رفیق همرزم،
در تاییدت بخشی از نامه منصوب به شهید احمد خرم آبادی را که درد مشترک و شاه را سروده ولی انگار روزگار شیخ را نگاشته تقدیم میکنم
مادر
به تو سوگند که از بهر تسلای تو نیست
نه فقط خانهی ما غمبار است
و نه تنها پدرم بیمار است
چه بروجرد و لرستان
و چه گیلان و سپاهان
و چه شیراز و چه کرمان
و چه اهواز و خراسان
و چه تبریز و چه تهران
و به هر خطه در این مدخل زندان بزرگی که بود کشور ایران
صبح غمبارتر از تنگ غروب است
غروب از شب تاریک
دلآزارتر و کوه و در و دشت
همه تیره و تارند
و چه بسیارند پدرها
زکرد و لر و گیلک
زترک و عرب و فارس زبانی
که زبیداد و ستمکاری ضحاک زمانه
که به خونخواری و خونریزی به ضحاک زده نارو
و بستهست زچنگیز مغول دست
و در صحنهی سفاکی و در قتل و جنایت
پاک رکورد همه تاریخ شکسته است
و در عرصهی بدنامی و بیشرمی و نامردی و نامردمی از شرح گذشته است
رفیق همرزم،
رفیق همرزم،
سعیدرضا
عنوان مقاله:
نان و کار برنگ فقرِ ملت ها