به کدامین اندوه باید غم مباد گفت؟
هموطنان دانش آموز،
با دلی تنگ و چشمی گریان در زندان رجایی شهر کرج می خواهم با شما سخن بگویم .
می خواهم در اینجا با شما ابراز همدردی کنم می خواهم به جامعه دانش آموزان ، پدران ، مادران و فرهنگیان غم مباد بگویم. اما هنگامی که با خود می اندیشم به کدامین اندوه و به کدامین قشر از مردم غم مباد باید گفت ؟
به احساسات قربانی شده دهها میلیون انسان ایرانی که در زیر یوغ خودکامگی و دیکتاتوری یارای کوچکترین فریاد از آنان گرفته شده است غم مباد بگویم یا به آرزوهای به خاک سپرده دهها میلیون کودک و پیر و جوان ایرانی که برای رسیدن به کمترین آرزوی معقول و انسانی خویش حتی برای داشتن یک زندگی ساده شبانه روز خون دل می خورند و در سایه فقر و فلاکت گسترده ، صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته اند .
به خاطر دانش آموزان سوخته نفیسان و نورآباد و مازندران غم مباد بگویم یا به کشته شدگان جاده های فسا و بروجن و غیره که قربانی سیاست های ابلهانه و پوچ دیکتاتوری های ریز و درشت رژیم شده اند . به خاطر استعدادهای به تاراج رفته جوانان ایرانی از ده ها نسل اخیر یا به خاطر جوانان و نوجوانانی که همچون درختان نورس برگ برگ زندگیشان در پای مواد مخدر قربانی فخرفروشی و دغل بازی خودکامگان بی خرد شده است غم مباد گویم .
آیا جز ریختن اشک و آه و افسوس در کنج زندان کاری از من بر می آید ؟
رسول بداقی زندان رجایی شهر کرج
۴ آبان ۱۳۹۱
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید