رفتن به محتوای اصلی

جمشید بسم الله و اقتصادی کلان

جمشید بسم الله و اقتصادی کلان

کمتر هم وطنی می‌‌تواند از مشاهده افرادی که مقدرات آنها را به دست گرفته‌اند اندکی‌ تامل نکند و تمامی تظاهرات آنها را در جغرافیای پهناور ایران نسنجد و بلندای چنان قبایی را بر کوتاهی چنین قواره‌هایی‌ نبیند. از غلام گردانی* درگاه ولایت در ولایات مختلف ایران [سفر‌های استانی رئیس جمهور] تا به گِل نشستن قایقی که شخص خامنه‌ای دست کم از تابستان ۱۳۸۸ به تمام و کمال هادی آن بوده آنچه باقی‌ مانده فقط و فقط در یک کلام خلاصه است؛ دیگر از غلام گردانی خبری نیست.

 قایق ولایت چنان به گل نشسته که خود والی‌ نا چار گردیده وظیفه‌ای را که پیشتر به عهده غلام نهاده شد بود راساً به عهده گیرد. سفر به خراسان شمالی‌ و تجّمع به اصطلاح هیئت وزرا به سر پرستی‌ محمد رضا رحیمی [در غیاب غلامی که مدتی است چموشی پیشه کرده] در بجنورد و تصویب مصوباتی نه چندان دهان پر کن از عمق به گِل نشستگی قایق خبر می‌‌دهد.

 شاه ایران نیز در کمتر از جرقّه‌ای پیش از آتش خرمن سوز پائیز ۱۳۵۷ چنین قبایی به تن‌ کرد. همو که خود را بی‌ نیاز از هر مشاوره‌ای عقل کّل می‌‌دانست درست ۲ سال پیش از آن توفان سهمگین خسته از گسیل سربازان سرشار از حمیّت مهار قیمت‌ها در بازار [همان سربازانی که خشم بازاریان آگاه از قاعده عرضه و تقاضا بر نرخ قیمت‌ها را بیشتر بر انگیختند و تفتی بر آتش انقلاب تفتیدند] فضلای علم اقتصاد را در رامسر فرا خواند. نشستی چنان سلطانی با حضور سلطان بانو [ملکه فرح دیبا]. حاصل آن همایش شاهانه چیزی نبود جز خشمی شاهانه تر بر خاسته از واقعیتی دردناک بر یافته‌های اندیشه ورزان دنیای علم و اقتصاد. هرچند سلطان بانو خشم شاهانه را بر حقایق عریان شده از سوی آن اقتصاد دان شجاع فرو نشاند ولی‌ بنا بر سنت تاریخ، دیکتاتور‌ها هرگز صاحب نظران را از سر طلب نظر فرا نمی خوانند چه آنکه آن "عقول کّل" تایید نظر می‌‌طلبند و لا غیر.

 در میانه نشست بجنورد که خامنه‌ای از یمین و یسار مصوبه تصویب می‌‌کرد، دریغ از اقتصاد دان شجاعی که او را از واقعیت‌های انکار نا پذیر علم اقتصاد آگاه گرداند. آن سایه ساران آستان ولایت از فرط سایش سر بر درگاه، کاری نکردند جز سر تکان دادن در مقابل "مقام معظم رهبری." از حضیض ذلّت نشست رامسر تا نخوت نشست بجنورد همین بس که دستیار آن غلام، در مانده از جهان امروز و حتا دیروز، تمامی آلام مردمی دردمند را به چهار پایه‌ای در چهار راه استانبول و موهومی زیر نام جمشید بسم الله فرو می‌‌کاهد.

 آیا به راستی‌ معجزه ملتی بزرگ در انتظار نیست تا ما را از نکبتی چنین نفس گیر رها سازد؟ بی‌ هیچ شکی‌ آن معجزه در راه است. اندکی‌ صبر ضرورت است.

 

یاد آوری: اصطلاح غلام گردانی را از استاد مسعود بهنود به وام گرفته‌ام.

 

انتشار از: امین موحدی
 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید