنان دیگر فرق میکند و به همین دلیل به آنها غربتی میگویند. فعلاً در در تبریز آذربایجان بیست هزار خانوار یا صد هزار کولی و پنج هزار در تبریز زندگی میکنند.»
در آذربایجان کولیها را «قرهچی» و «قراچی» یا «قاراچی» مینامیدند و در شهرها و روستاها پراکنده بودند. آنها برخلاف عادت همیشگیشان از آوارگی دست برداشته و ساکن شده بودند، بطوری که در تبریز کوچهای به نام «قرهچیلر کوچهسی» (کوچه قرهچیها) وجود داشت که ساکنان آن، همه کولی بودند. این محل خوشنام نبود و اشخاص محترم به آن حدود نزدیک نمیشدند. «قرهچی» ها غالباً به رقاصی و مطربی و کفبینی و بختگشایی و غربیلسازی و سبدبافی مشغول بودند. مطربهای تبریز غالباً به این محله تعلق داشتند و در جشنها و عروسیها، زنها یا پسران جوان کولی با لباس مردانه، به رقص و آواز و اجرای نمایش میپرداختند. فحشا در میان زنان این محله بشدت رواج داشت.
زنها برای گدایی و کفبینی، دستهدسته به محلههای دیگر شهر میرفتند و ضمن دزدیدن اشیای کوچک و فریب دادن زنهای سادهلوح، کودکان آنها را نیز میدزدیدند، به همین دلیل در میان مردم تبریز در مورد دزدی «قرهچی» ها داستانهای زیادی بر سر زبانها بود و مادرها برای ترساندن کودکان خردسال به جای «لولو» و چیزهای ترسناک دیگر، بچهها را از «قرهچی» میترساندند.
قرهچیها به ترکی حرف میزدند، اما در میان خود گویش عجیب و مخصوصی داشتند. این گویش شباهت عجیبی با سانسکریت و زبانهای هند و پاکستان داشت. سر ویلیام اوزلی که در سالهای ۱۸۱۰ و ۱۸۱۲، هنگامی که عباس میرزا ولیعهد تبریز بود، در راه سفر خود به هند و ایران، سری هم به آذربایجان زد، بسیاری از لغاتی را که «قرهچی» ها استفاده میکردند، ثبت کرد. او دربارهٔ «قرهچی» ها مینویسد:
روزی در منزل کمپبل در آذربایجان بودم که چند نفر به نام «قرهچی» که شباهت عجیبی به جیپسیهای خودمان داشتند به آنجا آمدند که با زبان خاصی حرف میزد. میگویند که این طایفه مذهبی ندارند و همه عمر خود را به لهو و لعب و خوشگذرانی میگذرانند، به همین دلیل هم به جای خانه، زیر چادر زندگی میکنند و معاش خود را از دزدیهایی که از تخممرغ و مرغ و لباس و وسایل مردم میکنند، میگذرانند و با مهارت عجیبی، کفبینی و پیشگویی میکنند. مردی که من با او ملاقات کردم صراحتاً گفت که بسیاری از افراد قبیلهاش دین و ایمان ندارند و هیچ عبادتی نمیکنند، ولی خودش از این که مسلمان بود، خدا را شکر میکرددر آن هنگام چند پیک از استانبول رسیدند و بلافاصله متوجه شدند که او جزو قبیلهای است که در کشور عثمانی به آنها «چنیگانی» یا «چنگانه» میگویند آنها هم معتقد بودند که مردان چنین قبایلی غالباً خائن و زنهایشان بیعفّت هستند. آشپز کمپبل که مدتی را در انگلستان سپری کرده بود، گفت که اینها مثل جیپسیهای ما هستندمن بسیار مشتاق بودم که چند لغت آنها را بنویسم و ثبت کنم.