دوستان گرامی پیگیر این مقاله سلام؛
همانگونه که در مقاله بروشنی گفته ام، اینجا دعوا و گفتمان ما بر سر داشتن و نداشتن توانائی مدیریت "رضا پهلوی" نیست که دوست مان " لاچین" به آن اشاره کرده است؛ اگر چه همین را نیز ندارد. مخالفت ما سرنگونیخواهان بیشتر بر سر ساختار تبهکار، غارتگر و ضداراده مردمی ـ کارگری، و همزمان بر سر چهارچوب سنت کهنه و بیمار و انگلی هم هست که با زمانه ی ما که در "پی یافتن راه ها و داشتن چاره های خرد و اداره جمعی" می باشد هم هست، که رضای دوم و بساط لنجبار پدرانش هیچگونه همراستائی و سازگاری با خواست ما نداشته و ندارد. و البته در کوتاه ترین زمان سرنگونی رژیم مذهبی، مجلس موسسان فردا می باید کارنامه ی سیاه و خونین "خاندان پهلوی را نیز بسان ولائی" بگشاید و بدست دادخواهی در دادگاه عدالتجوی مردمی بسپارد.
ما قربانیان این دو شیوه زمامداری غارتگر، ستمکار، جدا از مردمی، ضدکارگری،
باید جسورانه و جستجوگر بر دل فردای تازه و دیگر زد؛ و داد بیداد شده ی شاهی و شیخی سرکوبشده را از کام تلاش های خودمدیریتی و طبقاتی خویش و برای همیشه بسود انسانیت بازپس ستاند؛ و به استقلال زبان دردِ نوع انسانی، اجتماعی و رنگین کمانی تن سپرد تا آنرا آموخت و بیاری اش زندگی بهتر را ساخت. همین!