رفتن به محتوای اصلی

اقایان موسوی، کروبی و رضایی پیش از انتخابات بیانیه ای هایی صادر کردند و حقوق اقوام و ملیت ها را رسما و بطور مشروح در برنامه های خود گنجاندند. انها قطعا به این درک درست رسیده بودند که نظام متمرکز، مملکت را به همینجا که اکنون رسیده، خواهند رساند. نتیجه، مشارکت ملیون ها نفر در انتخابات بود. اما این ارتباط جدی را بعد از انتخابات رها کردند و بهمین دلیل اقوام و ملیت هم فکر کردند که رهبران جنبش سبز در باره مساله دمکراسی و تقسیم قدرت جدی نیستند.
سخنی با فعالین سیاسی و سازمان ها و احزاب سراسری کشور، مبارزات مردم بلوچ، جافشانی های این ملت مظلوم، هزینه هایی سنگینی که مردم این دیار برای رهائی از یوغ حکومت دینی می دهند، جزئی از مبارزه عمومی علیه حاکمیت استبداد مذهبی بر کشور است.
ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یکقرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود.
در مورد جنبش دموکراسی خواهی ، هدفش نفی دیکتاتوریست و ما نباید آنرا با حرکت اصلاح طلبان اشتباه کنیم. آقای ماشالله رزمی اشتباهشان همین است. آنرا در لیبرالهای محافظه کار خلاصه میکند. جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان به تنهایی پیروز نخواهد شد. حکومت اینرا میداند. و میخواهد هیچ حرکتی با حرکت دیگر همگام نشود.فعالین آگاه جنبشها اهمیت رهاییبخش این مسایل را عمیقاً درک میکنند و در راه همگامی جنبشها چه در داخل و چه در خارج به جان میکوشند.
اکبر گنجی در نوشته‌ای با نام «سبزبودن چه معنا دارد؟» از منظر روشنفکر، قلمرو عمومی نقدهایی را پیرامون جنبش سبز ارائه داده و بحث‌هایی را پیش کشیده است. پاسخ به گستره بحث‌های او نه در ظرفیت و حوصله یک نوشته است و نه در بضاعتِ آگاهی‌های نویسنده این سطور. در این نوشته برآنم تنها به بندی بپردازم که او در جنبش اجتماعی بودنِ جنبش سبز تشکیک وارد کرده است. گنجی در این بحث با اشاره غیرمستقیم به «نظریه بسیج منابع»[1] و اشاره مستقیم به شارحان آن، مک کارتی و زالد، عدم وجود سازماندهی و رهبری را دلایلی برای...
از اینرو برای مثال این عدم توانایی به ایجاد یک چشم‌انداز نو حتی باعث شده است که« ماتریکس بوف کور» اصولا بر نقادان مختلف آن ناشناخته باقی بماند بنابراین اکثر این نقدهای نو دچار یک ناتوانی درونی هستند. زیرا اکثر آنها متوجه نشده اند که موضوع سناریوی «بوف کور» اصولا این« تکرار کور و بازتولید کور» دیسکورسیو و روانشناختی است که در آن مرتب راوی و لکاته نو به پیرمرد و پیرزن خنزرپنزری نو تبدیل میشوند و بایستی بشوند، مگر آنکه به راز تولد و دیسکورس خویش پی ببرند تا بتوانند به دیسکورسی متفاوت دست یابند.
هنگامی که در ماه مارس 2010 ژنرال پتریوس فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در خاورمیانه در مصاحبه با شبکه سی ان ان اظهار داشت که حکومت اسلامی ایران در حال جابجایی از دست روحانیون به دست اوباش است و آن را حکومت “اوباش سالاری” [1] خواند، در حقیقت رفتارهای ضداخلاق و غیر انسانی حکومت اسلامی و پایورانش در صحنه داخل و خارج چنان آشکار شده بود که فهم این حقیقت کار دشواری نبود. حکومتی که آشکارا در دست اوباش شبه نظامی ای بود که پلیدترین جنایتها را بی باکانه در ملای عام انجام میدادند و...
جمشید اسدی، مجید محقق، مهران مصطفوی، کورش زعیم چندی پیش، نامه ای سرگشاده به امضای شش نفر خطاب به ملت ایران منتشر شد به نام سرنوشت اتمی ایران را از دست حاکمان مستبد جمهوری اسلامی رها کنید! (۲۱ ژوئن ۲۰۱۰). برنهاده اصلی آن نامه این بود که: ۱) سوخت اتمی برای ایران ضروری نیست، ۲) خود کفایی صنعت اتمی در ایران شدنی نیست ۳) برای دست یابی به فنآوری اتمی و استفاده مسالمت آمیز از آن، نیازی به فعالیت های پنهانی نبوده است، ۴) فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی توجیه اقتصادی ندارند...
گذر از حیا به عریان‌گری هر چند که در مباحث اخلاقی مورد نکوهش است، اما در فرایند پرسشگری از سیاستمدارن و حاکمان بعنوان یک ارزش تلقی می‌شود که خود تابعی از دموکراسی و آزادی بیان است. و به همین دلیل کارگزاران برنامه پارازیت عملکرد خود را در دفاع از ازادی بیان و دموکراسی ارزیابی می‌کنند و پرسشگری عریان را لازمه رویاروئی با حاکمان خودکامه میدانند.
کیهان با ادعا ی تازه خویش مبنی برفراماسونر بودن موسوی ـ عملا خط بطلانی بر حیات سیاسی خمینی کشیده است چرا که آقای موسوی تا به امروز نیز خمینی را مراد خویش می داند وخود را مرید وی می پندارد و مدتها شعاربرگشت به دوره خمینی را سرداد!اگرفراماسونر بودن مهندس موسوی بنا بر ادعای کیهان حسین شریعتمداری حقیقت داشته باشد، اما این در حالیست که آقای مهند س موسوی همواره مورد تائید آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی بود.خمینی بعنوان ولی فقیه طبق قانون اساسی می بایستی آگاه به زمان می بود...